⭐️مثل داداش
✍🏻طیبه شامانی
🎨معصومه کشایی
دلم میخواد تو هیاتا
چایی بدم به آدما
یا این که زنجیر بزنم
مثل داداش تو دستهها
امّا هنوز کوچولو أم
کوتاهه قدّ دست و پام
تو دسته ها من می شینم
فقط رو شونهی بابام
#شعر #هیات #محرم
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
تصویر را به دقت نگاه کن. بعد چیزهایی را که در پایین صفحه است، پیدا کن.
#سرگرمی
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
20.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🌼🏴🌼🏴🌼🏴🌼
🏴 کلیپ زیبا و دیدنی:
🌼 شهادت دلسوزانه ی حضرت علی اصغر در روز کربلا ...
#مرد_میدان
#کلیپ
#علی_اصغر
#یا_حسین
#محرم
🏴🌼🏴🌼🏴🌼🏴🌼
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#خلاقیت
ساخت ماشین مسابقه با لوله های مقوایی برای کوچولوها🚗🚗🚗
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون
اوم نوم این قسمت حلزون
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
💚دلتـون پـر ازطراوت
🐞دستتون پـر ازسخاوت
💚شـادیتون بی نهایـت
🐞زندگیتون پـر از بـرکت
💚و روزو روزگـارتـون
🐞پـر ازشـادی درکنارعزیزانتون
💚شنبه تون زیبـا وپر از موفقیت
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_متنی
🐸🐸🐸🐸🐸🐸🐸🐸🐸🐸🐸🐸
قورباغه عینکی
قورباغه توی برکه نگاه کرد وسط برکه ی آب، یه سنگ سبز دید . از روی خشکی پرید روی سنگ وسط آب . وقتی پرید تازه متوجه شد که اون یه سنگ نبود یه برگ سبز بود .برگ سبز توی آب فرو رفت و قورباغه هم افتاد تو آب .قورباغه که اصلا حوصله خیس شدن نداشت از آب پرید بیرون و دوباره کنار برکه توی خشکی نشست . بعد نگاه کرد به اطراف، یه دفعه یه مگس دید که روی زمین نشسته و به نظرش اومد که خیلی هم خوشمزه است .با یه حرکت سریع، زبونشو بیرون آورد و مگسو شکار کرد ولی تا اونو تو دهنش گذاشت تازه فهمید مگس نبوده یه حلزون سیاه بوده. قورباغه، حلزون رو روی زمین گذاشت و ازش معذرت خواهی کرد.
قورباغه به دنبال یه شکار خوب راه افتاد اما یه چیز عجیب توی راه دید. اون یه سنگ خالخالی دید که داشت آروم آروم راه می رفت .مثل اینکه به سمت قورباغه می یومد .قورباغه ترسید و پا به فرار گذاشت .ولی صدای لاک پشت رو شنید که می گفت آهای قورباغه وایسا من نفس ندارم اینهمه دنبال تو بیام .لطفا وایسا .
قورباغه تازه فهمده بود که اون سنگ خالخالی نیست . دوستش لاک پشته . قورباغه دیگه از کارهای خودش تعجب کرده بود. پیش لاک پشت رفت و همه چیزو براش تعریف کرد. لاک پشت گفت پس به خاطر همینه که صبح از جلوی من رد شدی ولی منو از خواب بیدار نکردی ! حتما منو درست ندیدی!
بعد قورباغه گفت شما فکر می کنید که چشمای من ...
لاک پشت گفت بله البته چشمای تو ضعیف شدن و باید عینک بزنی .
قورباغه گفت اونوفت می شم یه قورباغه ی عینکی .
لاک پشت گفت خوب بشی مگه چیه! تازه خیلی هم بانمک می شی !
اون روز بعدازظهر، قورباغه و لاک پشت به یک مغازه عینک فروشی رفتند تا یه عینک مناسب برای قورباغه بخرن. قورباغه عینکهای زیادی رو امتحان کرد. بلاخره یه عینک قورباغه ای خیلی بامزه انتخاب کرد و خرید. حالا قورباغه با کمک عینک، خیلی بیشتر می تونه مگس شکار کنه. حتی مگس هایی که خیلی دورتر هم پرواز می کنن رو می بینه .خلاصه قورباغه قصه ما خیلی خوب و همیشه از عینکش استفاده می کنه و به قول خودش یه قورباغه ی عینکی شده.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
روضه
✍🏻منیره هاشمی 🎨نوشین بیجاری
توی خانه روضه داریم
بوی نذری آمد الآن
کفشها را میشمارم
آمده پنجاه مهمان
کفشها را جفت کردم
در کنار هم مرتب
راهرو با کارهایم
میشود کم کم مرتب
خانم پیری هم آمد
کفشهایش را در آورد
من برایش جفت کردم
او مرا خیلی دعا کرد
خسته بودم، چند لحظه
پیش کفشی نو نشستم
خوش به حالم چون که امروز
کفشدار روضه هستم
#شعر #روضه #امام_حسین
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻