eitaa logo
¤بانوے♡چیریڪ¤
167 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
34 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم ما دوباره برگشتیم🙃مارو حمایت کنید 👊بانوی چیریک تاسیس 9 آبان 99 ناشناسمون https://harfeto.timefriend.net/16700682954317 خادم کانال↩ AboVesal213@ ↪️ ناشناس هامون @Na_Lady_Chirik_69
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🍃به راستی که این نام برازنده توست. شنیده بودم را از می گیرند و تو این را بهتر میدانستی. . 🍃خوب میدانستی راه کربلایی شدن از میگذرد و حتما اقتدا به وفای عباس کرده بودی که اینگونه تشنه دفاع از حریم بودی! آری بودی! . 🍃از روزی که به دنیا آمدی تا دقایق آخر عمرت که ذکر لبت شد. تو چقدر خوب رسم وفا را بلد بودی که از هست و نیستت به خاطر اربابت بگذری؟وفا تا کجا؟! تا آنجا که ماشین زیر پایت خرج سفر سوریه ات شد.تو معنای واقعی بابی انت و امی و نفسی و مالی شدی.. . 🍃راستش را بگو! این همه بیقراریت برای چه بود؟ هربار نرفتنت، برگشتنت و به در بسته خوردنت و دوباره و دوباره پا پیش گذاشتنت برای چه بود؟ نکند تو اصلا به دنیا آمدی و قد کشیدی برای ! نکند به آمدی که درس امروز ما باشی! که یادمان دهی حرف تکراری نیست و طالب شهادت بودن هرچقدر در کالبد مردانی از جنس تو بارها و بارها تکرار شود باز هم تکراری نیست! و با همین بیقراری عجیبت امضای آخر را را از امام رضا گرفتی و اسمت رفت در لیست عملیات و بالاخره آن بیقراری که از بدو تولد با خودت آورده بودی آرام گرفت. . 🍃راستی! شهادت مبارک یادت نرود برات کربلای ما را هم از امام رضا بخواهی. . ✍نویسنده : . 🍃به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد : ۳۰ شهریور ۱۳۵۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۰ آذر ۱۳۹۵. حلب سوریه . 📅تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۳۹۹ . 🥀مزار : بهشت رضا .
‍ 🍀به نام مَلجَا مظلومین . 🍁قدم می زنم، در خیابان های سرد آغشته به . نفس می کشم، در هوای تلخ بی تاب نور. پیش رویم، کودکانی را می یابم، که می آموزند، تلفظ لفظ را در خرابه ها و گره می زنندش به حقیقت، در انتفاضه ها. . ☘و پشت سر، حیوان صفتانی را نظاره می کنم، که در هیاهوی مظلومان، مستانه می خندند و با سنان شان، لاله ها را عریان می کنند. . 🍁پیش رویم، آرمان است و شهامت، است و ، عشق است و شرافت. و پشت سر، برق شمشیر است و رنج زنجیر و پریشانی مسیر. . 🍀پیش رو، غَزّه ی غمزده است و پشت سر، حیفای پر جفا. . 🍁من به کدام سوی خواهم گروید؟ پیش رو یا پشت سر؟ حق یا باطل؟ . 🍀می خواهم دمی پلک برهم نهم و لختی، اندیشه کنم که ناگاه، دیده می گشایم و تازه درمی یابم، که تمام این صُوَر را، از ورای پلک های به هم تنیده ام، تماشا کرده ام. . 🍁خونِ قلمِ میانِ دستانم، جاری ست و برگ پیش رو، سیاه از خاطرات پرسه در خیابان های . خون، در تار و پود انگشتانم، رسوخ می کند و نگاهم بند می شود به نگاه خیس طفلی سر برآورده از میان سیاهی ها. . 🍀دیگر تمنای تامل و تفکر ندارم. من، زین پس عشقی عاقل را برگزیده ام. گرچه در یافته ام که در میان جهان، از قلم هایی کز مظلوم بسرایند، خون می چکد؛ لکن، باکی نیست. . 🍁مظلومی که به سبب ظالمان، نصیبش از حیات، آه و نم مژگان است و در مدار مخوف تاریخ، هماره خونش جاری بوده است. از آن روز ها و دشت بلا، تا امروز و فلسطین. و نیز، هزاران سرای مظلومیت دیگر. . 🍀من، زین پس عشقی عاقل را برگزیده ام. تو چه خواهی کرد؟ و گر این عشق را برگزیدی، به پایش چه ها خواهی نهاد؟ ؟ مال؟ ؟ قلم؟ ؟ فرزند؟ ؟ . تو بگو! چه خواهی کرد؟ . پ.ن: معیادگاه ما، واپسین جمعه ی ماه خدا در همین فضا . به مناسبت . ✍نویسنده: . ..