eitaa logo
کودکانه
46.5هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
4.6هزار ویدیو
324 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
آموزش سایه بازی برای نمایشنامه کودکان، طرح بوقلمون و غاز 🎨🎉👌🏽🌞🌜🎈🖍 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🚨 کودکِ بیمار و سرما خورده ، درمان میشود کودک ،با حوصله از شیر گرفته میشود کودکِ گرسنه غذا می خورد ولی... ولی کودکی که پدر و مادر پریشان و عصبی دارد آسیب خواهد خورد و تا آخر عمر اسیر این آسیب خواهد ماند... #تربیت_فرزند 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
سوسمار مهربان و شکارچی ها 🔫👱 روز خیلی گرمی بود، 🌞🌞🌞 سوسماری با بچه‏ هایش توی باتلاق کنار آبگیر تن‏شان را به گل می‏زدند. 🐊🐊🐊🌊 آنها که از گرمای هوا کلافه شده بودند، به طرف آب رفته و بدن‏شان را در آب خنک فرو می بردند و احساس بهتری پیدا می کردند و از آب خنک لذت می‏بردند. 🌊🌊🌊 چند دقیقه‏ ی بعد، صدای وحشتناکی شنیده شد. سوسمار به بچه‏ هایش گفت: «شکارچی‏ ها در حال نزدیک شدن هستند. 🔫🔫 بهتر است که دور شوید.» بچه سوسمارها سریع دور شدند. شکارچی ‏ها نزدیک آبگیر رسیدند. یکی از شکارچی‏ ها که اسمش بیل بود 👨به دوستش، هری، گفت: «می‏ توانیم کیف و کفش زیبایی از پوست این سوسمارها درست کنیم.» 👞👞👢👢💼👜👝 هری👱 گفت: «امیدوارم امروز بتوانیم سوسمار زیبایی شکار کنیم.» بعد داخل باتلاق رفت. پاهایش در باتلاق گیر کرد. 🌊ته تفنگش را در گل فرو کرد. می‏ خواست بیرون بیاید؛ اما نمی ‏توانست. هر چقدر تلاش می‏ کرد که از باتلاق بیرون بیاید، بیشتر در گل فرو می ‏رفت. 👱🌊 بیل دستش را گرفت؛ اما نتوانست به او کمک کند. هری ترسیده بود 😰😰😰و فریاد می‏کشید. 😱😱😱 بیل به اطراف دوید تا کمک بیاورد؛🏃🏃🏃 اما فایده‏ای نداشت. ناگهان سوسمار به طرف هری آمد. 🐊👱 شاید طعمه‏ ی خوبی برای بچه ‏هایش پیدا کرده بود. سوسمار نزدیک‏ تر شد. چند بار تنش را داخل گل باتلاق فرو کرد و بیرون آمد. 🐊🌊 سوسمار هری را پشت خود گذاشت، به کنار ساحل آمد و او را روی زمین گذاشت و دوباره داخل آبگیر رفت. بیل دوید و دوستش را در آغوش گرفت و گفت: «آن سوسمار تو را نجات داد.» هری و بیل هر دو کنار هم ایستادند و دور شدن سوسمار را تماشا کردند. 👬............🐊 هری تفنگش را داخل باتلاق انداخت و گفت: «دیگر هرگز سوسماری را شکار نخواهم کرد.» 👱🔫🌊 بيل نیز تفنگش را توی باتلاق انداخت و گفت: «من هم دیگر به آن نیازی ندارم.» 👨🔫🌊 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شعر_موزیکال مامان کوچولو👧🏻 برادر کوچولو تو گهواره شما خوابیده👶🏻 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#بیاین_با_هم_نقاشی_کنیم خرس پاندای بامزه 🎨🎉👌🏽🌞🌜🎈🖍 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
1.mp3
9.02M
#قصه_شب قصه 🌾 یه دونه گندم 🌾 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#لالایی لالا لالا باز شب رسید🌜 خورشید خانوم پایین پرید🌞 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
سلام، سلام بچه ها👶🏻 چطوره حال شما💚 هستین خوشحال و خندان👧🏻 چون گلهای گلستان🌺🌻 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_کودکانه 👶🏻👶🏻 چوپان مهربون 🐑🐑 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🐣🐥من می توانم پرواز کنم ✈️یکی بود یکی نبود. غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. 🚀گنجشک کوچولوی غصه ما توی لانه گرم و نرمش نشسته بود. برادرها و خواهرهاش همه پرواز کنان از لانه رفته بودند فقط او باقی مونده بود. 🛩بال های کوچیکش حالا دیگر پوشیده شده بود با پرهای نرم و لطیف. دلش می خواست پرواز کنه… اما هر وقت از داخل لانه به پائین درخت نگاه می کرد سرش گیج می رفت و نفسش از ترس بند می آمد. بعدش هم با خودش می گفت: ”پرواز کردن باشه برای فردا”. 🚁یک روز که گنجشک کوچولو در لانه منتظر مادرش بود تا مثل همیشه براش غذا بیاره و در دهانش بگذاره. صدای عجیبی شنید. 🛶از داخل لانه به پائین نگاه کرد و موش موشک رو دید که زیر برگ های خشک شده دنبال خوراکی می‌گشت. موش موشک دوست گنجشک کوچولو بود و همیشه ماجراهای جالبی برای گفتن داشت و باعث می‌شد حوصله گنجشک کوچولو کمتر سر بره. 🛵اما موش موشک متوجه نبود که مار خطرناکی از پشت سر بی سر و صدا به او نزدیک می شد. گنجشک کوچولو وحشت کرده بود. هر چی جیک جیک میکرد از آن بالا صدایش به موش موشک نمی رسید. دوستش در خطر بود و هیچ کاری از دست او ساخته نبود… 🚙ولی نه… گنجشک کوچولو ناگهان فکری به ذهنش رسید. بال های کوچکش را باز کرد و تند تند تکانشان داد آهسته ایستاد و به پائین نگاه کرد. سرش گیج می رفت با خودش گفت:” من می توانم پرواز کنم، من باید پرواز کنم”. 🚜گنجشک کوچولو این را گفت و چشمانش را بست به سمت آسمان پرید. وقتی چشمانش را باز کرد باورش نمی شد که داره پرواز می کنه، از آن بالا همه چیز کوچیکتر بود. 🚓ناگهان یاد موش موشک افتاد. بال هایش را تند تند تکان داد و به سمت موش موشک رفت. وقتی خوب به او نزدیک شد جیک جیک کنان گفت:” فرار کن، زود باش فرار کن”. 🚂موش موشک که حالا متوجه خطر شده بود با سرعت زیاد از آنجا دور شد و مار نتوانست او را شکار کند. گنجشک کوچولو از اینکه ترسش را کنار گذاشته و تونسته بود پرواز کنه خیلی خوشحال بود. 🚢وقتی مادر گنجشک کوچولو به لانه برگشت او دیگر آنجا نبود. چون داشت از این شاخه به ان شاخه می پرید و پرواز می کرد/تبیان نویسنده: ترانه میلادی 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ بسیار 🎉شاد و 🎵موزیکال جهت تشویق کودکان به غذا خوردن 🍗 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼کلیپ شاد و موزیکال کودکانه 🎧 حسنی نگو بلا بگو🎈🎊 زرنگ و ناقلا بگو 🎊🎈 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻