eitaa logo
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
1هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
5.9هزار ویدیو
419 فایل
❁﷽❁ 🌹وأن یَکادُالذینَ کفرولَیزلِقونَکَ بِأبصارِهِم لَمّاسَمِعوالذِکرَوَیَقولونَ إنَّهُ لَمجنونُ وَماهوَالاذِکرُللعالَمین🌹 . 🔹یه دورهمی #آخرالزمانی و #بهشتی همراه با خانواده منتظران❤ 🔹ارتباط🔻 @Sh2Barazandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺩﺭﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻫﯿﺪ ﻭ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﺑﺪ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﻫﯿﺪ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺭﻧﺞ ﺷﻤﺎ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﺩ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺳﺮﻣﺸﻖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﯿﺪ‌ﻭ ﻣﺴﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺗﺮﺳﯿﻢ ﮐﻨﯿﺪ... در گرفتاری باید اندیشه را به جنب و جوش درآورد، نه اعصاب را. خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد ، بلکه خوشبخت کسی است که با مشکلات مشکلی ندارد. باید حوصله داشته باشیم و تحمل کنیم و آموزش ببینیم تا موفق شویم. 👤اپرا وینفری (ثروتمندترین زن دنیا در قرن بیستم) موفقیت شخصی و همسرداری همراه بانوان منتظر💪❤️ 👇 @KoodakeShieh @KhanevadehMontazeran @BanovaneMontazer .
☘️ کاش رابطه ها یه آپشنی داشتن که هروقت دارن به ته خط میرسن❌ 🔴 یه پیام هشدار بیاد که ♨️رابطه بسیار ضعیف ست 🔅لطفا با یک بوسه ❣️یک دوستت دارم 🔅یک فقط تورو میخوام 🏵 شارژش کنید🏵 @KhanevadehMontazeran @BanovaneMontazer #انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_صد_و_بیست_هفت: با دختر ها او را به کناری آوردیم.بدنش بدجور
بسم الله الرحمن الرحیم : تا صبح با خودم حرف زدم و کلنجار رفتم.کله سحر,حال زن خراب شد و گفت:به دادم برسید. مردها دنبال ماشین رفتند و نهایتا کامیونتی آمد.به زحمت چند نفری سوارش کردیم و او را به زایشگاه بردیم.توی راه برگشت,به مسجد سلمان رفتم.اکثر مردم خواب بودند.دا را دیدم مشغول روشن کردن چراغ خوراک پزی است و زینب کنارش نشسته.حسن و سعید خواب بودند.منصور وسط حیاط ایستاده بود.تا مرا دید,خوشحال به طرفم آمد.دستم را دور گردنش انداختم و گفتم:ها منصور چه کار می کنی؟ گفت:هیچی.بیکارم.خسته شدم از این وضع. من هم مثل بقیه فکر می کردمامروز و فردا این آتش خاموش می شود و همه سر خانه و زندگی شان بر می گردند,گفتم:خدا بزرگه,جنگ تموم میشه,تو هم می ری پی درست. بعد رفتم طرف دا و سلام کردم.با آن چشمان غم گرفته اش نگاهم کرد و گفت:ها ماما اومدی؟ گفتم:آره.چه حال,چه خبر؟ گفت:چه حالی,خاک به سرمون شد. گفتم:دا خاک نه,تاج به سرمون شد. گفت:تو نمی دونی دختر سرت داغه.بذار جنگ تموم بشه بهت می گم.اون وقت می فهمی چی به سرت اومده.بعد با بغض گفت:می خوام برم سر خاک. گفتم:مگه دیروز سر خاک نبودی؟ گفت:یعنی چی؟ گفتم:مگه یادت رفته مردم سه روزه می رن سر خاک عزیزاشون.بذار سوم برو.دلم نمی خواست برود سر خاک بابا گریه زاری کند.نگرانش بودم. با گریه گفت:من به مردم چی کار دارم.مگه من تونستم براش ختم و مراسم بگیرم که حالا بذارم سوم برم.خاکی به سرم شده... عصبی شدم,گفتم:دا همه حال و روز ما رو دارن.شرایط ما هم مثل اوناست.قرار نیست که اینقدر شیون و زاری کنن. حالا دیگر حسن و سعید هم با صدای ما بیدار شده,همان طور که بغ کرده بودند,به من سلام دادند.حس کردم آن ها هم آماده گریه هستند.بغض گلویم را فشار می داد.نمی توانستم گریه دا و بچه ها را ببینم.اصلا با تشر زدن به دا می خواستم خودم را کنترل کنم.چند دقیقه بعد که آرام تر شدم,گفتم:دا صبر کن.خودم می یام می برمت جنت آباد. دا کمرش از غم خم شده بود.پشت شله اش را به رسم کردهای عزادار جلوی سر آورده و پیشانی اش بسته,یک شله مشکی هم دور کمرش پیچیده بود.دیگر نای راه رفتن نداشت.می خواستم وسیله ای فراهم کنم,پیاده به جنت آباد نرود.گفت:من منتظرت می شم.اومدی,اومدی وگرنه خودم می رم. گفتم:باشه و زینب را که بهم چسبیده بود,بغل کردم و بوسیدم.انگار اصلا متوجه نبود کجا هستیم و چه شرایطی داریم که گفت:می ری اون لباس صورتی که بابا برام خریده بیاری؟ نگاهش کردم.لباسی که می گفت,تازه بابا برایش خریده بود.ادامه داد:اسباب بازی هام رو هم بیار.عروسک و قابلمه اینام می خوام.می خوام با بچه های اینجا خاله بازی کنم. دستی به موهای لخت و خوشرنگش کشیدم و گفتم:نمی تونم.باشه یه وقت دیگه. با ناراحتی گفت:پس منم با خودت ببر.تو رو خدا.اینجا دلم تنگ می شه. گفتم:نه عزیزم.نمی تونم ببرمت.اونجاهایی که می رم خطرناکه. دست هایم را فشار داد و با ترس گفت:اگر خطرناکه چرا تو می ری زهرا؟نرو. دیدم عجب حرفی زدم,بچه را نگران کردم.گفتم:من می تونم از خودم مواظبت کنم.نترس طوریم نمی شه.اما اگه رو با خودم ببرم دست و پا گیرم میشی دیگه نمی تونم کاری بکنم. همین طور که زینب در بغلم بود به سعید نگاه کردم.با آن چشمان سیاهش انگار داشت با من حرف میزد.سعید خیلی آرام و مظلوم بود.زینب را کنار گذاشتم و کنار سعید و حسن نشستم.زینب که روی دور حرف زدن افتاده بود و مثل همیشه کسی جلودارش نبود,همین طور حرف می زد.من هم به خاطر رعایت حال مردم که خواب بودند,آهسته جوابش را می دادم.بلند شدم بروم.بغض کرد و سر ناسازگاری گذاشت.آخر سر هم با گریه گفت:خسته شدم.بریم خونمون.اگه بریم خونه بابا می یاد می بینمش.انگار دیروز را فراموش کرده بود.یلدش رفته بود,بابا شهید شده.بی طاقت شدم و از مسجد رفتم بیرون.سر راه نان و پنیری از مسجد جامع گرفتم و راهی جنت آباد شدم.آنجا هم خیلی نماندم.فقط می خواستم از حال و روز لیلا با خبر بشوم.به نظرم نسبت به دیشب خیلی بهتر شده بود.با من حرف زد و گفت که:از شب قبل دیگر شهید نیاورده اند.من هم گفتم:دا می خواهد به جنت آباد بیاید,اگر بشود وسیله ای جور می کنم با بچه ها پیاده نیایند. ادامه دارد... رمان دا/خاطرات سیده زهرا حسینی خاطره نگار/سیده اعظم حسینی ⭕️ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام است.⛔️ 📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
آیت_الله_شبیری فرمودند: چند سالی بود که معنی و تفسیر آیه 73 سوره زمر مرا بخود مشغول نموده بود. (وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَرا|(زمر73ً ) یعنی مومنین را به سمت بهشت می کشند. از خود پرسیدم چرا گفته شده به سمت بهشت میکشند!! تمام کتب و تفاسیر مختلف را دیدم نتیجه ای حاصل نشد تا اینکه به روایتی از امام صادق علیه السلام در بحارالانوار برخورد نمودم .که می فرماید: مومنین و دوستان سید الشهدا (ع) در روز حساب از خدا می خواهند قبل از ورود به بهشت مولایشان حسین را ملاقات نمایند. امام به دیدار محبان می آید . این ملاقات بسیار طولانی می شود . امام_صادق(ع) می فرماید : هردو طرف غرق تماشا هستند و هیچکدام چشم بر نمی دارند نه امام محبان خود را رها می کند نه دوستان سید الشهدا از مولای خود دل بر می دارند ملاقات آنقدر طولانی می شود که خداوند به مأموران بهشت می فرماید این مومنین و دوستان حسینم را به طرف بهشت بکشید تا ملاقات پایان یابد یا ابا عبدالله تصویر قشنگی ست که در صحنه ی محشر ... ما دور حسینیم و بهشت است که مات است ... اللهمَ_ارزُقنا @KhanevadehMontazeran @BanovaneMontazer .
👤پست اینستاگرامی تاجگردون ( رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس) : 🔺شک ندارم بانک مركزی و سيستم بانكی و برخی از اركان دولت تعمداً «ماموريت بر خراب‌ترشدن اوضاع و اذيت كردن مردم» را دارند
هدایت شده از کانال معصومانه کودک شیعه کودکانه کوچولوها بچه ها نوجوان نوجوانان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک گزارش زیبا تعریف کردن وقایع بازی فوتبال با صدای مادر برای فرزند نابینا ❤️ Join @KoodakeShieh @KheshteAvval .
#زندگی_شاد آرامش را مرد به زن می بخشد و زن آن را در خانه و بین ڪودڪان تقسیم میڪند و دوباره به مرد باز میگرداند آرامش رابه هم هدیه دهید برای ایجاد آرامش در خانه محبت خرج ڪنید. به كانال خانواده منتظران بپيونديد 👇 @KhanevadehMontazeran @BanovaneMontazer #انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ اتفاقی تکان دهنده در یکی از #زندان های کرمان #اگر.دانلود.نکنی.خیلی.ضرر.کردی ❤️ اگر #خوشت اومد به هرکی میشناسی #ارسال کن...🙏 @KhanevadehMontazeran @BanovaneMontazer #انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
✨ ❌ خواهش میکنم کردن را فراموش کنید مخصوصا با آدم های مهم زندگیتان...!! اصلا من نمیدانم چه کار مزخرفیست این قهر کردن! اصلا چرا باید دو نفر که یکدیگر را دوست دارند و باهم خاطره های زیادی دارند و از تمام زندگی هم خبر دارند... با یکدیگر قهر کنند؟!! به نظر من که اصلا در شخصیت آدم نیست!! آدم فکر دارد ، منطق دارد توانایی حرف زدن دارد!! چرا قهر؟! چرا دلخوری؟! اگر زبان یکدیگر را بلد باشید هیچوقت قهر نمیکنید! و آدمها دقیقا هیچوقت به دنبال یادگیری چیز خاصی هایی که به دردشان بخورد نمیروند!!! @KhanevadehMontazeran @BanovaneMontazer .
🐝 اگر زنبور ملکه را از کندو بردارید ظرف مدت ۱۵دقیقه تمام زنبورها از نبودش باخبر میشوند. 👈 کاش کمی از معرفت زنبور عسل در من بود... یا صاحب الزمان!... همه با هم بخوانیم الهی عظم البلاء🙏 📌همراه تا ان شاء الله💪🤝 👇 Join → @KhanevadehMontazeran ♥️🕊
💚 ‼️ ” ﺁﻗﺎﯼ ” ﻣﻦ … ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻏﺮﻭﺑﻬﺎﯼ “ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ” ﺗﺎ ﻏﺮﻭﺏ ” ﺟﻤﻌﻪ ” ﺳﺮﺍﻏﺖ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ … ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﻓﻘﻂ ” ﺟﻤﻌﻪ ﻫﺎ ” ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ “ﻇﻬﻮﺭﺕ ” ﺭﺍ ﺑﮑﺸﯿﻢ …😑 ﺁﺭﯼ … ” ﺷﻨﺒﻪ ” ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ” ﺩﻭﺭﯾﺖ ” ﻧﺎﻟﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺩ …😣 ” ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ ” ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ” ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺕ ” ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪ …💓 ” ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ ” ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ” ﮔﻤﺸﺪﻩ” ﮔﺸﺖ …💫 ” ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ ” ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎ ” ﺁﻗﺎ ” ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﮐﺮﺩ …💗 ” ﭼﻬﺎﺭ ﺷﻨﺒﻪ ” ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ “ﺁﻗﺎ ” ﮔﻨﺎﻩ ﻧﮑﺮﺩ …👌 ﯾﺎ ﺑﻦ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﺩﻭﺭﯾﺖ ” ﺩﺭﺩ ” ﺑﯽ ” ﺩﺭﻣﺎﻥ ” ﺍﺳﺖ ﺍﯼ ” ﭘﺴﺮ ﻓﺎﻃﻤﻪ ” 😢 ” ﺩﻟﻢ ” ﺑﺮﺍﯾﺖ ” ﺗﻨﮓ ” شده '' آقا جان'' 😔💔 ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏ ﯾﺎ ﺍﺑﺎ ﺻﺎﻟﺢ ﺍﻟﻤﻬﺪﯼ 💚 عجل علی ظهورک 😭 💢 پ.ن:امام زمان (عج) را همیشه و هر روز در زندگی و کنارمان ببینیم نه فقط روزهای جمعه ...‼️ نیازی نیست فریاد بزنیم ولی بینی و بین اللهی چقدر از زندگی و وقتمون رو نه در طول هفته بلکه در زندگیمون به مولا اختصاص دادیم ؟؟؟😔💔 دیگه نمیتونیم به دلمون که دروغ بگیم 😔 اسممون رو گذاشتیم منتظر افتخار میکنیم که شیعه علی و فاطمه هستیم اما واقعا اونطور که شایسته هستش منتظر و چشم به راه پسرشون هم هستیم 😣😔😔 جمله پایانی ببخش پسر فاطمه 💔😭 😭 😔💔😔💔😔💔😔💔😔💔 😔