eitaa logo
کوچه‌شهدا -!'🇵🇸
216 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
63 فایل
'بسم‌الرب‌العشق' دلتنگی حد و مرز ندارد هر جایِ دنیا هم که باشی تو را به سمت خود میکشاند و زمینت میزند‌ و چه زمینی بهتر از مزار شُهدا...🫀🌿 -اینجا،کمی‌برای‌رفع‌دلتنگی‌ها(: کانال رو به دوستانتون معرفی کنین👀 کپی؟حلالت‌(:🤍 ارتباط با ادمین @nazerdoost
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان جعفر پلنگ راوی داستان جناب آقای راست نجات ، معاون مهمانسرای حرم مطهر حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام ، در شب میلاد فرزند دلبندشان ، حضرت امام محمدالجواد علیه السلام(11/11/1401): زمانی که معاون امداد حرم امام رضا علیه السلام بودم ، وظیفه داشتیم ، غذاهای باقیمانده مهمانسرا را 🥘 آخر وقت به مناطق ضعیف و حاشیه شهر مشهد برده و بین فقرا توزیع کنیم. شبی با خادم مسجد آخر بلوار توس، تماس گرفته و به او گفتم : امشب قرار است که فلان مقدار غذای مشخص، به منطقه شما آورده و توزیع کنیم و آماده همکاری با ما باش. نیمه های شب به آن مسجد که رسیدیم ، با جمعیت فراوانی که درب مسجد منتظر بودند مواجه شدیم 🙄 بطوری که امکان توزیع غذا را بخاطر ازدحام شدید و ترس از تلف شدن تعدادی از مردم ، نداشتیم! خادم مسجد را صدا کردیم که چرا اینقدر شلوغ است؟! گفت : حواسم نبود و در بلندگو📣 اعلام کردم : امشب قرار است غذای متبرک از حرم امام رضا علیه السلام بیاورند و اینگونه شلوغ شد و کاری از دستم بر نمی آید🙄 تصمیم به برگشت داشتیم که ناگاه در گوشه ای کنار دیوار ، دختر بچه ای کوچک با کفش های پلاستیکی، نظرم را به خود جلب کرد و از وضعیت حال و روزش ترحمی به دلم‌ افتاد و همانجا در دلم، از خود امام رضا علیه السلام خواستم : آقا جان🤲خودت راه حلی ارائه بده که بتونیم غذاها را بدون مشکل تقسیم کنیم و این مردم که با امید و احتیاج به اینجا آمدند ، دست خالی برنگردند که ناگهان انگار هزار نفر درونم فریاد زدند : از خادم محله بپرسم لات این محله کیه؟!🤔 از خادم مسجد پرسیدم : لات این محله کیه و با تعجب پرسید برای چی؟!!! گفتم کارش دارم. گفت:اسمش جعفر پلنگه گفتم بگو بیاد و زنگش زد که تا نیم ساعت دیگه میرسم ومنتظرش موندیم. جعفر با ظاهری خالکوبی شده و پیراهن یقه باز و سوار موتور اومد و سلام کرد که فرمایش: گفتم ما از حرم امام رضا علیه السلام اومدیم و غذای متبرک آوردیم و نمیدونیم چطور تقسیم کنیم که مردم اذیت نشن و از شما میخواهیم در این کار کمکمون کنی😥 جعفر با کمال میل گفت : نوکر خادمهای امام رضا علیه السلام هستم وچشم. به بقیه خدام گفتم ماشین غذا رو تحویل جعفر بدین و بهش کمک کنید تا غذاهارو تقسیم کنه. جعفر مردم را کنار دیوار به صف کرد و به هر خانواده ای بنا به مصلحت و شناختی که خودش به آنها داشت ، غذاها را تقسیم کرد و گفتم چهارتا غذاهم بهخودش و خانواده ش بدهید. بعد از اتمام کار ، به من گفت : آقای راست نجات شماره تلفنت را به من میدهید؟ همکاران با اشاره گفتند اینکارو نکن و برات دردسر درست میکنه و.... اما با کمال میل به او شماره را دادم و رفتیم. ابتدای هفته بود که با من تماس گرفت که جعفر پلنگ هستم و کاری با شما دارم و به دفتر کاری م در حرم آمد! آنجا به من گفت: من هم خادم زوار امام رضا علیه السلام هستم و بنده با تعجب گفتم : بله؟!!!😲گفت : منم روزهای پنج شنبه میام حرم امام رضا علیه السلام و در صحن ها میچرخم و مهرهای اطراف دیوارها را جمع آوری و سرجاهایشان میذارم و برمیگردم و به همین مقدار خودم را خادم حضرت میدانم و اتفاقا همان روز در راه برگشتم به درب مهمانسرا رسیدم و به امام رضا علیه السلام در دلم گفتم : میشه امروز غذای متبرکی از حرمتون برای خواهر بیمارم ببرم؟! وقتی به خادم درب مهمانسرا گفتم با تندی به من گفت : آقا برو کنار بایست و مزاحم نشو!😔 وقتی نا امید شدم و خواستم‌به خانه برگردم،پشت سرم،آن خادم به همکارش گفت مواظبش باشید جیب مردم رو نزند!!!😑 هنگامی که این را شنیدم به او گفتم : خدایا توبه، من جیب بر نیستم و دلم شکست و تا بست نواب گریه میکردم و به امام رضا علیه السلام گفتم دیگه سرکشیکم نمیام و خداحافظ😪 که ناگهان گوشی م زنگ خورد که خادمهای حرم امام رضا علیه السلام در مسجد محله منتظرت هستند وبا ترس و لرز که من جیب بری نکردم و چه زود گزارش دادند و احضارم کردند پیش شما اومدم😕 حالا آمده ام بگویم: امام رضا علیه السلام چقدر مهربونه😪یک غذا میخواستم ولی به من یک ماشین غذا داد و بجای یکی،چهارتا غذا برای خانواده م بردم😇 نکاتی که از این داستان میشه برداشت کرد: اولا ، خدمت به زوار فقط در قالب کشیک رسمی و اخذ حقوق و ...نیست و حتی نیت خدمت خالصانه و بدون ریا هم باشه، مورد توجه آقای مهربانی هاست دوم اینکه، حتی کاری اندک که مستمر باشه برای خدا و اهل بیت علهیم السلام ارزشمند است پس آن را کم نپنداریم سوم اینکه ، هیچ شخصی را بخاطر ظاهر فقیرش خوار و ذلیل و دزد نپنداریم چه بسا که او مورد توجه خدا و اهل بیت علیهم السلام باشه و خودمان خبر نداریم چون خداوند دوستانش رو بین مردم مخفی کرده! چهارم اینکه ، هر وقت دلمان شکست حتی از دور مثلا از داخل صحن و سرا هم میتونیم با آقا صحبت کنیم و سیممون وصل بشه و نیاز حتمی به چسبیدن ضریح وکارهای این طوری نیست.
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما علی (ع) فروش نیستیم‌‌ اینجا سرزمین امیرالمومنین (ع) است‌‌ ما بچه‌های خیبریم حرف‌های شنیدنی حاج مهدی رسولی ✍ابوذر از اینکه پای علی ایستاده ولی سه روز گرسنگی کشیده است گلایه نکرد.... از اینکه بخاطر علی از خیلی چیزها محرومش کردند و سرانجام به بیابان‌های خشک و بی‌آب و علف ربذه تبعیدش کردند گلایه نکرد.. پای علی ماند تا جان داد... | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
Cheshmato ROO Gonah Beband.mp3
3.27M
🔥🎧 کاور بر روی آهنگ جدید شروین ... چشماتو - روی گناه - ببند! l👇بیا بیناشو l 🆔 @binaasho
سلام فرمانده 2.mp3
18.07M
📣 صوت کامل سلام فرمانده ۲ برای اولین‌بار 👤 حاج 🔅 من سربازتم، دیدی دنیارو برات بهم زدم مثل شیخ احمد کافی فقط از تو دم زدم...
فکر کردن به جمله خودش می‌تونه باعث بشه قلبم از شدت هیجان تند تند بزنه... مثل همین الان که از شوق، ضربان قلبم رفته رو هزار و دستام یخ کرده
🌀ارتباط با نامحرم برا همه خیلی زشته! ولی برا یه بچه مذهبی و توجیه کردن این ارتباط !😑 😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️ ➥𝒅𝒂𝒓_𝒔𝒂𝒎𝒕𝒆_𝒕𝒐𝒐◕͟◕
متن سرود سلام فرمانده ۲ جانا جانا،مهدیِ زهرا یا مولانا ،مهدیِ زهرا متی ترانا مهدیِ زهرا جانا جانا ... دلخوشیِ دنیای من میدونی که چقدر دوست دارم من ای آقای من.. غصه ها بی معنی میشه یعنی میای میبینمت یعنی میشه؟! فرمانده سلام! ای مهربون تر از مادرو بابام کاری کن که بازم به چشمت بیام تو لشکرِ سید علی سربازِ شمام منتظرت بودم... منتظرت هستم آقای مهربون دستاتو بزار توی دستم یه ساله که با تو یه عهدی رو بستم پای تمومِ قول و قرارام هستم... فرمانده سلام ای مهربونتر از مادر و بابام کاری کن که بازم به چشمت بیام تو لشکرِ سید علی سربازِ شمام من سربازتم! دیدی دنیارو برات بهم زدم من سربازتم! مثلِ شیخ احمد کافی فقط از تو دم زدم من سربازتم! مثلِ میرزا کوچیک با نهضتت علم زدم من سربازتم! یه نگام بکن ازون نگاها که به حاج قاسم کردی من سربازتم! اینقده برات دعا کردمو میکنم که زود برگردی من سربازتم! کلنا فداک یا فرمانده جانم! مهدی! فرمانده سلام ای مهربون تر از مادرو بابام کاری کن که بازم به چشمت بیام تولشکرِ سید علی سربازِ شمام قول میدم برات یار باشم قول میدم یه عماار باشم قول میدم مثلِ آرمانِ علیوردی من پای کار باشم!! قول میدم مثلِ حاج قاسم یه جانفدا بشم قول میدم مثلِ سربازای گمنام تو دلِ تو جا بشم مثلِ حاج همت منم محبوبِ خدا بشم میخوام همه تلاشمو بکنم دنیا صاحب الزمانی بشه انقدر اسمتو صدا میزنم تا اسمت یروز جهانی بشه سلام فرمانده:)))