#قصه_متنی
#یک_عالمه_بازی
توپ قلقلی از گوشه ی باغچه به این طرف و آن طرف حیاط نگاه کرد.
زیر لب گفت:« چرا هیچ کس با من بازی نمیکند؟خیلی دلم برای بازی با بچه ها تنگ شده است»
بعد هم قل خورد و قل خورد تا به دیوار حیاط رسید محکم خودش را روی زمین کوبید و به آسمان رفت، از روی دیوار پرید آن طرف دیوار سعید روی پله ی جلوی خانه شان نشسته بود و با یک تکه چوب روی زمین خط می کشید، کمی آن طرفتر رضا را دید که به دیوار تکیه داده و زانویش را بغل گرفته بود.
توپ قلقلی خودش را جلوی پای سعید انداخت. سعید با دیدن توپ بلند شد و گفت :«آخ جان توپ »
رضا با دیدن توپ جلو آمد و گفت:« می آیی توپ بازی؟»
سعید خندید و توپ را روی زمین گذاشت و گفت:« برو توی دروازه »
رضا در حالی که عرق می ریخت گفت:« بیا یک بازی دیگر کنیم»
سعید دست رضا را گرفت و گفت :« بیا قایم باشک»
بعد هم روی همان دیوار چشم گذاشت. توپ قلقلی از اینکه رضا و سعید را با هم دوست کرده بود بالا پایین پرید. تصمیم گرفت باز هم راه بیفتد.
باز قل خورد و قل خورد تا به یک کوچه بن بست رسید. ته کوچه بابایی را دید که لباسهای کهنه پوشیده صورت بابا توی آفتاب سوخته بود، بابا جلوی در کوچک خانه ایستاده بود و سرش را پایین انداخته بود. توپ قلقلی باز هم قل خورد و زیر پای بابا ایستاد. چشمان بابا با دیدن توپ قلقلی برقی زد.
خم شد و توپ را برداشت. دستهای بابا به خاطر کار زیاد سفت و پوستهپوسته بود توپ قلقلی قلقلکش آمد و ریز خندید.
بابا توپ را با خودش به خانه برد؛ علی جلو دوید و خودش را توی بغل بابا انداخت و گفت:« سلام بابایی»
علی تا چشمش به توپ قلقلی افتاد بالا پایین پرید و گفت :«می دانستم یادت نمی رود بابای خوش قولم»
اشک خوشحالی از چشم بابا ریخت، علی توپ را از بابا گرفت و گفت:« بابا من می روم با بچه ها توپ بازی کنم» و از خانه بیرون دوید.
دوستانش را صدا زد و با هم گل کوچیک بازی کردند. یک دفعه یکی از بچهها شوت محکمی زد و توپ توی خیابان افتاد. تا خواست پیش بچه ها برگردد، ماشینی آمد و از روی او رد شد، توپ قلقلی فیس محکمی کرد و پنچر شد.
علی توپ را برداشت و پیش دوستانش برگشت با آستینش اشکش را پاک کرد، توپ قلقلی هم دلش می خواست گریه کند.
مجید گفت:« بیایید جنگ بازی!» توپ را گرفت و از وسط نصف کرد، نصفش را روی سر علی گذاشت و نصفش را روی سر خودش! چند تا چوب برداشت و گفت:«اینها هم اسب های چوبیمان، این توپ پاره هم کلاه جنگی، بیایید یاران من باید به جنگ دشمن برویم»
بچه ها خندیدند و سوار بر اسب های چوبی دنبال هم دویدند، توپ که حالا دو کلاه شده بود خندید.
بچه ها از بازی خسته شدند کلاه های جنگی را گوشهای انداختند و به خانههایشان رفتند، کلاه های جنگی حوصله شان سر رفته بود کلاغی آمد روی دیوار نشست این طرف را دید آن طرف را دید یک دفعه چشمش به کلاههای جنگی افتاد، زود پرید و کنار آنها نشست.
کلاه های رنگی رنگشان پرید خواستند عقب بروند اما نتوانستند، کلاغ یکی از کلاه ها را با پاهایش برداشت و بالای درخت برد، بعد هم مقداری برگ و چو ب تویش گذاشت و جوجه هایش را روی آن نشاند. کلاه جنگی حالا خانه کلاغ شده بود و میخندید.
باد آمد و کلاه جنگی دیگر را با خودش برد کمی بعد به یک برکه رسیدند قورباغه با دیدن کلاه جنگی خوشحال شد آن را برداشت و توی برکه انداخت و پرید رویش و گفت:« چه قایق خوبی پیدا کردم.
😍😍😍😍
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
🥳بازی مهارتهای حرکتی
.👀 افزایش دقت توجه و تمرکز
🙌تقویت حرکات ظریف
🦵تقویت حرکات درشت
🤩هیجان
🧐رقابت
🌼
🌈🌼
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#معرفی_اسامیوالقاب_حضرت_بقیةاللهالأعظم✨
🌼#الثابت🌼
سلام به مولای ما
حاکم کل دنیا
ثابت قدم ترینه
در راه دین خدا
امام آخر ماست
پاک و بری از گناه
سلام امام دلها
آقا مهدی زهرا
🌼
🌈🌼
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#سرگرمی
دُردونه های خوشگلم عدد ها رو به هم وصل کنید تا یک نقاشی خوشگل درست کنید 😍😘
🌼
🌈🌼
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#نکته_تربیتی
💚به مثالهای زیر توجه کنید...
کودکی که همراه مادرش به فروشگاه رفته است می گوید:« مامان اینجا خیلی گرم است، من می خواهم ژاکتم را در بیاورم.»
مادر هم که در همان موقع در حال حمل مقدار زیادی از اجناس خریداری شده است می گوید:« نه تو گرمت نیست اصلا هوای اینجا گرم نیست. اجازه نداری ژاکت را از تنت در بیاوری.»
این عمل به شکل ناخودآگاه این تصور را در ذهن کودک می آورد که « شاید من واقعا نمی دانم چه حسی دارم.»
یا پدر وان حمام را برای پسر کوچکش پر می کند و از او می خواهد به داخل آن برود. وقتی کودک پایش را درون وان می گذارد، به خاطر داغی آب فریاد می کشد. پدر دستش را درون آب می برد و می گوید:« این آب که داغ نیست، ببین دست من نمی سوزد.»
به همین سادگی بدون آگاهی به کودک یاد میدهید که پیامهای ارسالی از بدنش را نادیده بگیرد و این رفتار در آینده باعث میشود کودک پیامهای گرما، سرما، درد، سیری و ... را نادیده بگیرد و به خود اعتماد نکند...
#آگاهانه رفتار کنیم ....
🐞
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
عمو پورنگ و بچه ها
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
5ccfdb1f61aeb6066ed8e0d5_24225805.jpg
116.6K
#کاردستی
خفاش بامزه
🦇
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌸صبحتون
🌸پر از عطر گل
🌸پر از ملودی شاد
🌸پر از حس خدایی
🌸پر از آرامش
🌸پر ازحس خوب زندگی
🌸روز تـون شـاد شـاد
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
27.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ڪارتون_باب_اسفنجی
🏵
💭🏵
🏵💭🏵
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_متنی
« فرشته نگهبان »
یکی بود یکی نبود یه دختر کوچولویی بود به نام صبا. صبا کیف مدرسه اش را برداشت و از مامان خداحافظی کرد تا به سمت مدرسه حرکت کنه.
صبا بسم الله گفت و از خانه بیرون رفت.
باد می آمد. باد در را محکم به هم زد صبا دستش را عقب کشید و گفت: وای نزدیک بود انگشتم لای در بماند؟
به خیابان رسید. موتورسواری با سرعت آمد، صبا خودش را عقب کشید.
گفت: اگر موتور را نمی دیدم چه می شد؟
به مدرسه رسید. به آب خوری رفت. قمقمه اش را پر از آب کرد. دهانش را با زکرد و سرش را زیر قمقمه گرفت. چند قطره آب تو راه نفسش رفت و به سرفه افتاد.
صبا با خودش گفت: وای... نزدیک بود خفه بشم.
صبا به کلاس آمد خانم یک جمله رو تابلو نوشت: خدانگهدار.
بچه ها با تعجب پرسیدند: خانم! دارید خداحافظی می کنید؟
خانم گفت: نه.
سمیه گفت: پس پرای رو تابلو نوشتید خدانگهدار؟
خانم خندید و گفت: می خواستم یه حرف خیلی قشنگ یادتان بدهم. می دانید آن حرف قشنگ چیست؟
خداوند مهربان همیشه نگهدار ماست و ما را از خطرات حفظ می کند. پس دو تا جمله یادتان نره.
یکی سلام و یکی خداحافظ.
سلام یعنی: دعا برای سلامتی .
و خداحافظی یعنی: دعا می کنم خداوند تو را از خطرات حفظ کند .
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
💢کاهش سلامت مغز کودکان با چاقی
🔹وجود اختلالات ساختاری و عملکردی مغز در بچههایی که اضافه وزن یا چاق دارند در مقایسه با بچههایی که ندارند، میتواند به عملکرد ضعیف تحصیلی دامن بزند.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🕸سربه هوا🕷
✍🏻طاهره اکرمی 🎨معصومه کشایی
هیس و هیس و هیس
یه عنکبوت
نشسته رو
درخت توت
وز و وز و وز
اومد جلو
آقامگسه
بدو بدو
سربه هوا
پرید تو تار
یه لقمه شد
وقت ناهار
#شعر
#ناهار
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼
🌼شعر زیبای آموزش نبوت🌼
🌿آی بچه ها نبوت
جز اصول دسته
🌼پیام آور رحمت
پیغمبر امینه
#امام_مهدی_عج
🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
همیشه موقع هر کاری ذکر بگو تا همزمان با کار هات کلللللی ثواب ببری😍💕
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
@childrin1کانال دُردونه.mp3
3.61M
#قصه_شب👼🏻🌜
" عروسی تو باغچه"
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🍁یک ســـــلام پـاییـزی
❣️صبحتون زیبـا
🍁امروزتون پر از خوشی
❣️امیدوارم یه صبح پاییزی قشنگ
🍁و یک روز عالی وشـاد
❣️سرشار از برکت و موفقیت
🍁داشته باشید ...
❣️آرامش سهم همه شما عزیزان
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_متنی
#خرگوش_باهوش
در جنگل سر سبز و قشنگي خرگوش🐇 باهوشي زندگي مي كرد .
🌴🌳🌲🌵🍀☘️🍃🌿🌾🌱🎋🎍
يك گرگ پير🐕و يك روباه🐺 بدجنس هم هميشه نقشه مي كشيدند تا اين خرگوش را شكار كنند .
ولي هيچوقت موفق نمي شدند .
يك روز روباه مكار به گر گ گفت : من نقشه جالبي دارم و اين دفعه مي توانيم خرگوش را شكار كنيم .
😁😁😁
گرگ گفت : چه نقشه اي ؟
روباه گفت : تو برو ته جنگل ، همانجا كه قارچهاي سمي 🍄رشد مي كند و خودت را به مردن بزن .
من پيش خرگوش مي روم و مي گويم كه تو مردي . وقتي خرگوش مي آيد تا تو رو ببيند تو بپر و او را بگير .
گرگ قبول كرد و به همانجائي رفت كه روباه گفته بود .
روباه هم نزديك خانه خرگوش رفت و شروع به گريه و زاري كرد .
😭😭😭
با صداي بلند گفت : خرگوش اگر بدوني چه بلائي سرم آمده و همينطور با گريه و زاري ادامه داد ، ديشب دوست عزيزم گرگ پير اشتباهي از قارچ هاي سمي🍄 جنگل خورده و مرده اگر باور نمي كني برو خودت ببين .
و همينطور كه خودش ناراحت نشان ميداد دور شد .
خرگوش از اين خبر خوشحال شد😊 پيش خودش گفت برم ببينم چه خبر شده است .
او همان جائي رفت كه قارچهاي سمي رشد مي كرد .🍄 از پشت بوته ها نگاه كرد و ديد گرگ پير روي زمين افتاده و تكان نمي خورد .
🚺🚹🚼
خوشحال شد و گفت از شر اين گرگ بدجنس راحت شديم . خواست جلو برود و نزديك او را ببيند اما قبل از اينكه از پشت بوته ها بيرون بيايد پيش خودش گفت : اگر زنده باشد چي ؟ آنوقت مرا يك لقمه چپ مي كند . بهتر است احتياط كنم و مطمئن شوم كه او حتما مرده است .
🐇🐇🐇🐇🐇🐇
بنابراين از پشت بوته ها با صداي بلند ، طوريكه گرگ بشنود گفت : پدرم به من گفته وقتي گرگ ميمرد دهنش باز مي شود ولي گرگ پير كه دهانش بسته است .
گرگ با شنيدن اين حرف كم كم و اهسته دهانش را باز كرد تا به خرگوش نشان بدهد كه مرده است .
خرگوش هم كه با دقت به دهان گرگ نگاه مي كرد متوجه تكان خوردن دهان گرگ شد و فهميد كه گرگ زنده است . بعد با صداي بلند فرياد زد : اي گرگ بدجنس تو اگر مرده اي پس چرا دهانت تكان مي خورد . پاشو پاشو باز هم حقه شما نگرفت . و با سرعت از آنجا دور شد .
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
1.mp3
4.25M
#ترانه_صوتی
"سلام به روی ماهت"
(حمید جبلی)
👆👆👆
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🍂🌈 صداقت 🌈🍂
آی بچهها راست بگید
هرچی خدا خواست بگید
راست بگید میرید بالا
اون بالاها پیش خدا
گفته خدای مهربون
خالق هفت تا آسمون
باید با هم صادق باشید
رو کجیها خط بکشید
همه با هم مهربونید
اینو باید خوب بدونید
هرجا که باشه حرف راست
دروغگو دشمن خداست
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تزیین_غذای_کودک
کوچولوها گاهی غذا و میوه نمی خورند، تزیین زیبای غذا میتونه بچه ها رو تشویق به مصرف بهتر و بیشتر مواد غذایی سالم کنه و باعث رشد بهتر بچه ها بشه
🌼
#کاربرگ
کاربرگ رنگ آمیزی آموزش رنگ ها و مفاهیم پایه ریاضی.
🎨
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻