🌹﷽🌹
#ناحله_فصلدوم
#پارت_213
به حدی آروم شده بود که هیچ صدایی ازش در نمیومد فقط خیره به محمد نگاه میکرد دستشو چند بار زد به صورت محمد خندید و گفت
_بَ بَ
میخواست بیدارش کنه ولی نمیدونست که باباش برای همیشه خوابیده زینب و از محسن گرفتم و گذاشتم تو بغلم تا بهتر باباشو ببینه سعی کردم پاهاشو تو بغلم جمع کنم صورتشو به صورت محمد چسبوندم بچه رو ازم گرفتن
گفتن میخوان محمد و ببرن برای تشییع و تدفین روی صورتش دست کشیدم و برای آخرین بار گفتم :
_شهادتت مبارک محمدم پیش خدا مارو فراموش نکن !!
به زور ازم جدا کردنش نبودش به اندازه ی جدا شدن یه عضو از بدن درد داشت حس میکردم با رفتنش همه چیزم رفت...
نویسندگان: فاطمه زهرا درزی
غزاله میرزاپور
❤️🌹 @naheleayn
حرفی سخنی دارین به صورت ناشناس بفرستید❤️
https://harfeto.timefriend.net/16370978011667
#پایانفصلدوم