🌹﷽🌹
#ناحله_فصلدوم
#پارت_174
تو بخاطر یه لباس اینطوری دلخور شدی؟ بیا بریم اصلا هر چی که دلت خواست و برات میخرم ،دیگه هیچی نمیگم!!ببخش من و باشه ؟ اصلا دیگه جایی نمیرم، یک دقیقه هم تنهات نمیزارم. بزار ببینمت...!
(نزدیک بود گریم بگیره، باورم نمیشد این حرف هارو فاطمه میزنه نمیدونستم چی میگم فقط میخواستم ببینمش و نذارم که از کنارم تکون بخوره. حتی فکر کردن به نبودش آزار دهنده بود)
با صدایی بغض دار گفت:
+ نه نمیشه
_تو انقدر دلت ازم پر بود و چیزی نگفتی؟ خواهش میکنم بگو کجایی تا بیام جواب همه ی حرفات رو بدم
+خداحافظ
بهت زده به تماسی که قطع شده بود نگاه کردم چند بار زنگ زدم. موبایلش و خاموش کرده بود حس میکردم فضای خونه کوچیک تر شده و نمیتونم نفس بکشم رفتم و لباس سپاه رو با پیراهن سرمه ای و شلوار مشکی عوض کردم نمیدونستم باید کجا برم ،تنها چیزی که میدونستم این بود که نیاز داشتم به رفتن!..
نویسندگان: فاطمه زهرا درزی
غزاله میرزاپور
❤️🌹 @naheleayn
حرفی سخنی دارین به صورت ناشناس بفرستید❤️
https://harfeto.timefriend.net/16370978011667