eitaa logo
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
1هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
5.9هزار ویدیو
419 فایل
❁﷽❁ 🌹وأن یَکادُالذینَ کفرولَیزلِقونَکَ بِأبصارِهِم لَمّاسَمِعوالذِکرَوَیَقولونَ إنَّهُ لَمجنونُ وَماهوَالاذِکرُللعالَمین🌹 . 🔹یه دورهمی #آخرالزمانی و #بهشتی همراه با خانواده منتظران❤ 🔹ارتباط🔻 @Sh2Barazandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
حضرت علي (ع) شخصيتي بزرگ و بي بديل است که در طول تاريخ همواره مورد مدح و ستايش بزرگان قرار گرفته و ح
ارزش انسان علامه محمد تقی جعفری ـ رحمت الله علیه ـ میگفتند: برخی از جامعه شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود: ارزش واقعی انسان به چیست. برای سنجش ارزش بسیاری از موجودات، معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه آن است؛ اما معیار ارزش انسانها در چیست. هر کدام از جامعه شناسان، سخنانی گفته و معیارهای خاصی ارایه دادند. هنگامی که نوبت به بنده رسید، گفتم : اگر میخواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق میورزد. کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است، در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است، ارزشش به همان میزان است. اما کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازه خداست. علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناسان سخنان من را شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند. هنگامی که تشویق آنها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان، این کلام از من نبود، بلکه از شخصی به نام علی ـ علیه السلام ـ است. آن حضرت در نهج البلاغه میفرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ»؛ ارزش هر انسانی به اندازه چیزی است که دوست میدارد. وقتی این کلام را گفتم، دوباره به نشانه احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند. هدیه به روح تمام شیعیان از ازل تا ابد صلوات و فاتحه اعوذ بالله من اشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم . . . اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798 پل ارتباطی @Sh2Barazandeh
8.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا ام کلثوم دختر امام علی (ع) با خلیفه دوم ازدواج کردند ؟ (حتما ببینید) http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🔸تصویر تاثربرانگیز دخترک فلسطینی در کنار قبر پدر 🔹محمد نعیم حماده، ۳۰ ساله، ماه گذشته در تظاهرات مردم غزه علیه انتقال سفارت آمریکا به قدس به شهادت رسید. http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
"بصیرت": امر به معروف و نهی از منکر باز هم قربانی گرفت یکی از طلبه های اهوازی تعدادی دانش آموز را برای طرح اوقات فراغت به پارک برده،چندنفرعلنا درحال روزه خواری بودند شفاها به آنها تذکر میدهد و برمیگردد،یک نفرشان از پشت به اوحمله کردوچاقو را درنزدیکی نخاعش فرو کرد! ضارب شناسایی شده و گویا سابقه دارهم هست http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
#نسیم_حدیث ✨امام علی(ع) بدانید آنان ڪہ در زمان غیبت حجت خدا در دین خودثابت ماندہ و بہ خاطر طول مدت غیبت منڪرش نشوند، روز قیامت با من هم درجہ خواهند بود. 📚 بحارالانوارج،۵۱ص۱۰۹
هدایت شده از 🌌 اذکار بندگی 🌠
آجرک‌الله‌یا‌مولای، یا‌صاحب‌الزمان! شروع هیئت سلام دوستان طاعات و عباداتتون مقبول حق ان شاءالله امروزمیخوام موضوع منبر این باشه که چرا امیرالمومنین ع مظلوم واقع شد ؟! سلام میون راز و نیازتون میون دعا و نمازاتون برای فرج امام حاضرمونم دعا کنید التماس دعای فرج خیر و شهادت یا مولا علی مدد👋 📩 http://eitaa.com/joinchat/7208970C9f6f6acd2e
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا: #قسمت_چهارم: بعدها هم که درست کاری و ایمانش را می بیند,مادرم را
بسم الله الرحمن الرحیم : : چون حسابی ازشان ترسیده بودم و حرف های دا توی گوشم بود گفتم : من باقلوا نمی خواهم . ماموران رژیم بعث همه جا بودند و در هر نقطه ای ,هر اتفاقی می افتاد ,به محله ما می ریختند و عده ای را با خود می بردند. چون اکثر مهاجران کرد زبان در آن محله زندگی می کردند و ماموران نیز همه چیز را از چشم آنان میدیدند.در این بین ,افرادی مثل بابا که با فعالیت ها ی سیاسی سر و کار داشتند ,بیشتر مورد سو ظن بودند. رفت و آمد ها و فعالیت های بابا ادامه داشت تا اینکه مردی با زن و تنها دخترش اتاقی از خانه ما را اجاره کردند.این مرد عادی به نظر نمی رسید. چند روز خانه بود و چند روز غیبش می زد. همیشه هم ما را زیر نظر داشت .خیلی وقت ها ما بچه ها را کناری می کشید و درباره بابا چیزهایی می پرسید.حتی تلاش می کرد از مستاجرهای دیگرمان ننه پاپی (ننه پاپی از همشریان کرد زبانمان بود که پسری به اسم پاپی داشت به همین خاطر او را ننه پاپی صدا می کردیم.) حرف بکشد . بیچاره پیرزن ,همیشه اظهار بی اطلاعی می کرد . دا از این مرد وحشت داشت و چون اسمش علی بود ,دائما نفرینش می کرد و می گفت : ((علی به کمرش بزند. این مرد با شیعه ها ضدیت دارد .این جاسوس استخبارات است .اسم علی را برای گول زدن مردم روی خودش گذاشته .))به همه مان هم سپرده بود ,جلوی این آدم ها حرفی نزنیم.ظاهرا وحشت دا هم بی مورد نبود. در همان روز ها بود که غیبت طولانی بابا شروع شد.ماموران استخبارات می آمدند و می رفتند و هی دنبالش می گشتند. چند وقت بعد به سراغ عمویم آمدند و او را با خود بردند. خانه عمو دیوار به دیوار خانه ما بود . به خاطر همین ,او را دستگیر کرده بودند تا بلکه بتوانند اطلاعاتی از بابا به دست بیاورند. عمو به ماموران گفته بود :من هیچ ارتیاطی با کارهای برادرم ندارم. آن ها هم گفته بودند :شما همسایه دیوار به دیوار هستید,برادرید,آن وقت چطور ممکن است تو از کارهای او بی اطلاع باشی؟ در هر صورت بعد از چند روز ,ماموران فهمیدند که او در جریان فعالیت های بابا نیست و آزادش کردند. اما غیبت بابا همچنان ادامه داشت. ما چند ماه از او بی خبر بو دیم.تا اینکه بالاخره از طریق حاجی خبر د ار شدیم,استخبارات رژیم بعث بابا را به جرم جاسوسی برای ایران گرفته و او را در ((خانقین )) زندانی کرده است. طولی نکشید که مستاجر عرب زبانمان خانه را تخلیه کرد و از آنجا رفت. کتاب دا/ خاطرات سیده زهرا حسینی ادامه دارد...... ⭕️ارسال فقط با لینک کپی برداری و ارسال بدون لینک از نظر شرعی حرام است و پیگرد الهی دارد. 📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران 📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
بسم الله الرحمن الرحیم : : دا خیلی تلاش می کرد تا اجازه بدهند بابا را ملاقات کنیم.هر رو زبه ادارات سر می زد ,می رفت و می آمد.خسته و غم زده با پاپا و می می صحبت می کرد و می گفت :کجاها رفته و با چه کسانی حرف زده است . من و علی هم سرا پا گوش می شدیم . می خواستیم ببینیم بالاخره چه می شود. دا که از حرف زدن با پاپا و می می فارغ می شد تازه باید به سوالات ما جواب می داد و سوال ما هم دائم این بود که : یوما یمت انشوف بابا؟_مادر ما کی بابا را می بینیم ؟ او هم که خودش تردید داشت بتواند کاری از پیش ببرد دستش را بر سر ما میکشید و می گفت :انشوفا ان شاءالله .می بینیمش ان شاءالله. پیگیری های دا و دعاهایش به درگاه خدا بالاخره کار خودش را کرد. یکی از روزهای بهاری سال 1347 بود آن روز صبح دا بچه هارا به خانه پاپا برد و به عمه اش می می سپرد و فقط من و علی را برای دیدن بابا با خودش برد. آن زمان مردم پیاده رفت و آمد می کردند یا سوار درشکه می شدند.ولی چون راه خیلی دور بود, مجبور شدیم ماشین سوار شویم . اولین باری بود که من سوار ماشین می شدم,یک شورلت آبی رنگ قدیمی. راه به نظرم خیلی طولانی آمد . برخلاف دا که خیلی مضطرب و نگران به نظر می رسید ,من وعلی بی توجهی به حال و روز دا سرگرم شیطنت و بازی خودمان بودیم.نمی توانستیم آرام و قرار بگیریم. با دستگیره های ماشین ور می رفتیم . شیشه ها را بالا و پایین می کشیدیم و بیرون را تماشا می کردیم .با اینکه کلی هیجان ماشین سواری داشتم باز گه گداری از دا می پرسیدم:انشوف بابا؟_بابارا می بینم؟دا هم سری تکان می داد و چیزی نمی گفت. بعد از چند ساعت به خانقین رسیدیم. ماشین جلو ی ساختمان چند طبقه ای ایستاد.ساختمان پله های پهن و زیادی داشت . جلوی در بزرگ وقهوه ای آن ,دو نگهبان مسلح با لباس نظامی ایستاده بودند.اما آدم های داخل آنجا ,همه لباس شخصی تنشان بود. یکی از آن ها مل را از پله هایی که وسط ساختمان بود ,بالا برد. فضای داخل نیمه تاریک بود. تا آن موقع چنین جایی ندیده بودم . احساس خیلی بدی داشتم.در انتهای راهرو طبقه دوم ,پشت پنجره ای که میله های آهنی داشت ,ایستادیم. پنجره بالا بود و قدم به آن نمی رسید. دا بغلم کرد . دستم را به میله ها گرفتم. اتاق هم نیمه تاریک بود. چند قفس کوچک توی اتاق قرار داشت که داخل هر کدام یک نفر زندانی بود .در قفسی را که بابا تویش به حالت چمپاتمه نشسته بود ,باز کردند.به سختی بیرون آمد. انگار تمام بدنش خشک شده بود . کمر و زانو هایش خمیده شده بود و نمی توانست راحت راه برودمن که پنج سال بیشتر نداشتم ,با دیدن این صحنه ها خیلی ترسیدم. شور وشوقی که برای دیدن بابا داشتم یکجا از بین رفت. حتی از بابا هم با آن وضع و شکل ترسیدم.وحشتم وقتی بیشتر شد که جلو تر آمد. قیافه بابا خیلی عوض شده بود. کتاب دا / خاطرات سیده زهرا حسینی ادامه دارد........... ⭕️ارسال فقط با لینک کپی برداری و ارسال بدون لینک از نظر شرعی حرام است و پیگرد الهی دارد.⛔️ 📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران 📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
مهریه خون علی بود با اش؛ابن ملجم قاری قرآن را علی کرد آری خواهر وحیای تو شمشیر است یا باآن مقابل دشمن می ایستی یا بادلبریهایت آنرا بر فرق سر امامت میزنی @KhanevadeHMontazeran