eitaa logo
خودنویس
2.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
22 فایل
✒#زهراصادقی تخلص: هیام نویسنده سیاسی رمان نویس و تحلیلگر کارشناس ارشد جزا و جرم شناسی ارتباط با من @z_hiam
مشاهده در ایتا
دانلود
بسياري از مشكلات دردنيا محو ميشد🙅🏻‍♂ اگر ⬇️⬇️⬇️ رودروی همديگر حرف ميزديم نه پشت سر يكديگر☹️😟 ❌اگر دنبال آرامش برای خودتون و عزیزانتون هستید از غیبت کردن خودداری کنید❌ غیبت کردن آتیشیه که دودش تو چشم خودمون میره🔥 ✍ •┈••✾•🍃🌸🍃•✾•┈• @Khoodneviss •┈••✾•🍃🌸🍃•✾•┈•
توصیه امروز رهبر انقلاب به خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای دفع بلا 🔹رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در توصیه‌ای، همگان را به توسل و توجه به پروردگار فراخواندند و گفتند: البته این بلا آنچنان بزرگ نیست و بزرگ‌تر از آن نیز وجود داشته است اما بنده به دعای برخاسته از دل پاک و صاف جوانان و افراد پرهیزگار برای دفع بلاهای بزرگ بسیار امیدوارم، چرا که توسل به درگاه خداوند و طلب شفاعت از نبی مکرم اسلام و ائمه بزرگوار می‌تواند بسیاری از مشکلات را برطرف کند. 🔹 ایشان افزودند: دعای هفتم صحیفه سجادیه دعای بسیار خوب و خوش‌مضمونی است که می‌توان با این الفاظ زیبا و با توجه به معانی آن با پروردگار سخن گفت. ۹۸/۱۲/۱۳ @Farsna
خودنویس
توصیه امروز رهبر انقلاب به خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای دفع بلا 🔹رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز
📿🌸📿🌸📿 💠متن دعای هفتم صحیفه سجادیه که امروز رهبر انقلاب خواندن آن را به مردم توصیه کردند: و كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا عَرَضَتْ لَهُ مُهِمَّةٌ أَوْ نَزَلَتْ بِهِ، مُلِمَّةٌ وَ عِنْدَ الْكَرْبِ : يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ يَا مَنْ يَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ. ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ. فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ، لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ. فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ، وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِيئاً، وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً. وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ. فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ. ترجمه دعای هفتم: اي آنكه گرهِ كارهای فرو بسته به سر انگشت تو گشوده می‌شود، و ای آن كه سختیِ دشواری‌ها با تو آسان می‌گردد، و اي آن كه راه گريز به سوی رهايی و آسودگی را از تو بايد خواست. سختی ها به قدرت تو به نرمی گرايند و به لطف تو اسباب كارها فراهم آيند. فرمانِ الاهی به نيروی تو به انجام رسد، و چيزها، به اراده‌ی تو موجود شوند، و خواستِ تو را، بی آن كه بگويی، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نيست، بی آن كه بگويی، رو بگردانند. تويی آن كه در كارهای مهم بخوانندش، و در ناگواری ها بدو پناه برند. هيچ بلايی از ما برنگردد مگر تو آن بلا را بگردانی، و هيچ اندوهی بر طرف نشود مگر تو آن را از دل برانی. ای پروردگار من، اينك بلايی بر سرم فرود آمده كه سنگينی اش مرا به زانو درآورده است، و به دردی گرفتار آمده‌ام كه با آن مدارا نتوانم كرد. اين همه را تو به نيروی خويش بر من وارد آورده‌ای و به سوی من روان كرده‌ای. آنچه تو بر من وارد آورده‌ای، هيچ كس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوی من روان كرده‌ای، هيچ كس برنگرداند. دری را كه تو بسته باشی. كَس نگشايد، و دری را كه تو گشوده باشی، كَس نتواند بست. آن كار را كه تو دشوار كنی، هيچ كس آسان نكند، و آن كس را كه تو خوار گردانی، كسی مدد نرساند. پس بر محمد و خاندانش درود فرست. ای پروردگار من، به احسانِ خويش دَرِ آسايش به روی من بگشا، و به نيروی خود، سختیِ اندوهم را درهم شكن، و در آنچه زبان شكايت بدان گشوده‌ام، به نيكی بنگر، و مرا در آنچه از تو خواسته‌ام، شيرينیِ استجابت بچشان، و از پيشِ خود، رحمت و گشايشی دلخواه به من ده، و راه بيرون شدن از اين گرفتاری را پيش پايم نِه. و مرا به سبب گرفتاری، از انجام دادنِ واجبات و پيروی آيين خود بازمدار. اي پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بی طاقتم، و جانم از آن اندوه كه نصيب من گرديده، آكنده است؛ و اين در حالی است كه تنها تو می توانی آن اندوه را از ميان برداری و آنچه را بدان گرفتار آمده‌ام دور كنی. پس با من چنين كن، اگر چه شايسته‌ی آن نباشم، ای صاحب عرش بزرگ. 📿 @khoodneviss 📿
خودنویس
💙🍃💙🍃💙🍃💙🍃 #مَرد‌ِروی‌ِپشت‌بام45 خیلی طول نکشید شهرام و نهال اومدن خونه ما. صبحانه رو با ما بود
💙🍃💙🍃💙🍃💙🍃 یک هفته بعد گوشیم سر کلاس نقاشی زنگ خورد . با اسم روش سریع جواب دادم . سلام . جانم . جوابمو نداد و با فریاد گفت الان پاشو بیا خونه مادرم زن نمک نشناس،بی همه چیز این اولین ناسزایی بود که از امیر میشنیدم. نفهمیدم چه جوری خودمو رسوندم. امیر رضا برادر بزرگش سر کوچه منتظرم بود. اشفته و پریشون . با رنگ پریده و صدای لرزون از امیر رضا جریان رو پرسیدم. قلبم تو گلوم میزد . یعنی چی شده که امیر اینطور باهام رفتار کرده بود. بدون حرف تا خونه همراهم شد . وارد که شدم همه بودن . چهره امیرعلی ترسناک شده بود . رفتم جلو . شهرام عمدا دست امیر رو ول کرد . با ترس گفتم امیرعل .... هنوز اسمشو رو کامل نگفته بودم که چنان سیلی تو صورتم زد که برق از جلو چشمم پرید . اومد دومی رو بزنه که فریده کشیدم عقب. دست سنگینش محکم به چانه ام خورد و شکاف نسبتا عمیقی برداشت . از بینی و گوشه لبم و چانه ام خون میومد. به سختی جلوشو گرفتن . چشمام از ضرب دستش تار میدید . خون بند نمیومد . سریع رسوندنم بیمارستان . دکتر علتشو خواست . نمیتونستم دهنم رو باز کنم . خواهر شوهرم گفت از پله افتاده. دکتر حرفشون رو باور نکرد . میخواست پلیس خبر کنه که حمید رضا چیزی به دکتر گفت . با کسی تلفنی صحبت کرد . علت رو سقوط از بلندی تو پرونده پزشکی درج شد. چانه ام بخیه خورد و پانسمان شد. خون بینی و لبم هم بند اومد. اوردنم خونه مادر شوهرم . امیرعلی عصبانی حمله کرد طرفم . امیررضا جلوشو گرفت و با عصبانیت گفت نمیبینی جای سالمی تو صورتش نذاشتی. نگاهم خیره دردمند به امیرعلی بود . توقع چی ازش داشتم تو این موقعیت؟ داد زد بزار حداقل بدونم اون کثافت کیه و با زن من چه ارتباطی داره ؟ فقط میشنیدم و میدیدم . اشک داشتم ولی نمیتونستم گریه کنم . خیلی سردم بود باز لرز لعنتی اومد سر وقتم دندونام که بهم میخورد تمام صورتم درد میکرد. ایندفعه شوهر خواهرش هم اومده بود . مردی که غیر از طعنه به عقایدم چیزی بلد نبود بگه. نهال و شهرام به دستور امیر دو تا تیکه کاغذ دادن دستش . پرتشون کرد طرفم . این کیه؟ این نوشته چیه ؟ من برات کافی نبودم. با عجز و بغض گفت فادیا چکار میبایست میکردم ؟ چرا با دل و غیرتم بازی کردی؟ حرفهای جگر خراش میزد . زل زدم به عکس یک مرد جوان و زیبا . اشتباه بزرگی کردی امیر علی فرهان . این صدای فریاد ذهنم بود . نوشته همراهش رو خوندم . حرکات نهال اونروز تو خونمون و همچنین علت ریختن تیوپ های رنگها رو . درست نمیتونستم حرف بزنم . با ایما و اشاره خودکاری گرفتم پشت عکس نوشتم احسان زارع متوفای سال ۱۳۵۲ صدای ذهنم رو پشت اون کاغذ نوشتم. اضافه کردم: _اینها دلنوشته های منه برای تو . اونروزی که رفتی راه دور. اولین بار ازت جدا شده بودم. از عشق پاک و دلتنگیهای نبودنت نوشتم . این کاغذ از توی دفترم کنده شده. ادرس و شماره خانواده مرحوم داخل عکس توی همون دفتره . برای طراحی چهره برام اورده بودن . انجامش ندادم . کسی هم دنبالش نیومد. اون روز نهال در شیشه ای کتابهام رو باز کرده بود . دفتر دل نوشته هام رو برداشته بود . از داخلش عکسی رو برداشته بود . یکی از دل نوشته های عاشقانه ام رو از داخل دفتر در آورده بود . چیزی که نهال نفهمیده بود اینکه مرد داخل عکس سالها قبل از به دنیا اومدن من از دنیا رفته بود . برای مدل پرتره سفارش داده شده بود. دل نوشته هم مربوط به امیر بود . مثل اینکه از قبل متوجه اون دفتر داخل قفسه کتابها شده بود . تنها دفتری بود که روی کتابها گذاشته بودم. اشتباهم این بود که در مورد دفتر هرگز به امیر چیزی نگفتم . فکر نمیکردم مهم باشه. گفته حکیمانه مادرم رو فراموش کرده بودم که میگفت دخترم هرگز بعضی چیزها رو در زندگیت بی اهمیت جلوه نده . روی کاغذ برای امیر نوشتم دفتر کنار جعبه رنگهامه بی زحمت برو بیارش . تا به این جماعت ثابت کنم بیگناهم . امیر هنوز باور نداشت . رفت و دفتر رو اورد . با شماره ای که داده بودم تماس گرفت و گذاشت رو صدا . مرد مسنی جواب داد . امیرعلی ماجرای، عکس رو پرسید . پیرمرد همه حرفهام رو تایید کرد گفت . امیر فورا گفت ادرس داریم میاریم براتون . 👇👇👇
درد صورتم نسبت به سوزش قلبم چیزی نبود . به هر بدبختی بود بلند شدم . با همین وضع صورتم از اژانس بانوان ماشین گرفتم . هر چی امیر گفت اشتباه کردم ‌‌، ببخش . حال روحیم بدتر از جسمیم بود . مرد عاشق پیشه من زود قضاوت کرده بود. بدون توجه به خواهش های امیر و بقیه سر راه ریحانه رو برداشتم و رفتم خونه. غذای بچه رو که از قبل تو یخچال بود رو گرم کردم داده و خوابوندمش . با اینکه اشتهایی نداشتم و ازش رنجیده بودم صبر کردم تا برا شام بیاد . احساس بی پناهی میکردم. نباید خانواده ام رو شریک غمهام بکنم. به اندازه کافی رنج کشیده بودن به خاطر من. نباید میذاشتم نهال بین من و امیر جدایی بندازه. دیر کرده بود . سرمو روی میز گذاشتم صورتم درد میکرد . گلوم از شدت بغض سر باز نکرده ورم کرده بود . از خستگی خوابم برد . با لمس صورتم پریدم . کنارم نشسته بود . شرمگین نگاهم می کرد. به سینه اش اشاره کرد و گفت جای تو اینجاست نه روی این میز سفت . از سفره خبری نبود .مثل اینکه جمعش کرده بود . بدون عکس العمل و به زحمت پرسیدم شام خوردی ؟ گفت هممون مهمونی خونه برادرم بودیم . باز دل پر توقعم سوخت . من با این وضع منظر اومدنش بودم . امیر با خانواده اش دور هم بودن . یعنی براشون مهم نبود چی به سرم اومده ؟ بدون گله وشکایت، کنارش دراز کشیدم . خدا کنه بهم دست نزنه . ازش میترسیدم . تا به اون روز کسی تو صورتم سیلی نزده بود . فقط یه بار یک سیلی دلنشین. وقتی اروم منو تو بغلش گرفت و گفت نمیدونم چی بگم که بار گناه و اشتباهم رو کم کنه بغضم سر باز کرد . با لکنت گفتم دلم برا مامان و بابام تنگ شده . تو رو خدا بزار برم پیششون . به خدا نمیگم تو زدی . قسمم بدن هم نمیگم . امیر گفت نه نمیشه علاوه بر زخم صورتت رد انگشتانم کاملا مشخصه . ریحانه همه چیو میگه . گفتم ریحانه ندیده و نمیدونه . بهش گفتم از پله جلوی خونه مامان بزرگش افتادم. _ خواهش میکنم یه نصف روز هم فقط ببینمشون . منکه تا حالا از زندگیم چیزی به کسی نگفتم . امیر گفت نه. بذار بهتر شدی میبرمت . میخواستم قسم جون خودم رو بدم . اگه جونم براش ارزش داشت صورتم الان اینجوری نبود . بر خلاف تربیتم خیلی گریه و التماس کردم که بذاره حداقل خونه برادرم که یک خیابون باهام فاصله داشت برم . اجازه نداد . اگه اجازه هم میداد نمی رفتم. نمیخواستم دلخوری از پدر بچه ام بین خانواده ام پیش بیاد . احساس غربت و بی کسی میکردم. روزها میگذشت و من از خونه بیرون نمیرفتم. با خانواده ام فقط تماس تلفنی داشتم . نه با گوشی خونه . همش با تلفن همراه. کلاسهای ضمن خدمت، مسافرت نرفته رو بهونه میکردم . سرم رو بانقاشی ، کتاب خوندن و بازی با دخترک بیچاره ام که همش دلش پارک میخواست سرگرم میکردم. امیر علی میرفت به مادرش سر میزد و برمیگشت . زیاد باهاش هم کلام نمی شدم. سعی میکردم نگاهم بهش نیفته تا بیحرمتی نکنم. کارهای خونه رو بدون اینکه کوچکترین کمکی از امیر بخوام انجام میدادم. امیر هم چیزی نمی گفت ولی کلافه و سردرگم بود . فهمیده بود فعلا باید تو لاک خودم باشم. بخیه ها رو باز کرده بودم . جای کبودیها بهتر شده بود . ولی ترک شکستگی قلبم بیشتر. بالاخره امیر طاقتش تموم شد . ازم خواست بریم خونه مادرش. با لحنی گفت که جرات مخالفت نداشتم .انگار خیالاتی داشت . وحشت زده نگاهش کردم .خدایا باز چه اتفاقی افتاده ؟ امیر سرم رو به سینه اش چسباند و گفت عزیزم نترس باید این مساله تموم بشه. دیگه طاقت گوشه گیریهات رو ندارم .دلم برای خنده ها و شیطونیهات تنگ شده. لبخند الکی زدم. که متوجه دلهره ام نشه. ریحانه رو لباس پوشوندم .رفتیم خونه مادر شوهرم. کپی شرعا حرامه نویسنده خاطره گفتند اصلا راضی نیستند ممنون که رعایت میکنید. خاطره ارسالی اعضا 👆👆 💠شما هم دوست داشتید میتونید خاطرات زندگی و یا تحول معنوی تون رو بنویسید و برامون بفرستید. با قلم خودتون در کانال قرار میگیره. 💙🍃💙🍃💙🍃💙🍃 @Khoodneviss 💙🍃💙🍃💙🍃💙🍃
💠 رییس سازمان بهداشت: 🔻سفر تاجر عربستانی و زن چینی او به تهران منشا ویروس کرونا در ایران است بالأخره حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تو سر این دولت لیبرال زد که مدعی بود که مرکز شیوع کرونا ازقم و توسط یک تاجر ایرانی ویا طلاب چینی جامعه المصطفی بوده دم خروس بیرون زد.😏 🇮🇷 @khoodneviss 🇮🇷
11.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📿کلیپ تصویری صوت، متن عربی و ترجمه دعای هفتم صحیفه سجادیه سفارش مقام معظم رهبری 📿 @khoodneviss
خودنویس
درد صورتم نسبت به سوزش قلبم چیزی نبود . به هر بدبختی بود بلند شدم . با همین وضع صورتم
💠💠💠 🎈 نکته های قسمت امشب خاطره ی فادیا 1⃣هیچ گاه توی زندگی زود قضاوت نکنید چه زن و چه مرد. زمان بدید به شریک زندگیتون. باهاش صادق باشید، اگر چیزی در گذشته داشتید از علاقه به فرد دیگه ای حتما آن را منهدم کنید. نگردید تو وسایل همسرتون دنبال یه نشونه از گذشته اش. اینکه قبلا کسی رو دوست داشته یانه. همه ی آدم ها گذشته ای داشتند، نگه داشتن اون یادگاری دلیلی بر علاقه در حال حاضر نیست. گاهی جملات ادبی بخاطر زیبایی آن نگه داشته میشه. ونه بخاطر علاقه ی به یک شخص. 2⃣اشتباه فادیا این بود که راجع به هنرش یعنی نقاشی با همسرش صمیمی نبوده و عکس هایی که برای پرتره بهش میدادن رو طوری باید نشون همسرش میداد احتمال هست دیگه ممکنه یه زمانی ببینه و بگه این کیه؟ بهتر است اگر هنری دارید مخفی نباشه . ✅ باهمسرتون راحت باشید. اینقدر از هم فاصله نداشته باشید که به جای اینکه به شما اعتماد کنند به دیگران اعتماد کنند. 3⃣حسادت رو در عروس ها ایجاد نکنید. مهمترین عامل کینه ی نهال رفتار مادرشوهر و برادرشوهر بزرگش نسبت به فادیا بود. یک جور حسادت . بازهم میگم بین عروس ها فرق نذارید حتی اگر اون بزرگتر باشه یا به خانواده بیشتر برسه یا کمک کنه. 4⃣مردها نباید همسرشون رو زود قضاوت کنند. باید اجازه بدهند که او از خودش دفاع کنه. آن هم نه در جمع!❌ ⛔️اشتباه آقای امیرعلی در این خاطره این بود اگر چیزی را دیده تا قبل از آنی که از فادیا بپرسه جلو خانواده اش آبروشو برده. حتی اگر نهال جلو خانواده اش اون تهمت رو زده باشه. امیرعلی خیلی راحت میتونست آبروی زنش رو توی جمع بخره . درصورت دیدن اون عکس میتونست بگه اه اینو میشناسم فادیا بهم نشونش داده (حتی به دروغ) فکر کنم برای نقاشیش بود و وقتی به خونه میرفت از فادیا جریان را میپرسید. کتک زدن در هر صورت ممنوع😡❌ اهل بیت نسبت به زدن حیوان هم عکس العمل نشون میدهند چه برسه به انسان ❌ جسارت به همه اقایون نشه اما گاهی احساس میکنم بعضیاشون، البته فقط بعضیاشون☺️ بی منطق هستن و در زمان عصبانیت، احساساتی رفتار میکنند. تو اون لحظه انگار اصلا عقل کارایی نداره. حساب کتاب نمیکنند . ✳️تعصب و غیرت هم جا داره . نه اینکه بدون شنیدن صحبت های متهم، اون رو محکوم کرد. تازه در صورت محکومیت هم باید برای توبه فرد جا بذارید. اگر کسی اشتباهی کرد به معنای این نیست که باید بندازیمش دور. سخت هست اما روش اهل بیت بر ببخش و گذشت هست. باید یاد بگیریم توی زندگی گذشت کنیم.😊
ایتای شما هم مشکل داره؟😒 مسئولان عزیز ایتا کاری نکنید دست از اینجا بکشم و برم سمت نرم افزارهای خارجکی😐😅 از همین تریبون دارم تهدید میکنم. خود دانید😌
آرایشگاه های مردونه رو هم تعطیل کردن.... پسران سرزمینم لحظه تحویل سال ۹۹ 😂 خانم های سرزمینم را که نگویم😱😂 @khoodneviss
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀🌀🌀 یه بابا بزرگ داشتم بچگی ها هر کار میکردیم میگفت «خدا یه شفای خیری بهتون عنایت کنه» اون موقع ها فکر میکردیم یعنی عقلتون ناقصه ! ولی الان میفهمم فقط عقلمون شفا نمیخواد گاهی دلمونم نیاز به شفا داره اونم از نوع خیرش.🌸 خداوندا یک شفای خیر اعم از جسمی وعقلی و دلی به همه ی ما عنایت کن!🤲 @khoodneviss