فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پارک طبیعی گوربیا در اسپانیا
•┈
@Loveyoub
♦️حقیقت زندگی:
🔹اگه همه با تو شاد و خوشحالند، پس مطمئنا در زندگیت خیلی سازش کرده ای.
🔹اگه تو با همه شاد و خوشحالی، پس مطمئنا اشتباهات زیادی از دیگران رو نادیده گرفتهای
@Loveyoub
در دنيایے ڪه
عشق و محبت و دوستے تاوان دارد
در روزگارے ڪه
حوصله ها به دمے بند است
جايے ڪه دوست داشتن ...
بشود زهرمار و درد بے درمان هوای
خودت را خودت داشته باش
ڪه بہ آدمے ڪه هيچ
بہ ديوار هم ڪه تڪيه ڪنی...،
بايد تاوان بدهی... تاوان یدل داغون
@Loveyoub
یاد ایامی که پیکان داشتیم...
سالها ماشینِ پیکان داشتیم
جمعه ها در خانه مهمان داشتیم
فحش، درگیری، بطالت، استرس
کلّشان را در صفِ نان داشتیم!
قرمه سبزی بود ماهانه ولی
املت و کوکو فراوان داشتیم
تورِ چین و نروژ و شیلی نبود
ما سفر در سطح استان داشتیم
ثلث اول، ثلث دوم، ثلث سه
امتحانات فراوان داشتیم
اکثرن بودیم دنبالِ کلاس و مدرسه!
کم قراری در خیابان داشتیم!
داخلِ حمام ما یک تشت بود
در خیالِ خود ولی وان داشتیم!
پای ما در جمع؛ شلوارک نبود
ما درونِ خانه تنبان داشتیم!
آن زمان ها فقر هم بودش ولی
عمدتن یک ذره وجدان داشتیم
پولمان می ماند تا پایانِ ماه
اندکی هم بهرِ درمان داشتیم
کاش میشد بارِ دیگر مثلِ قبل
دل خوشی های فراوان داشتیم...
@Loveyoub
وقتی گلی را دوست دارید آن را می چینید.
اما وقتی عاشق گلی هستید آن را هر روز آبیاری می کنید.
فرق بین عشق و دوست داشتن این است.
#چارلی_چاپلین
@Loveyoub
مستِ یک دلبر شدم دیوانه گشتم عاقبت
گردِ شمعش سوختم پروانه گشتم عاقبت
رفتم از دستش بگیرم تا گرفتم پر کشید
آشنـا گفتـم شوم بیگـانـه گشتم عاقبت
در خیـال آن شبی بـودم مـرا مهمان کنـد
غـافل ازخود بودم و بی خانه گشتم عاقبت
در پی ات آواره شـد دل نامسلمانی نکـن
بُگذر از مـن، پیرِ آن فـرزانه گشتـم عاقبت
نازنین میبندم این دفتر گذشت ان فصل ما
با نسیمی می روم افسـانه گشتم عـاقبت
@Loveyoub
فهمیدهبود که باید کمتر به دل میگرفت و کمتر دلگیر میشد و کمتر روی کوچکترین رفتار و واکنش آدمها فکر میکرد.
فهمیدهبود که دنیا آنقدرها هم جدی نبود
که بخواهد با تمام مسائل و رویدادها، احساسی و عمیق برخورد کند.
فهمیدهبود که خوشحالترینِ آدمها، بیتفاوتترینشان بود.
فهمیدهبود چقدر بیهوده خودش را از فرصتهای خوشبختیِ بسیاری محروم
کرده بود
@Loveyoub