eitaa logo
خودنویس
2.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
22 فایل
✒#زهراصادقی تخلص: هیام نویسنده سیاسی رمان نویس و تحلیلگر کارشناس ارشد جزا و جرم شناسی ارتباط با من @z_hiam
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💜🍃💜🍃💜 💜🍃💜🍃💜 🍃💜🍃💜 💜🍃💜 🍃💜 💜 همینطور زندگی ما می گذشت و من سعی میکردم با درس خوندن خودم را مشغول کنم. گاهی حوزه رو رها میکردم و بعد دوباره میرفتم. علی تصمیم گرفته بود در کنار برنامه ی حوزه اش برای تبلیغ گاهی به خارج از کشور بره این وسط از من هم کمک خواست تا در کنارش بتونم بهش کمک کنم. یک سال بعد مجددا دوستم را دیدم و اون دخترش که بغلش نشسته بود. همین عاملی شد تا دوباره با علی صحبت کنم. بعد ازکلی صحبت کردن علی قبول کرد استخاره بزنیم .اما استخاره مون همینجوری نبود. من و علی سه روز روزه گرفتیم.سعی کردیم تو این سه روز واقعا خالص بشیم و دعا کنیم که اگر خیری در این هست که کسی رو به فرزندی قبول کنیم خدا همه چیز رو برامون فراهم کنه. قبلش با علی صحبت کرده بودم که اگر ما کسی رو به فرزندی قبول کردیم تا جایی که راه داره بهش نگیم که مادر و پدر اصلیش ما نیستیم اما بهش یاد بدیم که بدونه مادر اونی نیست که آدم رو به دنیا میاره بلکه اونی مادره که تو رو با تمام وجودش با عشق بزرگ میکنه و به پات سختی میکشه.تو اوج بیماری بالا سرته و حواسش به تو همیشه هست. باید مادر بودن رو به دخترمون یاد بدیم.نه صرفا کسی که فرزندی را به دنیا میاره. تو این سه روز سعی کردیم بیش تر وقتمون رو به دعا و عبادت و استغفار بگذرونیم.خیلی گریه کردم و از خدا خواستم هرچی خیرمون هست بهمون بده. بعد از سه روز برای استخاره پیش یکی از اساتید اخلاق رفتیم. (اینهم تو پرانتز بگم که پیش هر کسی استخاره نزنید ،فقط اساتید اخلاق و بزرگان، تا جایی که راه داره هم استخاره نزنید ) خیلی گریه کردم وقتی جواب استخاره اومد آروم شدم. تمام استرس هام از بین رفت. استخاره جوابش خیلی خوب بود. بعد از اقدام و ثبت نوبت برای بچه حدودا شاید هشت الی یکسال طول کشید و بعد خبر دادند که بیاید و دخترتون رو ببرید. لحظه های خوب و خاصی بود.خیلی خاص. همه با دیدن کوثر کوچولوی ما خوشحال شده بودند. یه دختر کوچولوی ناز و ظریف. میدونستم حتی اگر نطفه اش ناپاک هم باشه در خونه ای که لقمه حلال درش آورده شده قطعا خدا میتونه مسیر زندگیش رو عوض کنه. تنها امید من همین بود. که توکل کرده بودم به خودش تا پشت و پناه کوثر باشه. چند روزی از آوردن کوثر نگذشته بود که دیدم حالش بد میشه. صورتش گاهی از گریه کبود میشد.نگرانش شدیم. بابا میگفت باید قلبش رو چک کنید. پیش یکی از دوستاش رفتیم و با کلی آزمایش و بررسی مشخص شد .کوثر مشکلی قلبی شدیدی داره. وقتی شنیدم حالم خیلی بد شد. فقط گریه میکردم . ولی علی مرتب بهم میگفت زهرا اروم باش حتما حکمتی داره . ... 💜🍃💜🍃💜🍃💜🍃 @Khoodneviss 💜🍃💜🍃💜🍃💜🍃