eitaa logo
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
1هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
5.8هزار ویدیو
417 فایل
❁﷽❁ 🌹وأن یَکادُالذینَ کفرولَیزلِقونَکَ بِأبصارِهِم لَمّاسَمِعوالذِکرَوَیَقولونَ إنَّهُ لَمجنونُ وَماهوَالاذِکرُللعالَمین🌹 . 🔹یه دورهمی #آخرالزمانی و #بهشتی همراه با خانواده منتظران❤ 🔹ارتباط🔻 @Sh2Barazandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
+وای اینم شد زندگی... طلا و سکه هر روز میره بالا،دیگه نمیتونم طلا بخرم!😩 - وای خدا رو شکر...از وقتی طلا و سکه گرون شده شوهرم باهام خیلی مهربون شده،دیگه نمی‌تونه مهریه‌مو بده😊 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
📣📣 تاریخ شروع. 5/11 #فـــــــــــــــــراخـــــــــــــوان چله_مجرب زیارت عاشورا ودعای صنمی قریش جهت حاجت روایی http://eitaa.com/joinchat/68157452Ca8d3516bf3
هدایت شده از کانال معصومانه کودک شیعه کودکانه کوچولوها بچه ها نوجوان نوجوانان
💞مهمترین کاری که یک پدر می‌تواند برای فرزندانش انجام دهد این است که مادر آن‌ها را عاشقانه دوست داشته باشد... #رابطه_والدین #تربیت_نسل_مهدوی @KoodakeShieh #انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_است برای همسرتون ارسال کنید قابل توجه پدرها👌 سعادتمند باشید
#ایده_سورپرایز میتونید قبل رفتن همسرتون به سرکار تعدادی پسته  اندکی مغز بادام مقداری انجیر خشک وتوت خشک برگه و ....رو در یک کیسه زیبا قرار بدین یک جمله عشقولی💑 یا یک رد بوسه💋  💄 روی یک تیکه کاغذ رو توی اون کیسه قرار بدین و آرام بزارین تو کیف یا جیبشون !🙈 @BanovaneMontazer 👫 #انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_است
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_پنجاه_و_نهم: با خستگی تمام نمازم را خواندم و بدون آنکه لقم
بسم الله الرحمن الرحیم : روز سوم هم تماما در گیر کار بودیم.شهید خیلی زیاد بود.خصوصا مناطق دمسکونی که مورد هدف قرار می گرفت,زن و بچه ها بیشتر کشته می شدند و بالطبع غسالخانه زنانه کار بیشتری داشت.ولی برعکس به نسبت روزهای ئقبلئ تعداد مردمی که برای کمک می آمدند کمتر شده بود.بعضی ها یکی ,دو ساعت برای کمک می ایستادند,بعد می رفتند.می گفتند:بر می گردیم ولی دیگر خبری ازشان نمی شد.طبیعی بود که هر کس دل و جرات ماندن و کار کردن در آن فضا را نداشته باشد.با آنکه مرتب با ماشین تانکردار شهرداری آب می آوردند و توی منبع می ریختند و توی حوض را با شلنگ پر می کردند,باز آب کم می آمد.اگر تعداد شهدا کم بود با آن آب محدود می شد کار کرد.ولی این حجم جنازه را این منبع جواب نمی داد.خصوصا اینکه غسال ها خیلی توی کارشان دقت می کردند و جنازه ها را حسابی می شستند.یکی ,دو باری که آب تمام شد ,منتظر ماندیم تا ماشین شهرداری آب بیاورد ولی وقتی آقای سالاروند آمد,گفت:شط آنقدر زیر آتش است که نتوانستیم کاری کنیم. هر چه به ظهر نزدیک تر می شدیم, وضعیت وخیم تر می شد.کشته های بیمارستان را آمبولانس ها آژیرکشان می آوردند.بعضی از شهدا را هم خانواده هایشان لای پتو یا ملحفه پیچیده با شیون و زاری پشت در غسالخانه می گذاشتند.یک عده هم داوطلبانه با وانت در سطح شهر می چرخیدند و توی آوارها دنبال شهید و مجروح می گشتند و منتقل می کردند.از زبان همین آدم ها خیلی خبر ها می شنیدیم .برایمان می گفتند:کدام نقاط شهر بیشتر زیر آتش دشمن است یا نیروهای عراقی چه قدر جلو آمده ,کجا هستند.وقتی می پرسیدیم:چرا دشمن پیشروی کرده؟مردم که با جون و دل می روند,دفاع می کنند.در جواب از کمبود نیرو و اسلحه کله می کردند.صدای انفجارهایی که از دور و نزدیک مرتب به گوش می رسید,حرف های این ها را تایید می کرد و ما را به کار بیشتر وا می داشت.آقای سالاروند تند تند شماره می نوشت و به لباس شهدا سنجاق می کرد و ما هم وقتی جنازه ها را داخل می آوردیم آمار و مشخصات را توی دفتر آمار وارد می کردیم.از آن طرف دیگر قبر خالی نداشتیم.فقط فشار کار توی غسالخانه زنانه نبود.تعداد شهدای مرد هم به خاطر حضور در مناطق درگیری به تدریج زیاد می شد.تعداد نیرو های کمکی مرد هم آب می رفت.نمی دانم غسال های مرد چطور به کارشان می رسیدند.من زینب و مریم خانم را می دیدم که خیلی خسته بودند.بی خوابی دیشب آن ها را کم حوصله و کم توان کرده بود.زینب خانم می گفت:دیشب این سگ ها نذاشتند بخوابیم.از ترس اینکه سگ ها نخورنمون تا صبح چشم روی هم نذاشتیم.می ترسیدیم به شهدا یا به خود ما حمله کنن.آخه سگ ها بوی خون به مشامشون خورده .زنب خانمی که اینقدر قربان صدقه همه می رفتعحالا تا کمی وسیله ای دیر به دستش می رسید,با لحن متفاوت از قبل می گفت:بجنب دیگه دختر , چی کار می کنی ؟یا وقتی به خاطر شوکه شدن یا مبهوت شدن و دیدن صحنه ای دست از کار می کشیدم ,به تندی می گفت:چرا دست دست می کنی ؟یالا ماتت نبره. نمی دانست دیگر نمی توانم.با دیدن این چیزها دیگر تحمل ندارم.آن وقت بود که دلم می خواست بی قید باسشم .بروم یک گوشه کز کنم.چشم هایم را ببندم و به هیچ چیز فکر نکنم.این حالت که برایم پیش می آمداصلا دوست نداشتم کسی با من حرف بزند خودم هم سکوت می کردم و توی افکارم دست و پا می زدم. یک بار برای دفن شهدایی که از صبح شسته بودیم بیرون آمدیم.می دانستم تا مردم هستند کمک می کنند بعدش می روند.از طرفی از هواپیما ها خبری نبود و فرصت مغتنمی برای دفن کردن دست داده بود.با لیلا و زینب چند برانکارد آوردیم.مردم از دستمان گرفتند و با سلام و صلوات پیکر ها را بلند کردیم.تا به قبر ها برسیم,چندین بار برانکارد را زمین می گذاشتیم و بر می داشتیم.کمرم دیگر راست نمی شد.گاه جلوی چشمانم سیاه می شد و سرم گیج می رفت. کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی ادامه دارد....... 📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران ⭕️ارسال فقط با لینک ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️ 📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
⭕برخورد قاطع با 👤سردار غیب‌پرور: 🔹مردم خواستار برخورد قاطع و انقلابی مسئولان کشور با مفسدان اقتصادی هستند. 🔹مردم قطعاً از اقدامات انقلابی مسئولان و دستگاه‌ قضایی حمایت می‌کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨ این کلیپ رو یادتون میاد؟ یکی ازدلایل پیروزی روحانی بود. 🎯 مردم رو از رییسی ترسوندن، در حالی که حماقت خودشون قیمت دلار رو به 11000 و قیمت سکه رو به بالای ۴میلیون تومن رسوند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙✨ 💫در این شب زیبا ﭼﺸﻤﻬﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪ ﺩﺭ ﺩﻟﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮ ﺷﺎﻳﺪ ﺁﺭﺯﻭیی ﺩﺍﺭی ﺷﺎﻳﺪ ﺩﻋﺎیی ﺑﺮﺍی ﻳﮏ ﻋﺰﻳﺰ ﻭ ﻳﺎ ﺷﮑﺮﺵ بگو ﻣﻴﺸﻨﻮﺩ... 🌺🍃شبتون آروم @BanovaneMontazer
میرن به یه روحانی رای میدن که اکثر روحانی ها میگفتن بهش رای ندید، بعد برای مشکلاتی که همون روحانی پیش آورده، به همه روحانی ها فحش میدن جز همون روحانی!! @KhanevadeHMontazeran
هدایت شده از سلامت منتظران
حضرت آقا امام رضا :علیه السلام اگر ۱۷ماه #قمری که هم زمان با روز #سه شنبه باشد کسی #حجامت انجام دهد در آن سال از هر بیماری در امان است. #امروز سه شنبه از روزهای بسیار مفید جهت انجام حجامت می‌باشد . http://eitaa.com/joinchat/1574764544C07cbd413d0
هدایت شده از  گروه زیارت عاشورا✨خانواده منتظران
📣📣 تاریخ شروع. 5/11 #فـــــــــــــــــراخـــــــــــــوان چله_مجرب زیارت عاشورا ودعای صنمی قریش جهت حاجت روایی http://eitaa.com/joinchat/68157452Ca8d3516bf3
⁉️تا حالا شده کسی با لباس نامناسب در خانه ایی بی در و پیکر باشد بعد بنویسد ورود آقایان ممنوع؟! پس برای تبلیغات درفضای مجازی هم باید حد معین کرد. اصلا مگر مردان هیز ورود آقایان ممنوع می فهمند؟! ولی کاش مردان مذهبی این را بفمند! آقای مذهبی که وارد پیج با محیط و مشاغل زنانه می شوی برای امر به معروف و نهی از منکر! آقا گفتن وارد نشو!پس به تو چه!بذار یک خانم امر به معروف و نهی از منکر کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️روحانی، کارشناس مرکز پژوهش‌های مجلس: سینگال‌هایی از درون به خارجی‌ها می‌دهند، که ما را اینگونه تحریم بکنید! | دقیقا کاری که چند وقت پیش آقای سیف کرد! @KhanevadeHMontazeran
⭕️ جاوید الاثر احمد متوسلیان به دو نفر لقب ماست فروش داده بود. 😏😉 می گفت: اینها عناصر عملیاتی نیستند و فقط بلدند در ستاد بنشینند و دستور بدهند.
💎امیرالمومنین عليه السلام فرمود: لَعَنَ اللّه ُ الآمِرينَ بِالمَعروفِ التّارِكينَ لَهُ ، و النّاهينَ عَنِ المُنكَرِ العامِلينَ بِهِ . 🔹نفرين خدا بر كسانى كه به خوبى فرمان مى دهند و خود آن را فرو مى گذارند و بر كسانى كه از زشتى باز مى دارند و خود مرتكب آن مى شوند. 📖نهج البلاغة ، الخطبة ۱۲۹ @KhanevadeHMontazeran
👌امنیت اتفاقی نیست: لذت بندگی همراه با تفکر 🍃🌺 ✨🌹کجا قدم میزنی❓🌹✨ ♻️تفکر مانند قدم زدن است،🚶🚶 باید ببینی در کجا و در چه هوایی قدم می زنی⁉️👌👌 و به سوی کدام هدف قدم برمیداری✅ 💠👌بعضی ها هنگام قدم زدن؛ به سوی هیچ محبوبی نمیروند؛😒 ⭕️فقط دور میزنند😏 بعضی ها در گلستان🌳🌹🌺قدم بر میدارند😍😊 ❌❌ولی بعضیها در سنگلاخ راه میروند.😣😖 💟برنامه قدم زدن تو در چه هوایی و به سوی کیست⁉️‼️ 🍃🌺
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_شصتم: روز سوم هم تماما در گیر کار بودیم.شهید خیلی زیاد بو
بسم الله الرحمن الرحیم : یک پسر بیست و چند ساله عرب زبان با موهای کم پشت فر,صورت لاغر و کشیده و سیبیلی نازک با مرد جا افتاده ای به نام جابر جبارزاده جزو کسانی بودند که سخت کار می کردند و حواسشان به ما هم بود,کمک مان کنند.این پسر عرب که اسمش یادم نمانده ,بچه کاری و صاف و ساده ای بود.توی سکوت کار انجام می داد.تا شهید می آوردند ,می دوید زیر تابوت یا برانکارد را می گرفت.سنگ های لحد را می آورد.بعد از دفن شهید تو قبر خاک می ریخت.ولی دست به جنازه ها نمی زد.هر روز هم می امد و تا کار بود توی جنت آباد می ماند.گاه در تشییع شهدا شعار می داد.بعضی از حروف را هم نمی توانست به خوبی ادا کند.ولی با اعتماد به نفس شعار می داد.مثلا حرف پ را ف تلفظ می کرد و می گفت:جنگ,جنگ,فیروزی. چندین بار امدیم و رفتیم تا همه شهدا را آوردیم و شروع کردیم به دفن. چندتایی را که به خاک سپردیم,دیدم دیگر قبر خالی نیست.به مردی که از شدت خستگی بیل و کلنگ به دست روی خاک ها نشسته بود,گفتم:کلنگ رو بدید به من.با یک حالتی گفت:مگه بچه بازیه؟شما که نمی تونید قبر بکنید. عصبانی شدم و گفتم:برای چی من نمی تونم قبر بکنم؟شما مردها فکر کردید چون ما زنیم توان و قدرت نداریم؟ کلنگ را گرفتم و شروع کردم به کندن زمین .کار آسانی نبود.عرق می ریختم و کلنگ می زدم.مرد که به نظر از نوع بر خوردش پشیمان شده بود,اصرار کرد کلنگ را بگیرد.کلنگ را ندادم و از لج او یک قبر کامل کندم.ولی کف دستانم بد جور می سوخت و بعدش تاول زد.هوا خیلی گرم بود و آفتاب بدجور اذیت می کرد.شیون و زاری مردم و گرد و خاک گورستان انگار گرما رابیشتر می کرد.سر گودالی که کنده بودم ایستادم,دست به زانوهایم گذاشتم و کمی خم شدم ببینم گودی قبر اندازه است یا باید باز هم بکنم.در عین حال به خودم هم می گفتم: حالا که مردن اینقدر ساده است حتما یکی از این قبر ها هم امروز و فردا مال من میشه.توی آن شلوغی و هیاهو شنیدم یک نفر می گوید:آب,آب. پسر نوجوانی بود که توی سطل ,آب و یخ ریخته و با لیوان دست مردم می داد.خواستم بگویم به من هم بده که دیدم دو ,سه ردیف بالتر پیرمردی که توی قبر است به مردهایی که می خواستند جنازه ای را به دستش بدهند,گفت:نه این طور نمیشه دفنش کنیم.نفهمیدم منظورش چیست.همان طور نگاهم به آن طرف ماند.پیرمرد از قبر بیرون آمد و به یکی از مردها گفت:اینو نگه دار این خشک شده ,و به پای خم مانده جنازه اشاره کرد.بعد خودش را با تمام هیکل روی جنازه انداخت و زانوی او را شکست.صدای خشک شکستن استخوان آنقدر بلند بود که همه شنیدیم.فامیل های شهید و مردمی که انجا بودند,نعره کشیدندو بلند بلند گریه کردند.خیلیل ها لا اله الا الله می گفتند.من هم تمام تنم لرزید.خشکم زده بود.به زانوی پای خودم که خم کرده بودم نگاه کردم.درد شدیدی در آن احساس می کردم.یکی از زنان که بین جمعیت بود نمی دانم چه نسبتی با آن جنازه داشت که با دیدن این صحنه شروع کرد به جیغ کشیدن و خودش را زدن.خاک های دور و برش را توی سرش ریخت .موهایش را چنگ زد و صورتش را خراشید.بعد خودش را روی خاک ها انداخت و مثل بچه ها غلت خورد و پاهایش را تکان داد.بیچاره می سوخت و به خودش می پیچید.اما هیچ کدام از این کار ها آرامش نمی کرد.بعد از هوش رفت.زن ها کشان کشان او را به گوشه ای کشاندند و به سر و رویش آب ریختند و شانه هایش را مالش دادند.به هوش نمی آمد.این صحنه بد جور ناراحتم کرد.گرما هم حالت عصبی ام را تشدید می کرد.به پسر نوجوانی که اب آورده بود ,گفتم:یه لیوان آب به من بده.لیوان را توی سطل آب فرو برد و دستم داد و گفت:بخور و بگو یا حسین. کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی ادامه دارد....... 📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران ⭕️ارسال فقط با لینک ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️ 📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
هدایت شده از 🕊 ان شاء الله خیره عروس 🌞
😊❤️😊❤️ دکتر کہ دید افتِ فشارم همیشگیست دستِ تو را گرفت و بہ دستم فشار داد!😉 👏آفرین_واسطہ_ازدواج_بشین👏 ان شاء الله خیره https://eitaa.com/EnShaAllahKheyreh
کارنامه کنکوریها الان رو سایته http://srv6.sanjesh.org/p_krn/index.php/krn_1res_mor97/sar_res97min05/krn @KhanevadeHMontazeran ان شاءالله خیر باشه و فرزندان همگی موفق و زهراپسند باشند
هر لحظه شکرگزار خدا باشید و بیندیشید که چقدر ثروتمندید خانواده تان بسیار قیمتی است وقتتان طلاست و سلامتی تان گنج.. هميشه و همیشه، چيزى براى شكرگزارى وجود دارد @KhanevadeHMontazeran