روضه
✍🏻منیره هاشمی 🎨نوشین بیجاری
توی خانه روضه داریم
بوی نذری آمد الآن
کفشها را میشمارم
آمده پنجاه مهمان
کفشها را جفت کردم
در کنار هم مرتب
راهرو با کارهایم
میشود کم کم مرتب
خانم پیری هم آمد
کفشهایش را در آورد
من برایش جفت کردم
او مرا خیلی دعا کرد
خسته بودم، چند لحظه
پیش کفشی نو نشستم
خوش به حالم چون که امروز
کفشدار روضه هستم
#شعر #روضه #امام_حسین
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#نکته
ای پسر🧑🏻دست و پا چلفتی..!!
🙏 لطفا به اطرافیانتان به راحتی هر نسبتی را ندهید؛ چه بچه، چه پدر بچه و چه مادر بچه! هر صفتی را که به دیگری نسبت میدهید، به مرور همان میشود.
👈 اگر اشتباه یا خطایی در رفتارش وجود دارد، عوض برچسب زدن، سعی کنید به او پیشنهاد و راه حل بدهید تا آن اشتباه را تکرار نکند.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🤗 امام حسین عزیز و مهربونمون گفتن : هر کسی که همه حرفهای خدای مهربون را گوش بکنه، خدا بیشتر از آرزوهاش بهش نعمت و چیزهای خوب هدیه می کنه.
📒 برگرفته از بحارالانوار ۱۷/۳۸۱
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🎤🏴🎤🏴🎤🏴
🦋مداحی بسیار زیبای امیر عباس ناهیدی
🌹دوستان گلم ، شما هم اگر خوب گوش کنید و تمرین کنید می توانید با صدای خوبتان یاد امام حسین (علیه السلام) را زنده کنید.
#شنبه
#مداحی
#ایران_قوی
#مهدی_صاحب_عزاست
🏴🎤🏴🎤🏴🎤🏴
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
# لالایی
لالای علی اصغر
لالالالا لالالالا لای لای علی اصغر
آروم بخواب مادر
👼
انقدر با گریه هات من و آتیش نزن مادر
لای لای علی اصغر
👼
تو خیمه ها نمونده
نه آبی و نه شیری
داری جلوی چشمام
آروم آروم می میری
👼
طاقت بیار خدا ماهم بزرگ ای اصغر
آروم بخواب مادر
زبونت و دور لبات نچرخون ای مادر
لای لای علی اصغر
لالا میگم بخوابی
تا عمو تاب بیاره
قول عموت عزیزم
اصلا نشد نداره
👼
لشکر ببینید پسرم توی تب و تابه
لب تشنه آبه
رحمی کنید به بچه ای که زیر آفتابه
لب تشنه آبه
آبش بدید می میره
آبش ندید می میره
مگه گلوی بچم
چقده آب می گیره
👼
بابات داره می لرزه
دشمن داره می خنده
خدا خدا خدایا
سرش به مویی بنده
👼
چه جوری تیر زدن که
سر جدا از بدن شد
بمیره مادر تو
که قنداقت کفن شد
👼👼👼
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🍃ســـلام مهربانان
🌸طلوع خـورشید
🍃مـعجزه ی
🌸هرصبح خداست
🍃یعنی امید هست
🌸یعنی عشق هست
🍃یعنی زندگی زیباست
🌸زندگیتون پراز امید و آرزوهای زیبـا
🌸
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_متنی
🐦داستان دو گنجشک🐦
🚺🚹🚼
📚روزي ، روزگاري ، دو گنجشک در سوراخي لانه داشتند .
سوراخ ، بالاي ديوار خانه اي بود و دو گنجشک به خوبي و خوشي در آن زندگي مي کردند . پس از مدتي آن دو گنجشک صاحب جوجه اي شدند . آنها خوشحال و خرم بودند . يک روز که گنجشک پدر براي آوردن غذا رفته بود مار بدجنسي که در آن نزديکي ها بود به لانه آمد .
گنجشک مادر جوجه گنجشک رو به دهان گرفت و پرواز کرد و روي ديوار نشست.گنجشک مادر سر و صدا کرد . نزديک مار رفت . به او نوک زد اما فايده اي نداشت .مار بدجنس همانجا روي لانه گرفت و خوابيد .
کمي بعد گنجشک پدر رسيد . گنجشک مادر گريان و نالان قضيه را تعريف کرد . گنجشک پدر هم ناراحت شد . اما لانه از دست رفته بود ونمي شد کاري کرد . دو گنجشک تصميم گرفتد انتقام لانه را از مار بگيرند .
🚺🚹🚼
ناگهان گنجشک پدر فکر عجيبي کرد . براي همين هم فورا پريد و از اجاق خانه يک تکه چوب نيم سوز برداشت . آن را به نوک گرفت و سريع پريد و توي لانه انداخت . چوب نيم سوز روي چوبهاي خشک لانه افتاد ودور غليظي بلند شد . افرادي که در خانه بودند اين کار عجيب گنجشک را ديدند .
آنها براي اين که خانه آتش نگيرد به سرعت نردبان گذاشتند تا آتش را خاموش کنند .
درست هنگامي که مار مي خواست از لانه فرار کند آنها مار را ديدند .
يکي از افراد با چوبي که در دست داشت ضربه محکمي به سر مار زد . مار بدجنس از درد به خود پیچید و فرار کرد.
دو گنجشک در حالي که انتقام خود را گرفته بودند ،با گنجشک کوچولو پرواز کردند تا بروند و لانه جديد بسازند ...
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻