فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه قبل از خوابیدن هدفی را تعیین کن،
این کار باعث میشه که هر روز صبح بخواى
از رختخواب به سرعت خارج بشى.
برای تو یک صبح زیبا آرزو می کنم💫
شبتون خوش 🌹
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸هنگام سپیدہ دم خروس سحری
🌿دانے ڪہ چرا همے ڪند نوحہ گری؟
🌸یعنے ڪہ : نمودند در آیینۀ صبح
🌿ڪز عمر شبے گذشت و تو بیخبری!
خیـام نیشابوری
🌸سلام صبحتون عالی
🌸شروع روزتون پراز خیروبرڪت
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تغذیه
حریره_چهار_مغز
یکسالگی
این حریره برای #افزایش_وزن کودکان و -کمخونی خیلی مفیده👌
نسبت مغزها برای تهیه پودر چهار مغز
🔻گردو 1 عدد
🔻فندق 2 عدد
🔻بادام 3 عدد
🔻پسته 4 عدد
👩🍳مواد لازم برای تهیه حریره:
🔅پودر چهار مغز: دوقاشق غذا خوری
🔅شیر: یک پیمانه
🔅شکر یا عسل پاستوریزه: یک قاشق مربا خوری
🔅خامه : یک قاشق مربا خوری
✅همه مواد را با هم مخلوط میکنیم و در ظرف مناسبی رو حرارت میگذاریم و مرتب هم میزنیم تا سر نرود. آنقدر می جوشانیم تا به غلظت مناسب برسد.
📝نکته: اگر از عسل به جای شکر استفاده میکنیم باید بعد از سرد شدن اضافه کنیم. حرارت باعث از بین رفتن کیفیت عسل میشود.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#شعر
دوچرخ دارم،قشنگم
قشنگ و رنگارنگم
پاگیره دارم برات
تو پا بزن با پاهات❤️❤️
صندلی گرم و نرم
بشینی و بدی لم❤️❤️
بشین روی صندلی
زود پابزن، فسقلی
با هم بریم بگردیم
شاد بشیم و بخندیم
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تربیتی
حتما براتون پیش اومده که کودکتون بعد از زمین خوردن برای چند ثانیه به شما نگاه میکنه، و بعد تصمیم میگیره گریه بکنه یا نکنه!⚠️
چرا؟.
چون بچه ها تو سنین پایین خودتنظیمی کامل و قوی ندارن، و دارن آموزش میبینن که تو موقعیتها باید چه رفتاری از خودشون نشون بدن، وقتی نمیدونن خودشونو با شمای والد تنظیم میکنن، شما موقعیت رو بغرنج ببینی اونم بغرنج میبینه و میزنه زیر گریه، شما فان ببینی قاه قاه میخنده! درد که همون درده اما شما بهش یاد میدی چجوری اون درد و ترجمه کنه و واکنش نشون بده.
پس متناسب با موقعیت واکنش نشون بدین نه بیشتر و نه کمتر!.
⁉️ اگه کودک شما ترسوئه و جسارت نداره باید ببینی کجا بهش یاد دادی مدام محتاط باشه و جسارت نکنه؟!
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
کودکان را دوست بدارید، کودکان کار را بیشتر، چرا که از آنها کودکیشان را دزدیدهاند
🔹امروز 12 ژوئن (۲۲ خرداد) روز جهانی مبارزه با کار کودکان است.
🔹"کودکان باید فقط در رویاهایشان کار کنند نه در دنیای واقعی"
🔹در این روز نادیده نگیریمشان، حتی شده با یک لبخند.دست های کودکان برای بازی کردن است نه کار کردن...
🔹به اُمید اینکه روزی بیاید که هیچ کودکی مجبور به کار نباشد...
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
یک فروشنده اصفهانی به ازای هر بچه روی قیمت آپارتمانش ۱۰۰ میلیون تخفیف داده و همچنین این مالک به ازای هر فرزند توی رهن خونش، ۱۰ میلیون تخفیف گذاشته!
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_متن
قصه زیبای کفشهای نو
مدرسه فریبا کوچولو به خانهشان خیلی نزدیک بود و او هرروز خودش صبحها میرفت و ظهرها هم برمیگشت البته مادرش جلوی در میایستاد و مواظب او بود. کنار مدرسه یک مغازه کفشفروشی بود که فریبا وقتی تعطیل میشد، چند لحظهای میایستاد و از پشت شیشه کفشها را نگاه میکرد، چون کفشهای بچگانه خوشگل و رنگارنگی داشت.
این کار برایش بسیار لذتبخش بود و حتی گاهی وقتها دلش میخواست همه کفشهای مغازه مال او بودند! دیدن مغازه کار هر روز فریبا شده بود و مادرش هم که از دور همه چیز را میدید از او سوال میکرد که آنجا چه خبر است که مدام نگاه میکنی و فریبا هم در جواب میگفت که کفشها را دوست دارم.
یکی از روزهایی که طبق معمول جلوی مغازه آمد دید که یک جفت کفش کتانی سفید و صورتی خیلی قشنگ داخل ویترین گذاشته شده است. خیلی از آنها خوشش آمد و با خودش فکر کرد که اگر می”‹توانست این کتانیها را بخرد چقدر خوب میشد. برای همین وقتی به خانه رسید بدون معطلی موضوع کفشها را به مادرش گفت و از او خواست که کفشها را برایش بخرد. اما مادرش یادآوری کرد که کفشهای خودش را یکی دو ماه قبل خریدهاند و هنوز برای خرید کفش نو زود است، اما فریبا اینقدر اصرار کرد که مادر گفت باید صبر کند تا موضوع را با پدرش در میان بگذارد.
فردای آن روز وقتی فریبا به خانه آمد اولین چیزی که از مادرش پرسید این بود که نظر بابا در مورد خرید کفش چه بوده است و مامان هم جواب داد که او گفته فعلا نمیشود و اصرار فریبا هم هیچ فایدهای نداشت و با این که ناراحت شده بود اما دیگر در موردش حرفی نزد.
روزها یکی پس از دیگری گذشتند و او سعی میکرد از مدرسه که تعطیل میشود به سرعت به خانه بیاید و اصلا به مغازه نگاه نکند تا بتواند ماجرا را فراموش کند. اما یک روز وقتی از جلوی مغازه میگذشت یواشکی یک نگاه کوچولو به ویترین آن انداخت و با تعجب متوجه شد که کفشها نیستند خیلی ناراحت شد اما کاری نمیتوانست انجام دهد و با همان حال به خانه آمد و به هیچ کس هم چیزی نگفت.
بعد از ظهر همان روز وقتی بابا به خانه آمد فریبا از او خواست که با هم بروند و برایش یک دفتر بخرند و بابا هم قبول کرد و گفت که اتفاقا من هم یک کاری دارم که باید بیرون بروم.
چند دقیقه بعد دو نفری برای خرید از خانه خارج شدند و کارهایشان را که انجام دادند موقع برگشت به مغازه کفشفروشی که رسیدند بابا از فریبا خواست که با هم داخل مغازه بروند که آنجا هم یک کار کوچکی دارد. وارد مغازه که شدند اول سلام کردند و بعد بابا گفت: حسن آقا ببخشید میشه اون امانتی من رو بدید.
حسن آقا هم با لبخند و البته با نگاهی به فریبا گفت: بله، حتما.
و بعد یک جعبه کفش را به دست بابا داد و او هم جعبه را به طرف فریبا گرفت و گفت: فریبا جون این مال شماست.
دختر کوچولو که از کارهای بابا و آقای مغازه دار تعجب کرده بود، گفت: مال من !؟
- بله.
- چیه باباجون ؟
- بازش کن خودت میفهمی.
فریبا جعبه را از بابا گرفت و درآن را باز کرد و از دیدن کفشهای داخل آن بسیار خوشحال شد و با هیجان زیادی گفت: بابا جون؛ بابا جون.
چند لحظهای ساکت شد و به کفشها نگاه کرد و دوباره گفت: من ظهر دیدم کفشها نیستن؛ پس کار شما بوده.
و بعدش دست بابا را محکم در دستش گرفت و گفت: ممنونم بابا جون، خیلی خوشحالم؛ حالا بیا بریم به مامانم همه چی رو بگیم.
و هردو خوشحال و خندان از مغازه بیرون آمدند و به سمت خانه رفتند.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
کلیپ کودکانه مامان کوچولو
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#درمانی
آيا ميدانستيد :
بچههایی که بازی میکنند، در مقابل بیماریها قویتر
از کودکانی هستند که بی تحرک اند.
عدم تحرک،
موجب ضعف عمومی سیستم دفاعی بدن میشود.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
کودکانه
کودکان را دوست بدارید، کودکان کار را بیشتر، چرا که از آنها کودکیشان را دزدیدهاند 🔹امروز 12 ژوئن
یک روزِ بدون کار برای کودکان کار
🔹۳۲ نفر از کودکان مرکز آموزشی و حمایتی کودکان کار همزمان با روز جهانی مبارزه با کارِ کودکان، به تور گردشگری رفتند.
🔹این کودکان به پل طبیعت تهران رفته و بعد از آببازی در بوستان آب و آتش برای صرف ناهار به باغ غذا رفتند.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#بازی
بازی با کودک در خانه با نقاشی پشت به پشت
اغلب بچهها از اینکه در شرایط غیرعادی قرار بگیرند، هیجانزده میشوند. شاید اگر دو عدد کاغذ به دست بچهها بدهید و از آنها بخواهید که بر روی آنها نقاشی بکشند؛ استقبال چندانی نکنند. درحالیکه اگر از آنها بخواهید تا بر روی کاغذهایی که به پشت دیگری وصل شده نقاشی کنند؛ حتما کنجکاو میشوند تا این بازی را امتحان کنند.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#آموزشی
دوران کودکی تکرار نمی شود. بگذاریم فرزندمان بچگی ایمن و شاد را تجربه کنند.
کودکان را به دنیا نیاورده ایم تا زیر بار حجمی از توقعاتمان، آرزوهای بر باد رفته ما را برآورده سازند.
ناکامی های ما، از آن ماست.فرزندمان را به قیمت فخر فروشی به اقوام و دوستان، تبدیل به بزرگسالانی ناخشنود نکنیم.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
به به چقدر خوشمزس - @mer30tv.mp3
3.86M
#قصه_شب
بهبه چقدر خوشمزهاس😋
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨سلام مهربانان
✨روزگارتون معطر
✨به بوی مهربانی
✨دلتون غرق عشق و محبت
✨سرشار از شادی
✨لبتون خندان
✨زندگیتون مملو از آرامش
✨و لحظاتتون شیرین وناب
✨یک دنیا خوشبختی برای
✨تک تکتون آرزومندم
✨روزتون زیبا و در پناه خدا
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تغذیه
میوه_هشت_ماهگی_کودک
از اواسط ماه هشتم به بعد میوه های نرم و رسیده
مانند سیب،گلابی،هلو،زردآلو،انبه،گرمک،طالبی،آلو،هندوانه و موز را به برنامه غذایی شیرخوار اضافه کنید.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تربیتی
❌احساسات کودک خود را سرکوب
نکنید
🔹فرض کنید کودکتان با چهرهای غمگین به شما بگوید: «امروز دوستم جواب سلامم را نداد، ازش بدم میاد!»
⚠️در این مثال کودک شما احساس و غم خود را با شما درمیان گذاشته است و شما نباید به او بگویید این که چیزی نیست و مهم نیست بزرگترها هم گاهی اینطوری هستند.
🔹شما باید بگویید:
«پس تو سلام کردی و دوستت جواب نداد... به نظر می رسه که از دستش عصبانی هستی، انگار غمگین هم هستی، درسته؟»
✅با این کار اولا، شما به کودک نشان دادهاید که احساسش را درک کرده و پذیرفتهاید. چون او احساسش را با شما در میان گذاشته حال بهتری دارد و ارتباطش هم با شما بهتر خواهد بود. همچنین می تواند روی هیجانش کنترل پیدا کند.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نقاشی
نقاشی مدل ماهی های مختلف با کمک اعداد انگلیسی 🐟🐠🐳🐡
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
کودکانی که مانکن اجباری شدهاند!
🔹دختربچۀ حدود ۴-۵ ساله داشت روشهای میکآپ را آموزش میداد و با صدای نازکش میگفت: بهتر است برای بِلِند کردن کانسیلر زیر چشمتون پد تخممرغیتون رو خیس کنید تا جذب بهتری داشته باشه و روی پوست ماسیده نشه! ». در ظاهر توضیحات و حرکات دختربچه خیلی بامزه بهنظر میرسد اما گویی پشت پردۀ ماجرا چیز دیگری است.
🔹برخی از پدر و مادرها سعی دارند برای کسب درآمد و ساختن زندگی لوکس برای خودشان از فرزندانشان استفادۀ ابزاری کنند. برای این کار هم کافی است چند عکس و فیلم از کودکشان در فضای مجازی منتشر کنند آن وقت بلاگر کوچکشان آماده تجارت است. البته بعضی از آنها آینده بچهشان را بهانه میکنند و میگویند:«برای آیندۀ خودش است. ما میخواهیم بهترین آینده را برای فرزندمان بسازیم.»
🔹در حال حاضر یکی از پرطرفدارترین گروه بلاگرهای اینستاگرام کودکمانکنهای خوشگل چشم آبی هستند که با دامنهای چیندار و پاپیونهای رنگی دلبری میکنند اما این کودکان در معرض آسیبها و خطراتی هستند که حتی والدین آنها فکرش را نمیتوانند کنند.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#داستان
مجبورم نکن پرواز کنم
در لابه بلای شاخه های سرسبز و پر از برگ چنار، روی یکی از بالاترین شاخه ها ، لانه گنجشکی بود.
توی لانه مامان گنجشکه با دقت روی چهار تا تخمش نشسته بود تا اونها رو گرم و نرم نگه داره .. جوجه گنجشک ها کم کم آماده بیرون اومدن از تخم هاشون بودند.
یک روز صبح مامان گنجشکه چشمهاش رو با صدای ترق ترق شکستن تخم ها باز کرد. بله وقت بیرون اومدن جوجه ها بود و جوجه ها تمام تلاششون رو می کردند که از پوسته سفت تخم بیرون بیان! طولی نکشید که چهار تا کله کوچولو با نوک های طلایی از توی تخم ها بیرون اومد.
جوجه ها گرسنه بودند و با دهان باز جیک جیک می کردند. مامان گنجشکه سریع پرواز کرد تا برای جوجه ها غذا بیاره .. از اون روز به بعد هر روز مامان گنجشکه همین کار رو می کرد و به دوردست ها پرواز می کرد تا برای چهار تا جوجه اش غذا بیاره.
روز به روز جوجه ها بزرگتر و قوی تر می شدند و خودشون رو برای پرواز آماده می کردند. جوجه آخری که اسمش میکی بود از همه دیرتر از تخم بیرون اومده بود و از همه کوچیکتر بود.
یکی از روزها جوجه اولی که زودتر از بقیه جوجه ها از تخم بیرون اومده بود و کمی از بقیه بزرگتر بود رو کرد به مامان گنجشکه و گفت:” مامان من میخوام مثل شما پرواز کنم .. میشه امتحان کنم؟” مامان گنجشکه گفت:” بله که می تونی، این کاریه که همه پرندگان باید انجامش بدن!”
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
جوجه گنجشک بالهاش رو باز کرد و پرید .. اون در ابتدا نزدیک بود که روی زمین بیفته و تا نزدیک های زمین پایین اومد اما کم کم شروع به بال زدن کرد و بالا و بالاتر رفت.
جوجه های دیگه که داخل لونه بودند با دیدن اون با هیجان گفتند:” ما هم می خوایم پرواز کنیم، ما هم می خوایم پرواز کنیم.
جوجه دومی و سومی هم با اشتیاق به لب شاخه اومدند و به طرف پایین شیرجه زدند.
اونها هم اول مستقیم به طرف پایین پرت شدند ولی بعد تند تند بال زدند و مثل جوجه اولی شروع به پرواز کردند.
مامان گنجشکه نگاهی به میکی کرد و گفت:” خب نوبت تویه، آماده ای که بپری عزیزم؟” میکی یه کم فکر کرد و گفت:” نه مامان، من اینجا توی لونه خوشحالم.. میخوام همینجا بمونم!”
مامان گنجشکه لبخندی زد و گفت:” باشه عزیزم عجله ای نیست..” از فردای اون روز هر روز صبح جوجه گنجشک ها از لونه بیرون می رفتند و بر فراز جنگل پرواز می کردند و عصر به لونه برمیگشتند همه به جز میکی !
یک روز وقتی گنجشک ها به لونه برگشتند جوجه اولی گفت:” من امروز از بالای یک مزرعه طلایی زیبا و یک دریاچه آبی بزرگ پرواز کردم” میکی گفت:” من از همینجا اونها رو میبینم.
جوجه دومی گفت:” من هم امروز چند تا سینه سرخ زیبا دیدم و باهم کلی پرواز کردیم” میکی با بی تفاوتی گفت:” من اصلا از سینه سرخ ها خوشم نمیاد .. اونها خیلی سر و صدا می کنند.جوجه گنجشک ها رو کردند به میکی و گفتند:” قضیه چیه؟ چرا تو پرواز نمی کنی؟ نکنه از پرواز کردی می ترسی؟” میکی اخم کرد و گفت:” نخیر.. اصلا اینطور نیست من نمی ترسم، من هر وقت که بخوام پرواز می کنم ! فقط الان حال پرواز کردن ندارم.
جوجه گنجشک ها با خنده گفتند:” نخیر تو می ترسی! تو می ترسی!” مامان گنجشکه با صدای بلند گفت:” آهای جوجه ها میکی رو اذیت نکنید! اون هر وقت که آماده باشه پرواز می کنه ” جوجه سومی گفت:” منم اولش میترسیدم که پرواز کنم .. ولی بالاخره تصمیم گرفتم که امتحان کنم و از پسش بر اومدم، وقتی پرواز کنی میفهمی که چقدر هیجان انگیزه! همه ما اولین بار می ترسیدیم.
میکی فریاد زد :” نه ، نه من از پرواز کردن نمی ترسم، اصلا تنهام بزارید.
مامان گنجشکه با مهربونی گفت:” اما میکی هیچ اشکالی نداره اگر قبول کنی که می ترسی! همیشه اولین قدم برای شجاع بودن قبول کردن ترسهاست.
میکی کمی فکر کرد. بعد به آرومی گفت:” خب قبوله من یه کمی از پرواز کردن می ترسم !” مامان گنجشکه ادامه داد:” اگر بخوای میتونیم با هم پرواز کنیم و هر وقت تو داشتی می افتادی من تو رو میگیرم ! دوست داری امتحان کنی ؟” میکی من من کنان گفت:” نمیدونمم” اما اون واقعا ته دلش دوست داشت که پرواز کنه ! برای همین به آرومی گفت:” باشه مامان امتحان می کنم .. ولی باید قول بدی که نزدیک من باشی !”
مامان و میکی به لبه شاخه اومدند و آماده پریدن شدند. میکی از بالا به پایین نگاه کرد به نظرش فاصله خیلی زیادی بود و اون احساس نگرانی می کرد.
مامان گفت :” اول من میرم بعد تو دنبال من بیا !” بعد بالهاش رو باز کرد و از لب شاخه درخت پرید. میکی هم تصمیمش رو گرفت چشمهاش رو بست و پرید. بعد با صدای بلند داد زد:” کمک ،کمک ! دارم میفتم ! منو بگیر مامان ! ”
مامان با مهربونی گفت:” نترس! تو حالت خوبه میکی ! لازم نیست انقدر محکم بال بزنی ! خودت رو رها کن و بگذار باد زیر بالهات بیاد و تو رو به بالا ببره
ولی میکی همچنان داد می زد: دارم میفتم ، منو بگیر.
اما کم کم همون اتفاقی که مامان گنجشکه گفت افتاد و میکی احساس کرد که باد زیر بالهاش میپیچه و به جای اینکه به پایین بره داره اون رو بالا و بالاتر میبره !
میکی باورش نمیشد که تونسته پرواز کنه، با هیجان گفت:” مامان ، منو نگاه کن ، دارم پرواز کنم!!”
مامان گنجشکه با خوشحالی نگاهش کرد و گفت:” میدونستم که تو هر وقت بخوای میتونی پرواز کنی میکی! ”
میکی از اینکه تونسته بود ترسش رو کنار بگذاره و بپره به خودش افتخار می کرد. جوجه های دیگه با دیدن میکی و مامان گنجشکه به سمت اونها پرواز کردند. بعد همگی به سمت مزرعه طلایی و دریاچه بزرگی که میکی همیشه از توی لونه اونها رو میدید پرواز کردند…
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻