امشب برایت آرزو میکنم:
بعضی از اصوات را هیچگاه نشنوی،
بعضی از رنگها را هیچوقت نبینی،
بعضی از افکار را نفهمی و بعضی از حالات را حس نکنی..
آنچه حس میکنی تنها نور خدا باشد
و عشق باشد
و خوشبختی
و آرزو میکنم که چشمانت اگر تر شد
به شوق اجابت آرزویت باشد
نه تکرار غم دیروز
و برایت ارامشی ارزو میکنم از جنس خدا....
شبتون بخیر 🌹
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
امیدوارم امروز
بارانی از خوبی ها
شادی های خاص
عشــق های پاک
دوستی هـای ناب
و رزق و روزی فراوان
بر سر و روی زندگی تان ببارد🌷🍃
سهشنبه تون بخیر و شادی
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تغذیه
🔶خوردن زردآلو در کودکی
🔸زردآلو حاوی مواد زیر است👇🏻
🔸ویتامین A,C,E
🔸کلسیم
🔸آهن
🔸پتاسیم
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
8.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ورزشی_بازی
✅️ بازی پرتاب توپ با دست و پا
🔹️هدف از بازی هماهنگی چشم با دست و پا، آگاهی بدنی،تمرکز ،کنترل و پردازش حرکتی دست و پا
🔹️رده سنی۳ سال به بالا
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#شعر
✅️ شعر مرغ سرخ پاکوتاه
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود
یه مرغ سرخ پا کوتاه، افتاد توی مزرعه راه
مزرعه سبز و قشنگ، درخت و گل رنگ و وارنگ
به دنبال دونه می گشت، مزرعه بود مثل یه دشت
هرجا که یک دونه می دید، با نوکش اونو بر می چید
خوردن دونه عالی بود، جا دونی فردا خالی بود
با خود می گفت این پا کوتاه، هر روز می افتی توی راه؟
این بیخودی یه کاره، بکن یه فکر چاره
یک هو میون گندما، دانه ای چید مثل طلا
گندمو برچید از زمین، گفت به خودش بخت و ببین
میرم که گندم بکارم، حاصل اونو بردارم
با خوشحالی قدم زنون، این مرغ خوشبخت زمون
اومد کنار مزرعه، با قد قدا گفت به همه
میخوام که گندم بکارم، حاصل اونو بردارم
آی کی میاد گندم کاری، آی کی میاد گندم کاری
آی کی میاد، آی کی میاد، آی کی میاد، آی کی میاد
پیش سگه رفت، واق و واق و واق
آقا سگه گفت : من نمیام
پیشی خپلی تپل مپلی بد بیکاری، میای به یاری بکنی کاری
اما پیشی گفت:من نمیام
کوآ کوآ اردک خوب، صبح تا غروب میون جوب
کاری بکن یاری بکن، با من هم آوازی بکن
بیا که گندم بکاریم، حاصل اونو برداریم
اردکه گفت :من نمیام، آهای گاو زرد که نداره درد
با زور زیاد یاری میاد، گاو نازی کرد با خاک بازی کرد
با کرشمه گفتمن نمیام
مرغ پا کوتاه، باز افتاد به راه
گفت:خیلی خوب دانه می کارم، در دل خاک دانه می ذارم
آفتابی تابید، بارانی بارید، گندم پا گرفت
دانه تو خوشه، کم کم جا گرفت
مرغ پا کوتاه، باز افتاد به راه
گفت: کی میاد بریم درو، آی کی میاد بریم درو
باز سگه گفت: من نمیام، گربه گفت: من نمیام
اردکه گفت من نمیام، باز گاو گفت من نمیام
داس و گرفت لای پرش، نگاهی کرد دور وبرش
دید کسی نیست درو کنه، گندمارو ولو کنه
گندمو خرمن میکنم، هر کاری بود من می کنم
باز دوباره مرغ قشنگ، بال زد و وایساد سر سنگ
گفت: قد قدا یاری کنید، بیایید وهمکاری کنید
گندمارو هوا کنید، کاه و از اون جدا کنید
باز سگه گفت:من نمیام، گربه گفت: من نمیام
گندم و آرد کرد پا کوتاه، آرد و الک کرد پا کوتاه
آرد و خمیر کرد پا کوتاه، خمیر و نون کرد پا کوتاه
بوی نون داغ وتازه، چرا در خانه بازه
نون لذیذ وتازه، مرغه به خودش می نازه
اردکه گفت:من نون می خوام، گربه گفت:من نون می خوام
باز سگه گفت، باز گاو گفت من نون میخوام
گفت روز کار کجا بودین؟ که ناگهان پیدا شدین؟
روزی که روز کار بود، زحمت و کار به بار بود
هی داد زدم یاری کنید، بیایید و همکاری کنید
زحمت که بود فراوون، نون نمیدم براتون
نون مال جوجه هامه، نوش جون بچه هامه
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تربیتی
✅️ بازی را شوخی نگیرید!
🔹️باباجان، مامان جان، بازی جدیترین فعالیت فرزندتان است، آنرا شوخی نگیرید.
🔹️در درجه اول، شما آینهٔ رفتارهای فرزندتان هستید؛ الگوی خوبی باشید تا رفتار فرزندتان اصلاح شود!
🔹️اما ممکن است گاهی او بیرون از چارچوب خانه، رفتارهای ناپسندی بیاموزد؛ مثلاً تمسخر و دست انداختن دیگران!
🔹️کافیست هم قد او کوچک شوید و خیلی هوشمندانه و آگاهانه، مسیر بازی او را به گونهای هدایت کنید که او بیاموزد آن رفتار پسندیده نیست...
🔹️این کار چند حُسن دارد؛
ـ هم آنچه را که میخواستید، غیرمستقیم به او آموزش دادهاید؛
ـ هم به او اجازه دادهاید که با ایفای نقش، خلاقیتها و استعدادهای خود را بروز دهد،
ـ و هم کودکتان با احساس امنیت، لحظات شاد و مفرّحی را کنار شما تجربه کردهاست...
🔹️برای فرزندتان کتاب بخوانید.
او را مورد احترام قرار دهید.
و به او به عنوان فردی موثر و خلاق نگاه کنید.
🔹️هر گونه بازی که بتواند دقایقی هرچند کوتاه ذهن کودک را درگیر خود کند، برای بالا رفتن سطح هوش او موثر و مفید است. از همان بازی بسیار آسان و ابتدایی (دالی موشه) گرفته تا بازیهای پیچیده هوش و خلاقیت، همه میتوانند هوش ذهنی او را بالاببرند.
🔹️البته سعی کنید زیاد او را تحت فشار قرار ندهید زیرا امکان دارد نتیجه معکوس داشته باشد و او را از یادگیری موثر باز دارد.
🔹️بازی میتواند بزرگترین بستر تربیتی شما باشد؛ اگر از آن کمک بگیرید!
علاوه بر این، تلاش شما در قالب همین بازی برای تربیت فرزندتان، نوعی عبادت محسوب میشود، آن را دست کم نگیرید...
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
23.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
✅️ مدادرنگی
🔹️عجله شنبلیله باز هم کار داده دستش😏😕
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قرآنی_حدیث
🔹️یه دختری بچه ها ، روسریشو نبسته
🔹️بدون کفش و جوراب ، تو کوچهشون نشسته
🔹️شما بگین که آیا ، حجاب اون کامله ؟
🔹️جواب : کامل نیست ، کامل نیست.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نقاشی
🔹️آموزش گام به گام گل
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#داستان
چند روز پیش، نینی سنجابها به دنیا آمد و سنجاب کوچولو صاحب یک برادر شد. نینی سنجاب ها خیلی ریزهمیزه و با نمک بود. سنجاب کوچولو از دیدن برادر کوچولوی خودش خیلی خوشحال شده بود. می خواست بغلش کند و با او بازی کند اما مامان سنجابه اجازه نمیداد و می گفت نینی هنوز خیلی کوچیکه. باید صبر کنی تا بزرگتر بشود و بتواند با تو بازی کند . سنجاب کوچولو می خواست با مامان بازی کند اما مامان هم نمی توانست با سنجاب کوچولو بازی کند چون دائما نینی را بغل کرده بود.
سنجاب کوچولو مدتی رفت توی اتاقش و با اسباب بازیهاش بازی کرد. اما زود حوصله اش سر رفت و خسته شد . بابا سنجابه از راه رسید. سنجاب کوچولو دوید تو بغل بابا . اما بابا خسته بود و حوصله نداشت با سنجاب کوچولو بازی کند. ولی وقتی نشست نی نی سنجابه را بغل کرد و شروع کرد به بوسیدن و بازی کردن با نی نی سنجابه . سنجاب کوچولو ناراحت شد. رفت توی اتاقش و روی تختخوابش خوابید و پتو را روی سرش کشید. مدتی گذشت.
مامان سنجابه صدا زد سنجاب کوچولو غذا آماده است بیا . سنجاب کوچولو جواب نداد . بابا صدا زد “سنجاب بابا” بیا فندق پلو داریم . سنجاب کوچولو باز هم جواب نداد. مامان و بابا آمدند پیش سنجاب کوچولو ولی دیدند سنجاب کوچولو غصه می خورد . بابا سرفه کرد… اوهوم …اوهوم … ولی سنجاب کوچولو تکان نخورد و به بابا نگاه نکرد . مامان گفت عزیزکم سنجابکم . لبهای سنجاب کوچولو گریه ای شد چشمهاش پر از آب شد و گفت شما من را دوست ندارید .فقط نی نی را دوست دارید. مامان و بابا سرشان را انداختند پایین و یک کمی فکر کردند . بعد دوتایی باهم دستهای سنجاب کوچولو را گرفتند و از روی تختخوابش بلندش کردند و آن را حسابی تابش دادند.
سنجاب کوچولو خنده اش گرفت. مامان و بابا سنجابه، بازهم سنجاب کوچولو را توی هوا تاب دادند. حالا دیگر سنجاب کوچولو بلند بلند می خندید . یک دفعه، صدای گریه ی نی نی سنجابه بلند شد. مامان و بابا هنوز داشتند با سنجاب کوچولو بازی می کردند. سنجاب کوچولو دلش برای نی نی شان سوخت و گفت مگر صدای گریه ی نی نی را نمی شنوید؟ بیایید برویم ساکتش کنیم. حالا مامان و بابا و سنجاب کوچولو سه تایی با هم رفتند نی نی سنجابه را ساکت کنند.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻