eitaa logo
لبخند قلم
43.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
36 فایل
✅️ تاملات،روزنوشت ها و طپش‌های قلم یک بیش فعال فرهنگی و سیاسی 💝آفرینش‌های ادبی 😅طنزیمات روزانه ☠️ سیاهه‌‌های سیاسی 🌻داستان‌کوتاه، نقد و معرفی کتاب ✍لبخند بزنꔷ͜ꔷ 💌 ارتباط ؛ @Hani10100200
مشاهده در ایتا
دانلود
دل نیست‌آن‌چہ‌جزبہ‌هواۍ تومےتپد مجموعہ‌ای‌ست‌از رگ‌واین‌جورچیزها @Nabzghalam
هر نسيمي كه نصيب از گل و باران ببرد مي تواند خبر از مصر به كنعان ببرد آه از عشق كه يك مرتبه تصميم گرفت: يوسف از چاه درآورده به زندان ببرد واي بر تلخي فرجام رعيت پسری كه بخواهد دلي از دختر يك خان ببرد ماهرویی دل من برده و ترسم اين است سرمه بر چشم كشد،زيره به كرمان ببرد دودلم اينكه بيايد من معمولي را سر و سامان بدهد يا سر و سامان ببرد ‌🆔@Nabzghalam
وقتی بهشت -عز و جل- اختراع شد حوا که لب گشود، عسل اختراع شد! آهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفت تا هاله ای به دور زحل اختراع شد! آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت نزدیک ظهر بود ... غزل اختراع شد! آدم که سعی کرد کمی منضبط شود مفعول و فاعلات و فعل اختراع شد! «یک دست جام باده و یک دست زلف یار» اینگونه بود ها..! که بغل اختراع شد!!! 🆔@Nabzghalam
‌شب به شب قوچي ازين دهکده کم خواهد شد ماده گرگي دل اگر از سگ چوپان ببرد...! 🆔@Nabzghalam
بر بخار پنجره یک شب نوشتی عاشقم خون شد انگشتم به آجر حک کنم ما بیشتر 🆔@Nabzghalam
توی قرآن خوانده ام یعقوب یادم داده است دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است... 🆔@Nabzghalam
تا خنده‌ی تو میچکد از خوشه‌ی لب‌ها بیچاره بمی‌ها و غم نرخ رطب ها... 🆔@Nabzghalam
ﻋﺸﻖ ﻣﺪﺕ ﻫﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺡِ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺩﺭﺩ ﺭﺍ ﺑُﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺑﺎﻡِ ﺟﻨﻮﻥ ﻭ ﻧﺮﺩﺑﺎﻥ ﺑﺮﺩﺍشته! 🆔@Nabzghalam
به قفس سوخته گیریم که پر هم بدهند ببرند از وسط باغ گذر هم بدهند حاصل این همه سال انس گرفتن به قفس تلخ کامی ست اگر شهد و شکر هم بدهند قصه ی غصه ی یعقوب همین بود که کاش بادها عطر که دادند، خبر هم بدهند ما که هی زخم زبان از کس و ناکس خوردیم چه تفاوت که به ما زخم تبر هم بدهند قوت ما لقمه ی نانی ست که خشک است و زمخت بنویسید به ما خون جگر هم بدهند دوست که دلخوشی ام بود فقط خنجر زد دشمنان را بسپارید که مرهم بدهند خسته ام مثل یتیمی که از او فرفره ای بستانند و به او فحش پدر هم بدهند! 🆔@Nabzghalam
هرچه با تنهایی من آشنا تر می شوی دیرتر سر میزنی و بی وفا تر می شوی هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد من پریشان تر، تو هم بی اعتناتر می شوی من که خرد و خاکشیرم! این تویی که هر بهار سبزتر می بالی و بالا بلاتر می شوی مثل بیدی زلف ها را ریختی بر شانه ها گاه وقتی در قفس باشی رهاتر می شوی عشق قلیانی ست با طعم خوش نعنا دوسیب می کشی آزاد باشی، مبتلاتر می شوی یا سراغ من می آیی چتر و بارانی بیار یا به دیدار من ابری نیا، تر میشوی! 🆔@Nabzghalam
گیسوانت را بیاور شانه پیدا می شود بغض داری؟ شانه ی مردانه پیدا میشود امتحان کن ! ساده و معصوم لبخندی بزن تا ببینی باز هم دیوانه پیدا می شود من اسیر عابر این کوچه ی پاییزی ام ور نه هر جایی که آب و دانه پیدا می شود عصر پاییزی زیبایی ست لبخندی بزن یک دوفنجان چای در این خانه پیدا می شود 🆔@Nabzghalam
به بغض سر کردم، دیده تر نشد که نشد دلی ز حال دلم با خبر نشد که نشد هزار کوره بنا شد درین دیار و دریغ! یکی به داغی و سوز جگر نشد که نشد به بی‌قراری شعرم سری نزد که نزد... و آن شبی که نیامد، سحر نشد که نشد هزار دفتر هق هق، هزار دفتر شعر دلت... عزیز دلم! نرم تر نشد که نشد کجاست شانه‌ی امنَت؟ که بعد تو این سر برای من _منِ بیچاره سر نشد که نشد سیاه پوشی و اندوه در غم سهراب برای رستم دستان پسر نشد که نشد! قرار بود که درد دلی کنم با تو ولی دریغ! درین مختصر نشد که نشد... 🆔@Labkhandghalam🏴