فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماهنگ
نماهنگ بسیار زیبای 🌾"گندم"🌾
🥀به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)🥀
🖤
💚🖤
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🕯🖤 بوی اشک مادرانه 🖤🕯
باز باران...با ترانه
دارد از مادر نشانه
بوی باران...بوی اشک مادرانه
پر ز ناله
کودکی با مادری پهلو شکسته
میبرد او را به خانه
کوچهها و تازیانه...
گریههای کودکانه
حملهی نامردِ پَستی وحشیانه
تازیانه، تازیانه...
پس چرا مادر،
چرا گم کرده راه آشیانه؟
باز باران...دانه دانه
حیدرانه...
بیصدا و مخفیانه
آه از غسلِ شبانه
زینبانه...
لرزه افتاده به شانه
پشت تابوتی روانه
سلام دُردونه ها ی عزیزم
شهادت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بر شما تسلیت باد🏴
برای این به حضرت زهرا، ✨فاطمه✨
می گوئيم که هر کسی ایشون رو دوست داشته باشه، از آتش جهنم به دور است
پس بیائید با هم بگیم:
✨السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَهُ الزهرا✨
سلام دوم ما به امام حاضرمون
پسر حضرت فاطمه ی مهربون
✨ السَّلامُ عَلَیْک یَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ
✨سلام بر شما ای پسر فاطمه زهرا
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
9107441380.pdf
1.14M
#کتاب_بخونیم
📖قصه خانم باخدا
📖روایتی کودکانه اززندگی بانوی دوعالم حضرت فاطمه(س)همراه باکاربرگ نقاشی
#فاطمیه
#داستان
#کاربرگ
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_کودکانه
شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 💚🖤
شهادت فاطمه ی زهرا دخت پیامبر اکرم را به همه دوستاران نبوت و امامت تسلیت عرض کرده
التماس دعا
🖤
💚🖤
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🕯⭐️ اسم زیبای من ⭐️🕯
اسم من مطهره است. از مادرم شنیدم که اسم من یکی از لقب های حضرت فاطمه است. حضرت فاطمه را که می شناسید او مادر امام حسن و امام حسین و حضرت زینب است. او خانم بسیار بزرگی است و الگوی همه ی زنان عالم است.
من اسمم را خیلی دوست دارم چون اسم یک بانوی بزرگ است.
معنی اسمم را از مادرم پرسیدم و او گفت: مطهره یعنی زن پاک و دور از گناه و زشتی.
از اسمم بیشتر خوشم آمد چون معنای بسیار زیبایی داشت.
یکی از دوستانم اسمش کوثر است. مادرم به من گفت که اسم او هم یکی از نام های حضرت فاطمه زهرا است و به معنی خیر فراوان است.
مادرم می گفت: اولین وظیفه ی پدر و مادرها این است که یک اسم خوب و زیبا برای فرزندشان انتخاب کنند. من که از اسمم بسیار راضی هستم. چون هم زیباست و هم معنای بسیار قشنگی دارد.
من دوست دارم وقتی بزرگ شدم بیشتر راجع به حضرت فاطمه بدانم و اخلاق و رفتارم را به او نزدیک کنم. هر چه باشد من هم نام این بانوی بزرگم و باید در چیزهای دیگر هم شبیه آن حضرت باشم.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
💚بهترین بانو 💚
یک هدیه از سوی خداوند
او بهترین بانوی دنیاست 💚
از بس که دلسوز پدر بود
مشهور به ام ابیهاست 💚
وقت دعا کردن همیشه
اول به فکر دیگران بود 💚
در هر زمان و هر مکانی
بخشنده بود و مهربان بود 💚
هر کس که او را میشناسد
رفتار او را میپسندد 💚
اخلاقهای خوب زهرا
مانند نامش، میدرخشد 💚
* ام ابیها: مادر پدر
* زهرا: درخشان
💚
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️ قصه کودکانه سنگ آسیاب ♥️
داستان فداکاری و مهربانی حضرت فاطمه زهرا (س)
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
1.mp3
4.85M
🌸#یک_آیه_یک_قصه
🌺سوره کوثر ، آیه ۱
🌸 سلام به گلهای باغ زندگی ؛
بچههای گلم، در زمانهای قدیم، قبل از اینکه حضرت محمد (ص) به پیامبری برسن، اعراب جاهل، نوزادان دخترشون رو میکُشتن.
اما با به دنیا اومدنِ حضرت فاطمه (س)، رفتارها خیلی تغییر کرد.
چرااااا؟
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌸آغاز یک روز خوب
💕با سلامی
🌸پر از حسِ خوب زندگی
🌸ســــــــلام
💕صبح تون بخیر
🌸و زندگی تون
💕سرشار از لحظه های ناب
🌸امروزتون بینظیـر
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_متنی
⚪️🎃آش خاله پیرزن 🎃⚪️
يكي بود يكي نبود. یك خاله پیرزن بود كه دلش براي دخترش تنگ شد. یك روز آش پخت تا هم براي دخترش ببرد و هم حال او را بپرسد. اما پايش درد گرفت. نتوانست برود.
براي همين به کدو قلقلهزن گفت: «کدو قلقلهزن یک قِل بزن این آش را به دخترم برسون و حالش راهم بپرس.»
کدو قلقلهزن گفت: «ای به چشم.» زودی آش را گرفت و قل خورد و رفت.
توی راه مترسک را ديد و گفت: «كجا ميري؟» مترسك گفت: «کلا هم را باد برده بود رفتم و آوردم، خسته شدم. منو با خودت ببر؟»
کدو قلقلهزن گفت: «ای به چشم. بشین رو سرم تا بريم...» بعد دو تايي قل خوردند و رفتند.
اين بار توی راه بزی را دید. گفت: «كجا ميري؟» بزي گفت: «علفهای اون ور ده سبز بود رفتم و آوردم. خسته شدم. منو با خودت ببر؟»
کدو قلقلهزن گفت: «ای به چشم. بشین رو شونهام تا بریم.» بعد سه تايي قل خوردند و رفتند.
اين بار هم توي راه قُدقُدی او را دید. گفت: «كجا ميري؟» قُدقُدي گفت: «اون ور ده گندمها زیاد بودند. رفتم و آوردم. خسته شدم. منو هم با خودت ببر؟»
کدو قلقلهزن گفت: «ای به چشم. بشین اون ور شونهام تا بریم.»
بعد چهار تايي قِل خوردند و رفتند. از روی تپه سُر خوردند. آمدند پایین، درست کنارِ در خانهي دختر خاله پیرزن. دختر در را باز کرد. آنها را ديد.
کدو قلقلهزن همه چیز را برای دختر تعریف کرد. بعد پنجتایی نشستند و با هم آش خوردند.
آنها شب تا صبح گفتند و خندیدند. صبح که شد. مهمانها خواستند بروند.
دختر گفت: «میشود پیش من بمونید من تنهام.»
مترسک گفت: «اگر بمونم، بايد تو مزرعه کار کنم. کلاغها را بیرون ميکنم. اجازه ميدي؟» دختر گفت: «باشه!»
بُزی گفت: «اگر بمونم، بايد هر روز یک کاسه شیر بدم. اجازه ميدي؟» دختر گفت: «باشه!»
مرغه هم گفت: «اگر بمونم، بايد برات هر روز تخم دو زرده بدم... اجازه ميدي؟» دختر گفت: «باشه!»
بعد کدو قلقلهزن خوشحال رفت تا اين خبر را به خاله پیرزن بدهد كه دخترش ديگر تنها نيست.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻