به ایرانی ها میگویند آب و پولتان را به #عراق داده اند، به عراقی ها میگویند #ایران ثروت شما را خورده!!
اینجا خاورمیانه است؛ "تفرقه بنداز و حکومت کن" نسخه ۲۰۱۸
@KhanevadeHMontazeran
🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎
‼️ «يكي از بيمارىهاى خطرناك، مرضى بىصداست كه هيچگونه علامتى نداشته و ندارد و اما مىتواند آسيب شديدى به شما وارد نمايد.
اين بيماري، مرض «عادىشدنِ نعمت» است‼️اين بيمارى چهار نشانه دارد:
🍂۱ـ اين كه نعمتهاى فراوانى داشته باشى، اما آنها را نعمت ندانى، و هيچگونه احساس [شكرگزارى] در قبالش نداشته باشى، گويى اين كه حقى كسب شده است...
🍂۲ـ اين كه وارد خانه شوى و همهى اعضاى خانواده در سلامتى بسر برند، اما «شكر خدا» را به جاى نياورى!....
🍂۳ـ وارد بازار شوى و خريد كنى و تمامى مايحتاج زندگى را در چرخ دستى بگذارى و به خانه برگردى، بدون اين كه قدردان و شكرگذار صاحب نعمت باشى، و اين امر را عادى و حق خودت در زندگى بپندارى.
🍂۴ـ هر روز در كمال صحت و سلامتى از خواب برخيزى در حالى كه از چيزى نگران و ناراحت نباشى، اما خدا را سپاس نگويى!
🚫خدایا مراقبم باش!
اگر اينگونه شوم، در وضعيت خطرناكى هستم!
🌺🍃 #آگاهی مقدمه #سلامتی ست
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
یاد بگیریم ذکر لبمون الحمدالله رب العالمین باشه
از مرگ بدتر
(بسم الله الرحمن الرحیم)
امام عسكرى عليه السلام : بهتر از زندگى آن است كه هرگاه آن را از دست دهى از زندگى بيزار شوى، و از مرگ بدتر آن چيزى است كه هرگاه بدان گرفتار آيى، آرزوى مرگ كنى .
متن حدیث:
الإمامُ العسكريُّ عليه السلام : خَيرٌ مِن الحياةِ ما إذا فَقَدْتَهُ أبْغَضْتَ الحياةَ ، وشَرٌّ مِن المَوتِ ما إذا نَزَلَ بِكَ أحْبَبتَ المَوتَ .
تحف العقول : 489 .
@KhanevadehMontazeran
💫
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
تفسیر آیه اول سوره حمد
4_448264967884374072.mp3
1.91M
تفسیر آیه دوم سوره ی حمد
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
🔻ولادت باسعادت کریمه اهل بیت حضرت معصومه سلام الله علیها، بر امام زمان علیه السلام و همه محبین ایشان
1_17838944.mp3
2.03M
🔻ماجرای نامۀ جالب دختر دانشجو بعد از زیارت حضرت معصومه
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
#خانواده_بزرگ_منتظران
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
ان
شاء الله امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام ضامن حاجت روایی تک تک تون همراه با ظهور امام زمان عجل الله باشن ✨
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
#خانواده_بزرگ_منتظران💞
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده ت
بسم الله الرحمن الرحیم
علاّمه مجلسى رحمة اللّه فرموده است: در بعضى از كتابهاى معتبر از محمّد بن بابويه نقل كرده اند كه اين دعا را از امامان عليهم السّلام روايت كرده و گفته است: در هيچ امرى آن را نخواندم مگر آنكه به زودى اثر اجابت آنرا يافتم.
يا اَبا مُحَمَّدٍ يا حَسَنَ بْنَ عَلِي اَيُّهَا الْمُجْتَبى يَا بْنَ رَسُولِ اللَهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللَهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللَهِ إِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَهِ .
ای ابا محمّد، ای حسن بن علی، ای برگزیده، ای فرزند فرستاده خدا، ای حجّت خدا بر بندگان، ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن.
يا أَبا عَبْدِاللَه يا حُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍ أَيُّهَا الْشَّهيدُ يَا بْنَ رَسُولِ اللَه يا حُجَّةَ اللَه عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللَهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ.
ای ابا عبد الله، ای حسین بن علی، ای شهید، ای فرزند فرستاده خدا، ای حجّت خدا بر بندگان، ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن.
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_چهل_و_ششم: وقتی پاهای جنازه را گرفتم,یک لحظه احساس کردم,از
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_دا
#قسمت_چهل_و_هفتم:
اسم بیژن را نوشتند.وقتی می خواستند پیکرش را توی قبر بگذارند,مادر و خواهر هایش نمی گذاشتند و از او دل نمی کندند.وقتی بیژن را توی قبر گذاشتند و روی صورتش را باز کردند,خواهر کوچک بیژن که به نظر تفاوت سنی چندانی با او نداشت,فریاد می کشید و می گفت:منو جای بیژن بذارید.می خواست خودش را توی قبر بیندازد.اولین بار بود که گودی قبر را می دیدم.به نظرم خیلی تنگ و تاریک آمد.مردها از دست خواهر های بیژن کلافه شده بودند.به صورت قشنگ و ملیح خواهر شهید که آن قدر بی تاب بود نگاه کردم.دلم برایش سوخت.سعی کردم او را که هم سن و سال خودم بود,آرام کنم.ولی او جیغ می کشید و از حال می رفت.چادرش می افتاد.وضعیت ناراحت کننده ای بود.هر چه به او می گفتم:خدا راضی نیست .این جوری نکن.شهیدتون هم ناراحت می شه.از خدا کمک بخواه صبرت بده.گوش نمی کرد.یعنی اصلا متوجه نبود.بعد از پوشاندن قبر باز سر مزار نشستند و عزاداری کردند.مردها و زن های فامیل هم دورشان را گرفته بودند.
زینب و مریم خانم از دفن شهید گمنام که برگشتند,سر مزار بیژن فاتحه دادندو به خانواده نوری تسلیت گفتند.بعد زینب خانم که دید من با خواهر بیژن کلنجار می روم,آرام در گوشم گفت:تو نمی خوای بری خونه؟شاید اینا عتا نصفه شب بخوان بمونن.تو هم می خوای بمونی؟
گفتم:اینا آشنا هستند.من می خوام این دختر رو راضی کنم بلند بشه.شما برید منم میام.زینب گفت:پس ما می ریم.
به خواهر بیژن که خطاب به برادر شهیدش می گفت:من پیشت می مونم.من از اینجا نمی رم.من می خوام نماز وحشت برات بخونم ,گفتم:غسال ها خودشون نماز می خونن.قبول نمی کرد.دست آخر خانواده نوری با اصرار فامیل و آشنا از قبر کنده شدند.من هم دخترشان را بلند کردم و با آن ها تا جلوی در رفتم.سوار ماشینشان که شدند,من برگشتم توی جنت آباد.
دیگر غروب شده بود و اذان می دادند.رفتم جلوی در اتاقی که دیوار به دیوار اتاق زینب و غساله های زن بود و به مردهای غسال اختصاص داشت.چون به خواهر بیژنئ گفته بودم غسال ها نماز وحشت می خوانند,می خواستم مطمئن شوم اشتباه نکردم.به پیر مردغسال که از صبح چندین بار او را دیده بودم,خسته نباشید گفتم و سوالم را پرسیدم.
در جوابم گفت:ما که نمی رسیم برای تک تک شهدا نماز وحشت بخونیم.ولی تا اونجایی که بتونیم خصوصا اونایی که بهمون سفارش شده گردن مون هست,براشون نماز می خونیم.تازه شهید که سوال و جواب نداره.نماز وحشت می خواد چی کار؟
تشکر کردم.آمدم بیایم بیرون که چشمم به علیرضا ,شوهر آن زن سیاه پوست افتاد.تعجب کردم.از صبح تا آن موقع آنجا بود.دلم به حالش سوخت.انگار هوش و حواسش را از دست داده بود.همین طور که راه می رفت,می افتاد روی خاک ها.بلند می شد و توی سردرگمی خودش بین قبر ها راه می رفت.دیگر سر و صدایی نمی کرد و حالت بهت زده ای داشت.
وقت زیادی نداشتم.برای خداحافظی جلوی ذر اتاق زینب و مریم خانم رفتم.داشتند,لباس کارشان را عوض می کردندو با هم حرف می زدند.صدایشان را می شنیدم.مریم خانم می گفت:امروز نتوانستم یه سیگار باب میلم بکشم.از حرفش خنده ام گرفت.چون بین کار هر وقت زمانی دست می داد,می نشست به سیگار کشیدن.زینب خانم هم در جوابش گفت:منم سرم درد می کنه.فکر می کنم چون چایی نخوردم ماله اونه.بعد درباره کار آن روز و خسته شدنشان حرف زدند.هر دوتایشان می گفتند:دیگر توان ایستادن ندارند.حق داشتند.بیشتر فشار کار روی این دو تا بود.آن غسالهئ پیر ,زود از نفس می افتاد.آخر باد آن هیکل چاقش نمی توانست سر پا بایستد.راه به راه دست از کار می کشید.می رفت گوشه دیوار می نشست و قلیان می کشید.الان هم با شوهرش که آن هم پیرمرد نسبتا چاقی بود و در غسالخانه مردان کار می کرد,زود تر رفته بود.
وقتی دیدم زینب و مریم خانم می خواهند درباره کارشان صحبت کنند ,صلاح ندانستم بایستم و حرف هایشان را گوش کنم.از همان جلوی در گفتم:اگه اجازه بدید من دارم می رم.
صدای هر دویشان آمد که:دستت رد نکنه .خدا خیرت بده.
بعد زینب جلوی در آمد و پرسید:فردا هم می آی؟
گفتم :نمی دونم .ببینم خدا چی می خواد.
کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی
ادامه دارد.......
📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران
⭕️ارسال فقط با لینک
ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️
📩
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798