eitaa logo
کودکانه
46.6هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
324 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
قصه مرغ حنایی 🚺🚹🚼 📚يك مرغ حنايي كوچولو🐤همراه با دوستانش در مزرعه زندگي مي كرد.دوستان او يك سگ خاكستري🐶، يك گربه ي نارنجي🐱 و يك غاز 🐦بودند. يك روز مرغ حنايي مقداري دانه گندم پيدا كرد. او پيش خودش فكر كرد ، "من مي توانم با اين دانه ها ، نان درست كنم . مرغ حنائي كوچولو پرسيد: كسي به من كمك مي كند تا اين دانه ها را بكارم؟ 🐶سگ گفت: من نمي توانم. 🐱گربه گفت: من دلم مي خواهد ولي كار دارم و نمي توانم. 🐦غاز گفت: من امروز بايد به بچه هايم شنا ياد بدهم و نمي توانم. 🐤مرغ حنائي گفت: پس من خودم اين كار را خواهم كرد.او بدون كمك كسي دانه ها را كاشت. 🐤مرغ حنائي كوچولو پرسيد: كسي مي تواند در دروكردن گندم به من كمك كند؟ 🐶سگ گفت: من بايد به شكار بروم. 🐱گربه گفت: من تازه از خواب بيدار شدم و حال ندارم. 🐦غاز گفت: من بالم درد مي كند. 🐤مرغ گفت: پس خودم تنهايي آنرا انجام مي دهم. مرغ كوچولو بدون كمك كسي گندم ها را دروكرد. 🐥مرغ حنايي كه خسته شده بود، پرسيد: كسي به من كمك مي كند كه اين گندمها را به آسياب ببريم و آنها را آرد كنيم؟ 🐶سگ گفت: من نمي توانم. 🐱گربه گفت: من نمي توانم. 🐦غاز گفت: من هم نمي توانم. 🐤مرغ حنايي گفت: خودم اينكار را خواهم كرد. او گندمها را به آسياب برد و تنهايي آنها را آرد كرد بدون اينكه كسي به او كمك كند. 🐤مرغ حنايي كه خيلي خيلي خسته بود، پرسيد: كسي به من كمك مي كند تا با اين آرد نان بپزيم؟ ولي باز هم سگ و گربه و غاز به او كمك نكردند و هر كدام بهانه اي آوردند. 🐤مرغ حنايي گفت:خودم اين كار را خواهم كرد. و بعد مرغ خسته بدون كمك كسي نان پخت. نان تازه و داغ بوي خيلي خوبي داشت. مرغ حنايي پرسيد: آيا كسي به من كمك مي كند تا نان را بخوريم. 🐶سگ گفت: من كمك خواهم كرد. 🐱گربه گفت: من كمك خواهم كرد. 🐦غاز گفت: من كمك خواهم كرد. اما مرغ حنايي با عصبانيت فرياد كشيد، من نيازي به كمك شما ندارم و خودم تنها اين كار را خواهم كرد. 🐤مرغ حنايي نان را جلوي خودش گذاشت و همه آن را خورد. گروه سنی3تا8سال 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔻تربیت فرزند 👏اجازه دهید فرزند شما خودش غذا بخورد و اصلا نگران کثیف کاری او نشوید، چرا که باعث رشد مهارت و خلاقیت کودک میشود مانع شدن در اینکار باعث ضعف اعتمادبنفس کودک میشود. کثیفی شسته میشود ... 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
22.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پلنگ صورتی 🔆 🎲🔆 🔆🎲🔆 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
⭐️🍬🍭⭐️🍭🍬⭐️ 🌼مادرم می گوید ☘️یک نفر در راه است 🌼از صدای پایش ☘️دل من آگاه است 🌼وقتی او می آید ☘️قاصدک می خندد 🌼راه های غم را ☘️بر همه می بندد 🌼ابرها می بارد ☘️چشمه ها می جوشد 🌼هر درختی در باغ ☘️رخت نو می پوشد 🌼مادرم می گوید ☘️روی ماهش زیباست 🌼گر چه از او دوریم ☘️او همیشه با ماست 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
کاردستی با دورریختنی ها 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
قاره قطب جنوب : این قاره سردترین نقطه کره زمین است. کشف این قاره که تمام سطح آن از یخ پوشیده شده است توسط کاپیتان جیمز کوک صورت گرفته است. قطب جنوب در تابستان تقریبا ۱۴ میلیون کیلومتر مربع است. در طول ماه های زمستان این مقدار دو برابر میشود. قطب جنوب خشک ترین، بادی ترین، خلوت ترین و سردترین مکان روی زمین است. قطب جنوب حاوی ۷۰درصد آب شیرین جهان است و ضخامت یخ های قطبی تا ۴ کیلومتر ضخامت دارد. سردترین دمای ثبت شده در قطب منفی ۸۹ درجه سانتیگراد و بالاترین دمای ثبت شده ۱۴/۵ درجه سانتیگراد می باشد. ورقه یخی قطب جنوب حداقل ۴۰ میلیون سال قدمت دارد. نود درصد شهاب سنگها در قطب جنوب فرو می افتند. فقط یک حشره در قطب جنوب وجود دارد. قطب جنوب در طی یک چرخه گرم ترین نقطه زمین بوده غنی از جنگل های سبز که در آن دایناسورها ساکن بوده اند. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عمو پورنگ و امیر محمد مسابقه نقاشی 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش جمع با بازی😍 این بازی سرگرم کننده و بسیار کاربردی رو درست کنید و لذت ببرید.😘 🌼 🌈🌼 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
آموزش گام به گام نقاشی پرنده «پرستو» 🌈 🎊 🎈 🎨 🌹 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
کلاژ با برگ 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
گربه و روباه.mp3
3.26M
👼🏻🌜 گربه و روباه, 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌸یک باغ سلام 🌱یک جهان زیبایی 🌸یک دل آرام 🌱یک تن سالم 🌸یک زندگی زیبا 🌱یک روز دلنشین 🌸آرزوی من برای شما 🌸 صبحتون پر از بهترین ها 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
‍ (https://attach.fahares.com/WRBvZW3HktF7GXH5L5v3hg==) 🐍🌿 کبری غرغرو ومار بدجنس 🌿🐍 یکی بود یکی نبود غیراز خدا هیچکس نبود. در روزگار قدیم مردی زندگی می کرد که زنی به اسم کبری داشت که خیلی بداخلاق بود و همیشه سر هر چیزی غر می زد. همه او را به اسم « کبری غرغرو» می شناختند. از بس که شوهرش را اذیت می کرد و غر می زد شوهرش تصمیم گرفت تا او را نابود کند تا بلکه از غرزدن های او خلاص شود . تا اینکه روزی به بیابان رفت و چاهی پیدا کرد که برای از بین بردن همسرش مناسب بود. سریع به خانه برگشت و به کبری گفت : « بیا با هم به گردش برویم » کبری با خوشحال آماده شد و به همراه شوهرش به بیابان رفت. مرد بدون آنکه کبری بفهمد فرش زیبایی به روی چاه انداخت و به کبری گفت : « همسر مهربانم بیا و بر روی این فرش بنشین » همین که کبری روی فرش پا گذاشت، افتاد توی چاه و شوهرش از شر کبری غرغرو خلاص شد . دو سه روز بعد شوهرکبری به سر چاه رفت تا ببیند کبری زنده است یا مرده ؟ اما به محض اینکه به سرچاه رسید دید ماری از تو چاه صدا می زند :« تو را به خدا قسم من را از دست این زن خلاص کن. اگر این کار را برای من انجام دهی من پول خوبی به تو می دهم. » شوهر کبری یک سطل به طناب بست و به چاه انداخت. مار داخل سطل رفت و مرد او را بالا کشید. وقتی که مار نجات پیدا کرد با خوشحالی نگاهی به مرد انداخت و بعد از تشکر گفت: « من پولی ندارم که به تو بدهم اما در عوض کاری به تو یاد می دهم که بتوانی مقدار زیادی پول به دست آوری. من الان حرکت می کنم به سمت قصر حاکم و مستقیم می روم به اتاق دختر حاکم. دور گردن دختر حاکم می پیچم. هر کس که خواست مرا از دور گردن دختر حاکم باز کند من به او حمله می کنم تا تو بیایی و مرا از دور گردن او باز کنی و پول خوبی از حاکم بگیری.» مار رفت و دور گردن دختر حاکم پیچید. هر کس که می خواست دختر حاکم را نجات دهد و به سمت مار می رفت. ما به او حمله می کرد. تا اینکه شوهر کبری غرغرو آمد وگفت :« من هزار سکه طلا می گیرم و مار را از دور گردن دختر باز می کنم» حاکم با تعجب نگاهی به مرد انداخت و گفت قبول است. مرد جلو رفت و رو به مار گفت: « ای مار به فرمان من از دور گردن دختر حاکم را رها کن و برو» مار خیلی سریع از دور گردن دختر حاکم باز شد و جلوی مرد آمد و آرام در گوش او گفت: « تو مرا نجات دادی و من تو را صاحب ثروت کردم پس دیگر با هم کاری نداریم. دیگر نمی خواهم تو رو ببینم. اگر دوباره تو را ببینم نیشت می زنم.» مار بد جنس در تمام مدتی که دور گردن دختر حاکم بود از غذاهایی که برای دختر حاکم می آوردند می خورد و می خوابید، طعم غذهای قصر زیر دندانش مزه کرده بود و تن پرور شده بود. به همین خاطر نقشه تازه ای کشید و به سمت شهر دیگری حرکت کرد و مستقیم به سمت قصر حاکم آن شهر رفت و اتاق دختر حاکم را پیدا کرد و دور گردن او پیچید. چند روز گذشت و هیچ کس جرأت نمی کرد به مار نزدیک شود. حاکم که نگران دختر خودش بود دستور داد همه جا جار بزنند اگر کسی بتواند این مار را از دور گردن دخترم باز کند به او ده هزار سکه می دهم. خبر به گوش شوهر کبری غرغرو رسید و خیلی سریع خودش را به قصر رساند. جلوی حاکم رفت و گفت مار را به من نشان دهید تا فراری اش دهم. سربازان مرد را به اتاق دختر حاکم بردند. مرد تا مار را دید سریع رفت و جلوی مار ایستاد. مار به به محض اینکه مرد را دید با عصبانیت گفت: « مگر نگفته بودم نمی خواهم دیگر تو را ببینم و اگر ببینمت تو را نیش می زنم؟» شوهر کبری غرغرو گفت :« چرا گفته بودی» مارگفت :« خوب پس چرا به اینجا آمدی ؟» مرد گفت :« اومدم به تو بگویم در راه که می آمدم کبری غرغرورا دیدم که داشت به اینجا می آمد.» مار تا اسم کبری غرغرو را شنید از ترس از دور گردن دختر حاکم باز شد و به سرعت فرار کرد . شوهر کبری غرغرو ده هزار سکه را از حاکم گرفت و به سمت خانه خودش حرکت کرد. در راه بازگشت، مرد به یاد زنش افتاد و دلش برای او سوخت. برای همین سر چاه رفت و کبری را صدا زد. کبری که از گرسنگی در حال مرگ بود تا صدای شوهرش را شنید بلند شد و شروع کرد به التماس کردن و قول داد که دیگر غر نزند. مرد طنابی به چاه انداخت و کبری را نجات داد. از آن پس کبری دیگر غر نزد و در کنار شوهرش با ثروتی که به دست آورده بودند یک زندگی خوب و آرام را شروع کردند. اما خوب مردم دیگر عادت کرده بودند و هنوز هم کبری را صدا می زدند : « کبری غرغرو» 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
کودکان نبايد در برابر موارد زير مسئول باشند: 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
نقاشی گام به گام کشتی 🚢🚢🚢 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
کاردستی_با_شانه_تخم_مرغ 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
💜🍃 آلودگی هوا 🍃💜 ای آسمون این روزا چرا تو آبی نیستی؟ چرا رنگت پریده؟ دیگه آفتابی نیستی؟ چرا روی صورتت غبار غم نشسته از اون بالا چی دیدی دلت اینجور شکسته؟ دیشب ستاره ها رو رو دامنت ندیدم از لب خندون ماه گل خنده نچیدم کاشکی دوباره ابرا جمع بشن و ببارن بازم گل های شادی تو سینه ها بکارن 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
آبشارهای نیاگارا به مجموعه ی سه آبشار گفته میشود: آبشار نعل اسب، آبشار آمریکایی، آبشار نقاب عروس. این آبشارها در مرز آمریکا و کانادا در استان انتاریو از قلمروی کانادا و در ایالت نیویورک از قلمرو آمریکا قرار دارند. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🎲💚اختلاف رو پیدا کن💚🎲 چند تا اختلاف در این دو عکس دیده می شود می تونی اونا رو پیدا کنی؟ 👆👆👆 💚 🎲💚 💚🎲💚 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
کاربرگ رنگ آمیزی آموزش رنگ ها و مفاهیم پایه ریاضی. 🎨 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
بازیافت .mp3
3.78M
👼🏻🌜 بازیافت 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🍂🌸روزتـون 🍂🌸سرشار از انرژی مثبت 🍂🌸و موفقیت 🍂🌸با آرزوی روزی زیبـا 🍂🌸و جمعه ای خـوب 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
21.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستانهای اتل متل یه جنگل 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
داستان مسابقه دوی قورباغه ها شروع داستان مسابقه دوی قورباغه ها: روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک جنگل تصمیم گرفتن که با هم مسابقه دو بدن ، هدف مسابقه رسیدن به نوک کوه خیلی بلند بود و برای همین جمعیت زیادی از حیوونای جنگل هم برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودن تا این مسابقه رو از نزدیک ببینن و بالاخره مسابقه شروع شد. حیوونای توی تماشگرا باور نداشتن که قورباغه های به این کوچیکی بتونن به نوک کوه برسن. از بین تماشگرها جمله هایی این چنینی شنیده میشد: اوه ، عجب کار مشکلی یا اونا هیچ وقت به نوک کوه نمیرسن و یا هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست و کوه خیلی بلنده. قورباغه های کوچیک یکی یکی ناامید شدن و شروع به افتادن کردن به جز بعضی که هنوز با حرارت و تلاش داشتن بالا و بالاتر میرفتن تا بتونن برنده این مسابقه بشن. جمعیت هنوز ادامه میداد: خیلی مشکله و هیچ کس موفق نمیشه و این جملات باعث میشد که تعداد بیشتری از قورباغه‌ها خسته و ناامید میشدن و از ادامه دادن مسابقه منصرف میشدن. ولی فقط یکی از قورباغه ها بود که به رفتن ادامه داد و بالا و بالا و باز هم بالاتر میرفت. این یکی نمیخواست منصرف بشه و تلاش میکرد ، بالاخره بقیه از بالا رفتن منصرف شدن به جز اون قورباغه کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها قورباغه ای بود که به نوک کوه رسید. تماشگرا مشتاقانه میخواستن بدونن که اون قورباغه چطوری این کار رو انجام داده؟ و اونا ازش پرسیدن که چطور قدرت رسیدن به نوک کوه و موفق شدن رو پیدا کرده؟ ولی با تعجب متوجه شدن اصلا حرف اونا رو نمیشنوه و اونجا بود که متوجه شدن بله قورباغه کوچولو ناشنوا بود و علت موفقیتش همین بود چون بقیه قورباغه هایی که منصرف شده بودن و شکست خورده بودن فهمیدن هیچ وقت نباید به حرف کسایی که میگن نمیتونی یا این کار خیلی سخته توجه کنن همون طوری که اون قورباغه کوچولو چون ناشنوا بود حرف های ناامید کننده بقیه رو نشنیده بود و تلاش کرد و ادمه داد تا بالاخره پیروز شد. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
دُردونه های خوشگلم عدد ها رو به هم وصل ڪنید تا یڪ نقاشی خوشگل درست ڪنید 😍😘 🎨 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🎲💚اختلاف رو پیدا کن💚🎲 می تونی اختلاف ها رو تو عکس ها پیدا کنی؟ 👆👆👆 💚 🎲💚 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻