eitaa logo
کودکانه
46.7هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
324 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
☘️🌈 گل نیلوفر آبی 🌈☘️ نیکو گل های نیلوفر آبی را که روی آب برکه هستند، خیلی دوست دارد. او تصمیم گرفته یک دسته از آن ها را بچیند و به مادرش هدیه بدهد. اما بدون این که از مادرش اجازه بگیرد کنار برکه می رود. چیدن گل های نیلوفر آبی خیلی آسان نیست و نیکوکوچولو توی آب می افتد و حسابی خیس می شود. آن وقت با لباس های خیس و گِلی بدون این که بتواند نیلوفر آبی بچیند، به خانه بر می گردد. مادرش با دیدن او حسابی عصبانی می شود. نیکو تمام ماجرا را برای مادرش تعریف می کند و می گوید: می خواستم برای شما گل بچینم. مادر، نیکو را به حمام می برد و بعد هم یک فنجان شیرعسل داغ به او می دهد تا سرما نخورد. نیکو هم قول می دهد که از این به بعد بدون اجازه جایی نرود. او با خودش می گوید: دفعه ی بعد فقط گل میخک و مینا می چینم تا کنار برکه نروم. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
💕💕 خلاقیت با برگهای پاییزی 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
✔️آموزش ساده مرحله به مرحله نقاشی به کودک 🐴🐴🐴اسب🐴🐴🐴 🤡 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
3.mp3
743.3K
کودکانه کجایی _ماهی کجایی 😍😊 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
⭐️🍬🍭⭐️🍭🍬⭐️ 🌟 آیا می دانید که هیچ اتفاقی بدون اجازه خداوند انجام پذیر نیست حتی امام زمان(علیه السلام) برای ظهور نیز به اذن و اجازه خداوند نیازمند است. ⭐️🍬🍭⭐️🍭🍬⭐️ 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
آشنایی با اماکن ❇️سونگ دونگ بزرگترین غار جهان این غار در کشور تایلند قرار دارد و حدود 20 سال از کشف این غار می گذرد 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
✨🌺🌴✨🌴🌺✨ 💥آیات زندگی💥 🌼فلیَنظُرِ الاِنسَانُ الَی طَعَامِهِ🌼 🍃آدمی باید به قوت و غذای خود به چشم خود بنگرد🍃 ✨سوره مبارکه عبس ایه۲۴✨ 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
کاربرگ رنگ آمیزی آموزش رنگ ها و مفاهیم پایه ریاضی. 🎨 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
5555.mp3
7.43M
👼🏻🌜 جیرجیرک آواز خوان 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
ســـلااااااااااام بـه چهارشنبـه🌸🍃 دوم آذر ماه خوش آمدید🌺🍃 الهی روزتون پربرکت🌸🍃 خـانـه دلتـون گـرم 🌺🍃 حـضورتـون سبـز 🌸🍃 زندگیتون عاشقانه🌺🍃 ودست مهربون خدا🌸🍃 همیشه یاورتون باشـه🌺🍃 صبحتـون بـه زیبـایی گـل🌸🍃 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
"خرگوش دم دراز وروباه حیله گر" در روزگاران قدیم خرگوشی زندگی می کرد که دم دراز و گوش های کوچکی داشت؛ یعنی همه ی خرگوش ها این شکلی بودند. اما این خرگوش با یک روباه حیله گر دوست شده بود. هر چه قدر همه می گفتند دوستی خرگوش و روباه درست نیست، خرگوش به حرف آن ها گوش نمی داد. چون با روباه بازی می کرد و بسیار شاد بود. روزی از روزها روباه پیش خرگوش آمد و گفت: امروز می آیی برویم ماهیگیری؟ خرگوش گفت: چه طوری برویم ماهیگیری؟ وقتی نه قلاب داریم و نه طعمه؟! روباه گفت: کاری ندارد! با هم کنار ساحل می نشینیم. آن وقت تو دم درازت را درون اب بینداز. هر وقت سر و کله ی ماهی برای گاز گرفتن پیدا شد، تو او را به ساحل پرتاب کن. خرگوش دم دراز گفت: تو چرا دمت را در آب نمی اندازی؟ روباه جواب داد: چون دم تو قشنگ تر و بلندتر است و به همین خاطر ماهی ها را گول می زند. خرگوش بیچاره قبول کرد و دوتایی به طرف ساحل به راه افتادند. وقتی به ساحل رسیدند، خرگوش دمش را در آب گذاشت. چیزی نگذشت که خرگوش فریاد زد: فکر کنم با دمم ماهی گرفتم. حالا چه کار کنم؟ روباه گفت: با دمت ماهی را به ساحل بینداز! خرگوش گفت: فکر کنم ماهی بزرگی است؛ چون او دارد من را به درون آب می کشد! روباه با خوش حالی به آب نزدیک شد و گفت: اما این که ماهی نیست! لاک پشت است. خرگوش فریاد زد: کمکم کن، هرچه که هست دارد من را غرق می کند. الان خفه می شوم. روباه گفت: ولی من چطوری تو را نجات بدهم؟ خرگوش گفت: خب تو هم من را به سمت ساحل بکش! روباه هم گوش های خرگوش را گرفت و شروع کرد به کشیدن. آن قدر کشید که گوش های خرگوش دراز و درازتر شد. از آن طرف هم لاک پشت دم خرگوش را گاز گرفته بود و می کشید. آن قدر محکم گرفته بود که دم دراز خرگوش کنده شد. لاک پشت هم رفت. ازآن روز به بعد گوش های خرگوش دراز شد و دمش کوتاه! 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🎨🎉👌🏽🌞🌜🎈🖍 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
12.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عموهای فتیله ای( آموزش اعداد)👆👆👆 🍄 ✨🍄 🍄✨🍄 ✨🍄✨🍄 🍄✨🍄✨🍄 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
کاردستی با برگ پائیزی 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼 🌸گفتند امام علی ☘️بر عاشقان مهدی 🌸آقای مهربونی ☘️ظهور کنند هر وقتی 🌸مردم با شور و شادی ☘️میگن مهدی یا مهدی 🌸در هرکجا هرکسی ☘️از این فرمانروایی 🌸هستند خوشحال و راضی ☘️سرشار از عشق مهدی 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎨تطبیق رنگها 👌دستورزی 👐تقویت عضلات ظریف 👀قوه توجه و تمرکز 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
کاربرگ دیداری ⭐️بازی تطبیق سایه و تصویر حیوانات⭐️ 💕 💜💕 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🎲💚سرگرمی💚🎲 پیرمرد میخواد سیب بچینه میتونی کمکش کنی ؟؟ 👆👆👆 💚 🎲💚 💚🎲💚 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
لوبیای سحر آمیز بازنویسی.mp3
6.06M
👼🏻🌜 لوبیای سحرآمیز 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌸ســــــــلام 🍂صبح پاییزیتون با طراوت 🌸و چون صدای بـاران 🍂گوش نواز 🌸دلتون خالی از غصه 🍂زندگيتون شیرین تر از عسل 🌸دنیاتون غرق درشادی و آرامش 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
19.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خرگوشهای درخشان 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
هدایت شده از قاصدک
⚜️ فروشگاه محصولات ارگانیک برکات ⚜️ 🔷 عرضه داروهای طب اسلامی تایید شده آیت الله تبریزیان 🔶 انواع محصولات خوراکی ارگانیک و سالم 🔹 انواع محصولات آرایشی و بهداشتی گیاهی 🔸 روغن شحم، قند و شکر قهوه‌ای، نوره،کرمهای گیاهی و... ✔️ هرآنچه برای زندگی سالم نیاز دارید ☑️ ارائه مشاوره و مزاج شناسی 😊 طرح به سراسر کشور 😊 💯 با یک بار خرید مشتری دائمی خواهید شد. http://eitaa.com/joinchat/1039925254C2a29e59c9b @mahsulpak
مترسک ترسو وسط یک مزرعه دور افتاده یک مترسک تو زمین کاشته شده بود. مترسک قصه ما با بقیه مترسکها یکفرقی داشت. اون ترسو بود و از پرنده ها میترسید. یک روز صبح وقتی مترسک از خواب بیدار شد دو تا کلاغ را دید که یکی از آنها روی سرش و یکی ديگر هم روی دستش نشسته بودند.مترسک که حسابی ترسیده بود خیلی سعی کرد آنها را از خودش دور کند، اما نتوانست. کلا غها مدام با نوکشان تو سر مترسک می زدند. سرش به شدت درد گرفته بود. میدانست که اگر اوضاع به همین شکل پیش بره کلا غها و پرنده های دیگر او را نابود میکنند. روزها به همین شکل گذشت. تا اینکه یک روز خروس مزرعه اومد کنار مترسک نگاهی به چشمهای غمگین و دکمه ای مترسک انداخت و گفت: هی مترسک! برای چی جلوی پرنده ها را نمیگیری؟ چطور بگیرم. من میترسم اونها با نوکشان من را تیکه تیکه کنند. خروس گفت: نترس، آنها اگر از تو شجاعت ببینند این کار را نمیکنند. تو باید از خودت شجاعت نشان بدهی و گرنه صاحب مزرعه تو را از بین میبرد و یک مترسک جدید در مزرعه میگذارد. میدونی تا همین حالا هم که گذشته چقدر به مزرعه آسیب رسیده. بالاخره صبر مزرعه دار هم حدی دارد تا صبرش تمام نشده سعی کن آنها را دور کنی. مترسک اخمهایش را در هم کشید و گفت: یک نگاه به ریخت و قیافه من بینداز، ببین اصلا میتوانم کسی را بترسانم؟ خروس گفت: اون مشکلی ندارد. من میتوانم چهره ات را عوض کنم تو هم باید کمک کنی تا به ترس ات غلبه پیدا کنی. خروس این را گفت و رفت. عصر آن روز با خودش یک ردای سیاه و حشتناک و یک کلاه بزرگ سیاه آورده بود. خروس کمک کرد و لباسها را تن مترسک کرد و گفت: مطمئن باش آنقدر وحشتناک شدی که من هم از تو میترسم. حالا میخواهم ببینم فردا چی به سر پرنده ها میآوری؟ بعد هم خنده ای کرد و رفت. فردا صبح وقتی خورشید طلوع کرد. پرنده ها با دیدن مترسک میخکوب شدند. شاید هم فکر کردند مترسک خود شیطونه که اومده وسط مزرعه. چند تاشون خواستند شجاعت کنند و بیایند جلو. اما مترسک با اطمینان به اینکه خیلی ترسناک شده با یک حرکت شدید همه پرنده ها را از خودش دور کرد. وقتی دید واقعا پرنده ها ترسیدند شجاعت اش بیشتر شد. از آن روز به بعد هر روز که میگذشت به شجاعت مترسک افزوده میشد و دیگر هیچ پرنده ای جرات نمیکرد به مزرعه آسیب بزند. یک روز بعدازظهر که مترسک محکم و استوار سر جایش ایستاده بود یک کبوتر چاهی به طرف اش آمد. مترسک سعی کرد کبوتر را بترساند، اما کبوتر با اینکه ترسیده بود باز هم جلوتر آمد تا وقتی که این جرات را به خودش داد و روی دست مترسک نشست. مترسک با عصبانیت گفت: چی میخواهی؟ کبوتر چاهی با ترس گفت: مترسک میدونم که تو وظیفه داری از این مزرعه مراقبت کنی، ولی ما هم مخلوق خداییم و باید از این مزرعه سهمی داشته باشیم. به ما رحم کن، اگر اجازه ندی ما تو این چند روز آخر که قراره مزرعه را درو کنند، چیزی بخوریم مطمئنا همه ما از گرسنگی خواهیم مرد مترسک با نگرانی گفت:آ خوب اگر من هم این کار را بکنم نابود میشوم و مزرعه دار من را از بین میبرد. کبوتر چاهی گفت: شاید مزرعه دار این کار را نکند، ولی مطمئن باش که ما و جوجه هایمان از گرسنگی میمیریم. مترسک گفت: تا فردا به من فرصت بده تا خوب فکر کنم و بتوانم یک تصمیم درست بگیرم. کبوتر چاهی گفت: باشه، فردا صبح موقع طلوع خورشید میآیم به سراغ ات. بعد هم پرواز کرد و رفت. آن شب مترسک تا صبح نخوابید و به حر فهای کبوتر چاهی فکر کرد. با خودش گفت: اگر من شجاع شدم فقط به خاطر ترس از نابودی و مرگ خودم بود. پس اینقدرها هم شجاع نیستم. چون به خاطر یک ترس بزر گتر یک ترس کوچکتر را رها کردم و این اسم اش شجاعت نیست. اگر بخواهم شجاعت را به دست بیاورم باید ترس از مرگ را رها کنم. فردا صبح درست موقع طلوع خورشید کبوترچاهی دوباره آمد سلام کرد و گفت: چی شده مترسک فکرهایت را کردی ؟مترسک گفت: دوست من شما آزاد هستيد كه از مزرعه استفاده کنید. کبوتر چاهی خوشحال نزد دوستان اش رفت و آنها را با خودش آورد، از آن روز به بعد پرنده ها می آمدند و در مزرعه خودشان را سیر میکردند و میرفتند. مزرعه دار وقتی متوجه شد که پرنده ها از مترسک نمیترسند و اون به هیچ دردی نمیخورد مترسک را برداشت و به جای هیزم در اجاق خانه سوزاند. از آن سال به بعد درست موقع درو گندمها که میرسد تمام پرنده های نواحی آن روستا، با همدیگر یک صدا، سرودی میخوانند که اسم اش هست «مترسک شجاع» 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
آموزش گام به گام نقاشی گربه کوچولو 🎨🎉👌🏽🌞🌜🎈🖍 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه بچه هاتون علاقمند به فوتبال هستن این کاردستی نماد جام جهانی رو براشون درست کنید. خیلی هم راحته👌 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻