در خیالات خودم، درزیر بارانی که نیست
میرسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست
مینشینی روبه رویم خستگی در میکنی
چای میریزم برایت، توی فنجانی که نیست
باز میخندی و میپرسی، که حالت بهتراست؟
باز میخندم، که خیلی
گرچه میدانی که نیست...
🌺🍃჻ᭂ࿐
@Loveyoub
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوشست
چون دوست در اوست
از دیده دوست فرق کردن نه نکوست
یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوست
@Loveyoub
رَوان چون چشمه بودم،
جذبهات خشکاند و چوبم کرد
بنازم آن نگاهت را که درجا میخکوبم کرد
شب و روزِ مرا در برزخ یک لحظه جا دادی
طلوعم داد لبخند تو و اخمت غروبم کرد
کنون از گَرد و خاک عشقهای پیش از این پاکم
که سیلاب تو از هر رویدادی رُفتوروبم کرد
تَنَت تلفیقِ گُنگِ عنصر باد است با آتش
نفسهایت شمالی سرد، لبهایت جنوبم کرد
دوا؟ جادو؟ نمیدانم، شفا در حرفهایت بود
نمیدانم چه در خود داشت اما خوب خوبم کرد!
@Loveyoub
وقتی بحثتون شده و عصبانیه مثل سعدی بهش بگو:
«هزار تلخ بگویی، هنوز شیرینی..»
آب رو آتیشه، قشنگ تموم کدورتا حل میشه♡
سعدی
@Loveyoub