#نیایش صبحگاهی
💫خداوندا...
کمکم کن تا شکرگزاری را همچون مرهمی در مسیر تحول روزانهٔ زندگی ام به کار برم.
گاهی بهترین طریقهٔ ابراز قدردانی، لذت بردن از موهبت ها و شادمانی هائی است که به ما عطا شده است.
💫پروردگارا...
کمکم کن به زندگی عادی و روزمره ی خود دقیق تر نگاه کنم.
کمکم کن تا شگفتی و اعجاب تولد دوباره را ببینم و درس هایت را بیاموزم بدرستی که "اول آموزگارِ جهان" تو هستی.
الهی آمین یا رب العالمین
🎁 @bluebloom_madehand 🎁
#امتحانات الهی چگونه هستند؟
امتحان توسط خدا حتمی است. منتهی امروز نشد فردا،بر فردا نشد پس فردا، حتماً امتحان میشویم. خودِ خدا گفته ما امتحان میکنیم.
فردی از امیرالمؤمنین(علیه السلام)سؤال کرد که :
آقا کاری کنید که من مورد امتحان قرار نگیرم.
🌸 حضرت فرمودند: نمیشود، خدا گفته است: حتماً امتحان میکنم، (منتهی)دعا کن موقعی که امتحان کرد زمین نخوری.
🌺خدا در قرآن آیه فرستاده است که ما حتماً امتحان میکنیم. ما خیال میکنیم امتحان این است که مثلاً پنجاه سال که گذشت یک مشکلی پیش بیاید، این امتحان است. نه؛ هر روز امتحان هست.
🌷 وقت نماز میرسد باید نماز بخوانی، نخوانی امتحان است. وقت روزه است باید روزه بگیری، نگیری امتحان است. در خیابان چشمت به زن نامحرم میافتد نگاه نکنی امتحان است، نگاه بکنی هم امتحان است.
☘تمام احکام و تکالیفی که برای انسان پیش میآید، امتحان و آزمایش است. اگر طبق دستور وظیفه را انجام دادی موفق میشوی و الّا زمین میخوری.
🔴منتهی گاه گاهی هم یک امتحانهای درشتی پیش میآید که صبر و واکنش ما سنجیده شود...
♻اما این امتحانهای معمولی هر روزی است، پیشآمد واجبات و پیشآمد محرّمات هر دو امتحان دائمی و مستمر است...
از بیانات آیت الله خوشوقت ره
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#سوره #نوح آیات ۱۳ تا ۲۰
♦️شما را چه شده كه از عظمت خداوند نمیترسید؟ در حالى كه خداوند شما را در مراحل گوناگون آفریده است.
♦️آیا نمیبینید كه خداوند چگونه هفت آسمان را بر فراز یكدیگر آفریده است. و میان آنها ماه را نورى و خورشید را چراغى قرار داده است.
🌺و خداوند شما را همچون گیاهى از زمین رویاند. سپس شما را در همان زمین باز میگرداند و شما را بیرون میآورد.
🌺و خداوند زمین را براى شما بسترى گسترده قرار داده است. تا در راه هاى وسیع آن رفت و آمد كنید.
🔹نکات آیات🔹
🔸هشدار به شكل سؤال، یكى از شیوه هاى تربیت است.
🔸توجه به مراحل آفرینش، انسان را به عظمت خداوند متوجه میكند.
🔸حضرت نوح كه هزاران سال قبل از حضرت عیسى و موسى بوده، مردم را به زیست شناسى و كیهان شناسى دعوت كرد.
🔸شناخت طبیعت، راهى براى شناخت خداست.
🔸توجه به نقش خورشید و ماه در زندگى بشر، راهى براى خداشناسى است.
✨ @Lootfakhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
۲۰۲۱۱۰۲۲-۲۱۱۷۱۰.mp3
11.37M
#با عرض سلام و خیر مقدم خدمت مخاطبین عزیز:
با توجه به اینکه ، خانم حسینی با رادیو قم بابت نوشتن رمان «قطره ای به وسعت دریا» مصاحبه داشتند و یک سری توضیحاتی درباره ی این کتاب جذاب و ارزشمند دادند.
بنده ،مدیریت کانال، صلاح دونستم تا این مصاحبه ی شیرین را که شنیدنش خالی از لطف نیست ، برای شما ارائه کنم.
ان شاالله بیشتر با سبک کار نویسنده ،آشنا شوید.
💦🌧💦🌧💦🌧
@bartaren
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
#تلخند
#اندرحکایت_ما
روزی ملا نصرالدین غرق در عالم تلفن همراهش بود که همسر وی بر بالای سرش قرار گرفت ،اما ملا آنقدر مدهوش عالم مجازی بود که از عالم واقعی غافل مانده بود.
همسر ملا که از حال شوهرش سخت نالان شده بود ،دندانی بهم سایید و در یک چشم بهم زدن گوشی را از دست ملا قاپید و گفت : بگذار ببینم چه در این ویرویرک داری که اینچنین از خود بی خودت نموده...
ملا با دهانی باز ،همسرش را نگاه می کرد و هر چه تقلا نمود تا گوشی را باز پس گیرد، نتوانست...
همسر ملا یکی از صفحات مجازی شویش را باز کرد و با دیدن عنوان صفحه ،زهر چشمی از ملا گرفت و گفت : چشمم روشن از کی تا به حال تغییر نام داده ای نامت از ملا نصرالدین به «رستم دستان» رسیده و آن خر لنگ یک چشممان هم شده «رخش»؟!
ملا به دنبال جوابی دندان شکن بود که ناگاه فریاد همسرش بلند شد ، گویا صفحه ای دیگر از عالم مجازی شویش را باز کرده بود ، همسر ملا با چشمانی از حدقه بیرون زده ، فریاد برآورد : تغییر شخصیتت کم بود که اینجا تغییر جنسیت هم داده ای؟ نامت را گذاشتی «روشنک» و عکس گلی زیبا بر پروفایلت نقش بسته؟
آخر مرد ، سنی از تو گذشته ،ماجرای این صفحات چیست؟
ملا با خجالت سرش را پایین انداخت و گفت : آن رستم و رخش به من حس خوبی می داد...مردم با این نامها به چشمی دیگر به من نگاه می کردند ،تو را به جان من ، این دلخوشی را از شویت نگیر..
و آن روشنک هم ترفندی بود تا دنبه های گوسفندی را که تو آب کردی و مدتها در خمره مانده بود ،با قیمتی گزاف به اسم کرم ضد چروک به ملت بفروشم ، آخر با نام فریبنده روشنک ،کلی جذب مشتری داشتم...
همسر ملا دندانی به هم سایید و گفت : آخر چرا کلاه به سر ملت گذاشتی و پیه ی گوسفند را به جای کرم ضد پیری قالب آنها کردی، از خدا بترس از خدا بترس که عاقبت بدی گریبانگیرت خواهد شد.
ملا با لحنی حق به جانب گفت : براستی که محصول ما طبیعی ست و شرف دارد به آن واردات بلاد غرب که معلوم نیست چه در آن می کنند که با استفاده از آن برای یک ساعت جوان می شوی و برای یک عمر سرطان پوست می گیری ،به خدا که من کسب روزی حلال می کنم ،اگر مثل خواجه الماس، همین همسایه نخراشیده و بدهیبت و آبله روی بغلیمان بودم چه میکردی هاا؟
خواجه الماس با دو من سبیل پشت لبش ،نامش را گذاشته «کاترینا» و عکسی از دختران بلاد خارجه بر پروفایلش نهاده و طبق اخباری که دارم روزانه گوش صدها پسرک جوان و خام و ساده لوح را میبرد و پول آنها را با ترفند و نازهای زنانه به جیبش همی فرو میریزد و آن جوانان بیچاره نمی دانند که در پس عکس کاترینا، خواجه الماس زشت رو با کله ی تاسش، پناه گرفته....
همسر ملا با شنیدن این داستان های قبیح ، با خشم گوشی ملا را به زمین کوبید ،به طوریکه در یک آن به چندین قسمت تقسیم شد و سپس آهی از دل برکشید و دستانش را بالا برد و گفت : خدایا جوانان ما را از شر عالم مجازی برهان و به آنان بصیرتی عطا فرما تا عالم واقعی را به فضایی مجازی و دروغین نفروشند....
وملا با حسرتی زیاد به تکه های تلفنش خیره شده بود و با خود زمزمه میکرد: دنیایم را نابودی نمودی زن....
واین حکایت ها ادامه دارد...
📝حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
@bartaren
هدایت شده از رفاقت با شهدا
4_607315432285668139.mp3
3.44M
❣ شهیدی که نگذاشتند وارد بهشت شود!!!
#واعظ استاد رفیعی 🎤
🥀🕊🥀🕊🥀
http://eitaa.com/joinchat/3469017138C966326f2fc
🕊 @baShoohada 🕊
🐎رسم رفاقت
🔴در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت
دو بزرگ را امتحان کند
به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت:
این میرداماد چقدر بی عرضه است
اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش
برآن اسب سوار است
حیوان کشش این همه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند،
به میر داماد گفت:
این شیخ بهائی رعایت نمیکند
دائم جلو می تازد...
میرداماد گفت: اسب او از اینکه
آدم بزرگی چون شیخ بهائی
بر پشتش سوار است سر از پا نمیشناسد
و میخواهد از شوق بال در آورد.
🔴در غیاب یکدیگر #حافظ_آبروی هم باشیم👌
🔴ایـن اسـت #رسم_رفـاقـت رفیق باشیم
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
@Lootfakhooda ✨
﷽
🌿🌹🌿چه زیباست توبه درجوانی
💠فردی محضر امام علی علیه السلام آمدند و ۳ سوال از ایشان پرسیدند:
سوال اول:
از کجا بفهمم که خداوند عبادات مرا پذیرفته است؟
حضرت فرمودند علامت قبولی عبادات این است که راه به عبادات جدید پیدا میکنی و میل به آنها پیدا میکنی.
واجبات که واجب است ولی در مستحبات تا اشتیاق نباشد،انسان سوی آن نمیرود.
یک سری کارهای مستحبی را داری انجام میدهی،که به گوشت میرسد فلان کار مستحبی هم هست و آن را نیز انجام میدهی. حال و حوصله عبادت پیدا میکنی. این نشانه قبولی طاعات است.
سوال دوم:
از کجا بفهمم که خداوند گناهان مرا بخشیده است؟
فرمودند که گناه حال عبادت و مناجات را از تو میگیرد،اگر دیدی بعد از معصیتی روحیه و حال عبادت پیدا کردی،دلیل بر این است که خداوند گناهان گذشته تو را بخشیده است
سوال سوم:
از کجا بفهمم خداوند مرا نبخشیده است؟
فرمودند:
اگر دیدی هر روز از گناهی به گناه تازه تری روی می آوری دلیل بر نبخشیدن گناهان است و این دو بیت شعر از حضرت را درخاطر خود بسپارید:
تا دیده گهت کتاب عرفان باشد
تا تکیه گهت عصای برهان باشد
در هجر جمال دوست تا آخر عمر
قلب تو دگرگون و پریشان باشد
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
بسماللهالرحمنالرحیم
#مشارطه
عاشقان خدا،سـلام.👋
صبحتـون با یاد صاحب الزمـان بخیـر.🍃
بیاین امروز با امام زمانمون عهد ببندیـم منتظرش شویم...
یک منتظر واقعے ...
نه از آن مدعیـانِ انتظار.😔
روزمون رو با توسل به امام زمان شروع کنیـم،
و بدونیـم توی تک تکِ لحظه هامون امام زمـان دارن نگاهمون می کنند.
فکر کنیم به این که نمازهای یه منتظر واقعے چه جوریه؟چقدر نمازامون شبیه نمازهای منتظر واقعیه.🤔
❤️سعی کنیم امروز بهتـرین نماز رو بخونیـم.
⏰یه منتظر واقعے وقتش رو چطوری می گذرونه؟
⚠️زود از کوره در نمی ره
امیـد به کسے غیر از خـــــدا نمی بنده.😍
امروز فکر کنیم به این که اگه امام زمان بیان،
حاضریم گوشی مون رو بدیـم بهشـون یا باید یه چیزایی رو حذف کنیـم.😓
بیایـن با رفتارمون حتی یک دقیـقه ظهورشون رو نزدیـک کنیم.
💠امام موسی کاظم ع:
بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند، انتظار فرج و گشایش است.
❤️اللهـم عجل لولیـک الفرج❤️
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
❤️🍃|قَالَ اِنَّمَا اَشکُو بّثِّی وَحُزنِی اِلَی الَّلهِ|
گفت : من غم و اندوهم را ، تنها به خدا میگویم ...
خدای خوبم !
ای که یادت احساس پوچی را از من دور میسازد...
ای که یادت در وقت تلخی ، مرا شیرین میکند
یاری ام کن لایق این باشم که عشق و مهربانی تو را منعکس کنم...
مرا در آگاهی از رسالتم یاری کن.....
لحظه لحظه ی عمرم را هدف بده و به هدفهایم عشق ببخش....
خدایا
ما جز تو کسی را نداریم
در تنهایی
در سختی
در ناراحتی
در بیماری
در بی کسی
یارو یاورمان باش
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🔹داستان طلبه ای که گرفتار مدعی دروغین عرفان شده بود...
استاد فاطمي نيا:
مجتهد و عالم بسيار بزرگي كه داراي علوم مختلف و تأليفات فراواني است ميفرمودند:
طلبه اي گرفتار يكي از مدعيان دروغين عرفان شده بود كه به اين طلبه گفته بود اگر به دستورالعملي كه به تو ميدهم عمل كني شبحي برايت ظاهر ميشود كه بايد تمام دستوراتش را اطاعت كني!
آن طلبه جوان ميگويد: اعمال و دستورات را انجام دادم و شبح ظاهر شد.
غالباً ما بين زمين و آسمان با فاصله دو سه متر از زمين ظاهر ميشد! ابتدا چند دستور العمل ساده داد، مثل اينكه فلان كار را بكن، فلان غذا را نخور، و من هم عمل كردم.
فردا آمد گفت: امروز در اتاقي كه عيالت ميباشد نبايد بخوابي! قبول كردم.
چند شب گذشت، تا اين كه نصف شبي آمد و مرا بيدار كرد و گفت: بلند شو، با صداي بلند اذان بگو! گفتم: الان نيمه شب است! گفت هرچه ميگويم بايد اطاعت كني!
بالاخره مشغول اذان شدم؛ كم كم همسايه ها بيدار شدند و آمدند اعتراض كردند كه الان چه وقت اذان گفتن است؟!
شبح آمد و در گوشم گفت: به فلاني بگو: چرا ديشب زنت را زدي؟! به فلان همسايه بگو: چرا فلان كار را كردي؟!
و همين طور چند مورد از اسرار مردم را بيان ميكرد و من هم ميگفتم.
آنها همگي شرمنده شدند و خيال كردند من از اولياء خدا هستم!
كم كم در محل، وجهه و شهرتي پيدا كردم؛ با نظر خاصي به من نگاه ميكردند؛ من هم خوشم مي امد.
شبح باز آمد و گفت: ديدي چقدر خوب شد؛ پيش مردم منزلت هم پيدا كردي! بنابراين هرچه ميگويم بايد گوش كني!
بالاخره ساختمان مرتفعي را به من نشان داد و گفت: خودت را از بالاي آن پايين بيانداز!
گفتم: اين خودكشي و حرام است ومن اطاعت نمی کنم !
یک نگاهی به من کرد و گفت: برو كه تو آدم بشو نيستی!
سپس از چشمم غايب شد و ديگر او را نديدم!
در اينجا يك مطلبي را از سيد عالمي متذكر شدم كه گفته بود:
شيطان گاهي از انسان كاري را ميخواهد ولي خداوند هيچگاه از نقطه عصيان اطاعت نميشود.
«خداوند از راه گناه و معصيت، اطاعت نميشود».
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#دام_زن_زن_رقاصه
روزی جمعی از اشرار اصفهان که مرتکب هرگونه خلافی شده بودند، تصمیم می گیرند کار جدیدی و سرگرمی تازه ای برای آن روز خود بسازند. پس از شور و مشورت با یکدیگر، به این فکر می افتند که یک نفر روحانی را پیدا کرده و سر به سر او گذاشته و به اصطلاح خودشان (تفریحی) بکنند!
به همین خاطر در خیابان و کوچه به دنبال یک روحانی می گردند که از قضا چشم آنان به عارف بالله و سالک الی الله مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ محمد بیدآبادی (رضوان الله علیه) می افتد که در حال گذر بودند.
گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان رفته و دست آقا را می بوسند و از ایشان تقاضا می کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و دو جوان را از تجرد درآورند.
ایشان نگاهی به قیافه شیطان زده آنان نمود و در هیچ کدام اثری از صلاح و سداد نمی بینند ولی با خود می اندیشند که شاید حکمتی در آن کار باشد، به همین دلیل دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محله های اصفهان می روند. سرانجام به خانه ای می رسند و آنان از ایشان دعوت می کنند که به آن مکان وارد شوند.
به محض ورود ایشان، زنی سربرهنه و با لباس نامناسب و صد قلم آرایش صورت، از اتاق بیرون آمده و خطاب به مرحوم حضرت آیت الله بیدآبادی (نور الله قبره) می گوید: به به!حاج آقا خوش آمدی، صفا آوردی!!
ایشان متوجه قضایا می شوند و قصد مراجعت می کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می گویند:
چاره ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی!!!
آن عالم سالک در همان زمان متوجه دسیسه آن گروه مزاحم می شوند و به ناچار داخل اتاق می شوند. آن جماعت گمراه به ایشان دستور می دهند که در بالای اتاق بنشینند، و سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود، در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته، وارد اتاق می شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می چرخد!!
جماعت اوباش نیز حلقه وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می زنند. زن مزبور، در حال رقص گه گاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز می نماید، این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می گوید:
در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را!!!!!
پس از دقایقی که آن گروه گمراه غرق شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و ایشان سر به زیر افکنده بودند، ناگهان سر بلند کردند و خطاب به آنان می فرماید:
تغییر دادم………
به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم سالک خارج می شود، آن جماعت به سجده می افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می نماید.
در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند:
در یک لحظه قلب آنان را از تصرف شیطان به سوی خداوند بازگرداندم…..
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨