eitaa logo
⁦خِیــٰـالِ وَصـْــلْ⁦⁦✨
673 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
101 فایل
خـِیــٰـال وَصـْـلِ تُـو جـانَم بِه رَقـْصْ مـی‌آرَد ... عـٰاشقـانـه‌های آرامـ، عـٰارفانـه‌های آتشینــ، عـٰاقـلانـه‌های منطقیــ ... شناس: @khoshkhyal ناشناس: https://daigo.ir/secret/8219445767 🔰 استفاده از مطالب کانال به هر شکلی، آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
⁦خِیــٰـالِ وَصـْــلْ⁦⁦✨
🎥 شعری درباره وحدت شیعه و سنی که رهبر انقلاب ده بار آن را تحسین کردند 🎙 #صادق_آتشی ✨ مسجد یکی، من
🔺 شعری درباره وحدت شیعه و سنی که در محضر رهبر انقلاب خوانده شد و ایشان ده بار آن را تحسین کردند... مسجد یکی، مناره یکی و اذان یکی‌ است قبله یکی، کتاب یکی، آرمان یکی‌ است ما را به گرد کعبه طوافی‌ست مشترک یعنی قرار و مقصد این کاروان یکی‌ است فرموده است: «واعتصموا…، لا تفرّقوا» راه نجات خواهی اگر ریسمان یکی‌ است توحید حرف اول دین محمد است اسلام ناب در همه جای جهان یکی است مکر یهود عامل جنگ و جدایی است پس دشمن مقابلمان بی‌گمان یکی است سنی و شیعه فرق ندارد برایشان وقت بریدن سرمان تیغشان یکی است سادات، پیش اهل تسنن گرامی‌اند اکرام و احترام به این خاندان یکی است دشمن! دسیسه تو به جایی نمی‌رسد تا آن زمان که رهبر بیدارمان یکی است ✍ بر همگان مبارک🍃🌸 ✨خِیـٰـالِ وَصـْـلْ @KhyaleVasl
آزادی‌ام را دوست‌دارم من یک زنم آزادی‌ام را دوست‌دارم شیرینم و فرهادی‌ام را دوست‌دارم مثل غزل، گاه ابری‌ام گاه آفتابی ایرانی‌ام، آبادی‌ام را دوست‌دارم هم مادر و مادربزرگم خانه‌دارند این شغل مادرزادی‌ام را دوست‌دارم مُهر مرا از جانمازم باز برداشت با کودک خود شادی‌ام را دوست‌دارم میگیرمت ای بچّه آهوی گریزان آهویی و صیّادی‌ام را دوست‌دارم دور اتاقش عکس‌های حاج‌قاسم طفل دهه هشتادی‌ام را دوست‌دارم در شهر، آزادی حصاری ترسناک است در خانه‌ام آزادی‌ام را دوست‌دارم ✍ @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلٔ
🔰 متن بسیار خوب زیر روایت یکی از کسانی است که در روزهای ابتدایی اغتشاشات در میان جوانان رفته و با آن‌ها صحبت کرده ... توصیه میکنم حتماً و حتماً بخوانید 👇👇 🔴 من هم مقصرم... روایت میدانی (۱) روز چهارشنبه ٣٠ شهریور است، صبح زود است که راهی صدا و سیما می‌شوم، حراست ورودی کارت ملی می‌خواهد، تقدیم می‌کنم، بعد بررسی سیستمی، می‌گوید ساختمان معاونت سیما را بلد هستی؟ می‌گویم نه. آدرس می‌دهد و بعد می گوید: لطفا حقیقت را بگو! لحظه‌ای به فکر فرو می‌روم که یعنی چی که بوق ماشین عقبی بسمت جلو هلم می‌دهد. به استودیو ١١ میرسم، هماهنگی با مجری و ارکان دیگر برنامه انجام می‌شود و ٧:٣٠ روی آنتن. از همان اول فضای بحث متفاوت است و مجری محترم مشخص است که نمودارهای ذهنی‌اش بهم ریخته، اما همراهی می‌کند و جایگاه دفاع مقدس را در جامعه امروز و نحوه رجوع به آن را می‌گویم و ثقل بحث اینجاست که : "برای برداشتن گام‌های درست در آینده باید گذشته را به درستی شناخت وگرنه آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار می‌گیرد" برنامه تمام می شود، راهی محل کار می‌شوم، به کارهای پیشرفت منطقه‌ای و... می‌پردازم، خبر شلوغی‌ها بالا گرفته است، عصر شده و به سرم می‌زند بروم کف میدان شاید بشود با این دهه هشتادی‌ها که می‌گویند آتش بیار معرکه شده‌اند صحبت کرد، تجربه ٨٨ تا ٩٨ هست، آنجایی که وقت می‌گذاشتیم قبل از شلوغ شدن و تاریکی بعضی‌ها رها می‌کردند و برمی‌گشتند! می روم خ.حجاب و به سمت کشاورز قدم می‌زنم، تیپ ضایع پیراهن دوجیب با شلوار کتان جلب توجه می‌کند و همان اول مقداری متلک چیزدار نصیبم می‌شود، همین اول می‌فهمم این‌ها کلماتشان هم متفاوت است. کشاورز را رد می‌کنم، به تقاطع وصال-ایتالیا می‌رسم، جمعیتی که شعار می‌دهند در حال بیشتر شدن هستند، سراغ یک گروه مشترک دختر و پسر می روم، به شانه یکی از پسرها می‌زنم، برمی‌گردد: - یا علی ریشو؟ - محمد هستم و دست دراز می کنم. - دست می دهد، ارسلان هستم. - کجا بسلامتی؟ - مأموری؟ اسلحه داری؟ دست‌بند؟ - نه هیچکدام. می‌خوام باهاتون بیام - ما داریم میریم انتقام بگیریم، به قیافت نمیاد - چرا اتفاقاً منم میخوام انتقام بگیرم - دختر بدون روسری با رنگ سبز فانتزی: بابا حاجی به قیافت نمیاد ما رو اسکل نکن - نه به جان مسیح علینژاد، منم دنبال انتقامم؟ -ععع ایول مسیح رو میشناشی؟ حالا دیگر همراهشان شده‌ام. من بینشان هستم. این اولین بار است که اینگونه بین دختر و پسرها هستم. - آره، می‌شناسم، ولی به من یکی دیگه گفته بیام برای انتقام؟ - کی؟ - - کیه؟ - از مسیح باحال‌تره؟ اصلاً مسیح فقط زر میزنه؟ - درست حرف بزن! مسیح خط قرمز ماست! - یکی‌شان سریع دارد در گوگل سرچ می‌کند و با دو تا فحش رکیک به مسئولان می‌گوید: قطعه لامصب ببینم حسین علم الهدی کیه؟ - گفتم که باحالتره!اصلا حسین ما آدم کشته و بدجوری انتقام گرفته! - دمش گرم از حکومتی‌ها زده؟ - آره از اون بالایی‌ها؟ - حاجی عکسش رو نداری؟ - محمد هستم - ما بگیم ممد؟ - بفرما ادامه دارد ... @atashnews
🔴 من هم مقصرم... روایت میدانی (۲) - یه خانم می‌آید جلویم، گوشی بدست، از حسین که حکومتی زده بگو، میخوام با صدایت پادکست درست کنم برای مبارزه! - اینطوری نمیشه بیایید یه گوشه. می‌پیچیم تو یه فرعی کنار جوب می‌شینیم! به چشم ١٠ نفر میشن، خیلی مهربون و توی هم نشستن و هنوز ننشسته سیگارها تعارف می‌شود، به من هم تعارف می‌کنند، میگم تو ترکم، می‌خندن - ارسلان: بگو می‌خوایم بریم - شروع می‌کنم و خاطرات مبارزه و کشتن ساواکی‌ها در کرمان و... را برایشان می‌گویم، آرام آرام چهره‌ها متفاوت می‌شود، یکی‌شان بلند می‌شود و دوتا فحش خاردار می‌دهد و می‌رود. اما بقیه نشسته‌اند و من داغ‌تر حرف می‌زنم تا شهادت حسین علم الهدی زیر شنی‌های تانک. - یکی از دخترها شالش را سرش می‌کند، پسری دارد با ته سیگارش با زمین بازی می‌کند که ناگهان چند نفر دنبال چند زن و مرد هستن که مشخص است حرفه‌ای هستند هر دوطرف، با صدای این اتفاق همه حساس می‌شویم. - یکی از دنبال‌کننده‌ها که با لباس عملیات مشکی s313 هست تا ما را می‌بیند جلو می‌آید، چه غلطی می‌کنید اینجا؟ سرم را بلند می‌کنم : من مسئولشان هستم. - شما؟ - دوست شما! - پاشید متفرق شید بزن بزن شروع شده - دختر و پسرها و من بلند می‌شویم، یکی‌شان جلو می‌آید خیلی نزدیک، لباس s313 کنار من است، ممد آقا اینو رد کن بره وگرنه درگیر میشیم - دست برادر s313 را می‌گیرم، کنارش می‌کشم، حرف می‌زنم و میگم دنبال چی هستم! دنبال اینکه قبل شدت گرفتن درگیری‌ها و تاریکی ولو یک نفر شده را رد کنم برود خانه! - به من نگاه می‌کند: بخدا تازه از اربعین و موکب داری آمده‌ام، خسته و داغان، خدا خیرت بدهد، هر گلی زدی به سر خودت زدی... و میرود - برمی‌گردم، از جمعیت ١٠ نفره دختر و پسرها، ٧ نفر مانده‌اند. - می‌گویم: نمی‌خواید برید تظاهرات مگه؟ - با مدل مسیح بریم یا حسین؟ -انتخاب با خودتان؟ سر دوراهی گیر افتاده‌اند! دخترها بیشتر تو فکر هستن - یه جمله میگم و خداحافظی می‌کنم: حسین قبل اینکه شما بیایید خودش رو براتون فدا کرده و جون داده اما مسیح اون طرف نشسته و من و شما رو انداخته به جون هم - یکی از پسرها: بس که این مسیح فلان فلانه... خداحافظی می‌کنم که بروم، سه نفرشان با من می‌آیند، نزدیک فسلطین هستیم، دیگر حریف سوال‌هایشان در مورد حسین علم الهدی نیستم، مسیر را می‌برم سمت کتابفروشی سر میدان فلسطین، سه جلد"سفر سرخ"می‌خرم، یکی برای دختر خانم، دوتا برای پسرها می گویم: این شما و این حسین ... - می‌زنیم بیرون، می‌خواهم جدا بشوم، دختر خانم جلو می‌آید: - اسمم فاطمه است، تو گروه مینا صدایم می‌کنند. - عکس فاطمه خودم را نشان می‌دهم که منم یک فاطمه دارم. - بغضش می‌ترکد، خوشبحال فاطمه که بابایی مثل تو دارد... می‌خواهد حرف بزند، نمی‌تواند. پسرها سرشان پایین است... - دیگر وقت گذشته و هوا دم تاریکی است، میگم چه می‌کنید؟ - هر سه می‌گویند برمی‌گردیم خانه حسین بخوانیم. اما فاطمه یا همان مینا حالش فرق می‌کند. شماره می‌خواهند، می‌دهم ... - خداحافظی می‌کنیم، حالا اول طالقانی بسمت ایرانشهر هستم، اشک‌هایم می‌ریزد که چقدر کم‌کاری کرده‌ام برای این دهه هشتادی‌ها، حرف فاطمه (مینا) مثل پتک در مغزم کوبش دارد ... یک جواب دارم فعلا: در کنار همه دشمنان و ... من هم مقصرم ... و یک جمع‌بندی: فردا زودتر بیایم شاید بتوانم بیشتر اثرگذار باشم ... روایت از محمد علیان @atashnews
•| |• 💠 علامه شهید از قول روسو می‌گوید: «بدبخت ‏ترین کودکان، آن‌هایی هستند که والدینشان، آنها را در ناز و نعمت پرورش می‏ دهند و نمی‏ گذارند سردی و گرمی دنیا را بچشند و پستی ‌و بلندی جهان را لمس کنند. این‌گونه کودکان در مقابل سختی‌ها حساس می‏‌شوند و در مقابل لذّت‌ها بی‏‌تفاوت؛ هم‌چون ساق نازک یک درخت کوچک در مقابل هر نسیمی می‏‌لرزند و کوچک‏‌ترین حادثه سوئی آنان را ناراحت می‏‌کند. تا جایی که یک حادثه کوچک، آنان را به فکر خودکشی می‏‌اندازد و از آن‌طرف، هر چه موجبات لذّت به آن‌ها داده شود به هیجان نمی‏‌آیند و نشاط پیدا نمی‏‌کنند.» 📌شهید مطهری را از عوامل تربیت فاسد و ایجاد اختلالات در ادراکات یا احساسات می دانند و از نظر ایشان نازپروردگی روح را پرتوقع و در مقابله با حوادث، ناتوان و در نتیجه مأیوس و بدبین و غیرمتکی به نفس بار می ‏آورد. @nooredideh از کانال @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلٔ
📧 توییت محمدحسین پویانفر، مداح اهل‌بیت، دربارهٔ لزوم گفت‌وگو با جوانان: آقایان این‌ سال های اخیر کدوم یکی از شما بین جوانان رفتید، رفع شبه کردید!!؟ عکس متعلق به روز ترور مسجد ابوذر تهران 👤 محمدحسین پویانفر @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلٔ
•| |• 💠 و لَا تَفَرَّقُوا ... 🔹 دنیای اسلام احتیاج دارد به: 🔺 تفاهم 🔺 احساس همدردی 🔺 همکاری 📚 سوره آل عمران، آیه ۱۰۳ @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلٔ
•| |• ✴️ (حفظه الله) : 🔹«ما ملتی هستیم که سابقه‌ی بسیار کهنی داریم. ما برای خودمان یک نوع سلام و علیک داریم؛ یک نوع معاشرت داریم؛ یک نوع نشست و برخاست داریم؛ یک نوع غذا داریم؛ یک نوع پوشش داریم. اینها مال ماست. چرا باید سلام علیک ما مطرود شود و سلام علیک فرنگی جای آن را بگیرد؟! خورد و خوراک خود ما مطرود شود و خورد و خوراک فرنگی جای آن را بگیرد؟! لباسِ بومی ما مطرود شود و لباس فرنگی جای آن را بگیرد؟!» @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلٔ
‏كالشمس أنتِ فقالت وهْي ضاحكة: وأنتَ كالقمر الصافي لمن نظرا متى اللقاء؟! فقالت وهْي باكية: الشمسُ لا ينبغي أن تدركَ القمرا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گفتم تو همچون خورشیدی با لبی خندان گفت: و تو همچون ماه پاکی برای هر دیده‌ای گفتم وعده‌ی ملاقات چه زمانی‌ست؟! در حالی‌که می‌گریست گفت: خورشید هرگز نباید به ماه برسد! پ.ن: اشاره زیبای شاعر به آیه ۴۰ سوره یس: لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلٔ
1.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم همراز عشق و همنفس جام باده‌ایم بر ما بسی کمان ملامت کشیده‌اند تا کار خود ز ابروی جانان گشاده‌ایم چون لاله می مبین و قدح در میان کار این داغ بین که بر دل خونین نهاده‌ایم ✍ حضرت 🗓 ۲۰ مهر، روز بزرگداشت خواجه حافظ شیرازی گرامی باد. @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلٔ
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از شاگردی نانوایی در شیراز تا آقایی غزلِ ایران، حضرت 🗓 ۲۰ مهر، روز بزرگداشت خواجه حافظ شیرازی گرامی باد. @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلٔ
🍃 «همراهى رسول، همراهى در اهداف را مى‏ خواهد و من كه به هدف‏ هايى كوتاه‏ تر از اهداف رسول دل بسته‏ ام، ناچار از رسول جدا مى‏ شوم؛ ناچار از ولى جدا خواهم شد.» ✍ (عین.صاد) @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلٔ