به آیینت قسم حتی قلم هم گیج و لرزان شد
تمام شعر من از شوق تو گیسو پریشان شد
نقابی بسته ای بر چهره ات دیوانه ی شاعر
و چشمان خدا پشت نقابت خوب پنهان شد
بخند و آسمان چشم شاعر را بباران و
بدان لبخند تو در این غزل آیینه گردان شد
نوشتم آینه ... آیینه یعنی تو نه یعنی من!
حضورت معنی آیات سحرآمیز قرآن شد
غزل ویرانه شد از رفتنت فالم خبر دارد
چرا که اسم تو تعبیر نقش توی فنجان شد!
برایت بی گمان من حکم آن دیوار را دارم!
که قلب تیر خورده روی آن مفهوم ایمان شد
نقاب از چهره ی خود برنداری ، گفته ام آنشب
که اینجا ماجرای جنگ بین عشق و وجدان شد...
#امید_صباغ_نو
یک ثانیه می بینمت، یک سال درگیرم
هر اتفاق نادری کوتاه می افتد
#امید_صباغ_نو
@Loveyouh
🌊
ڪَفتی چہ خبر؟
ڪَفتم و هرڪَز نشنیدے
جز دورےات اے عشق ،
بہ قرآن خبرے نیست
#امید_صباغ_نو🖋
╭━═━━═━╮
❤️@Loveyoub❤️
╰━═━━═━╯
گفتی چه خبر؟ گفتم و هرگز نشنیدی...
جزدورییات ای عشق، به قرآن خبری نیست...!
#امید_صباغ_نو
حیف!
با اینکه دوستت دارم،
سهمِ دستانم از #تُ پرهیز است...
#امید_صباغ_نو
گفتی چه خبر؟ گفتم و هرگز نشنیدی...
جزدورییات ای عشق، به قرآن خبری نیست...!
#امید_صباغ_نو
به جز تو ،
قلب خودم را به هیچ کس نسپردم!
تو هم ؛
غمی به جهانم اضافه کردی و رفتی!
#امید_صباغ_نو
به جز تو قلبِ خودم را به هیچکس نسپردم
تو هم غمی به جهانم اضافه کردی و رفتی!
#امید_صباغ_نو🌱
@Loveyoub
چقدر ساده به هم ریختی روان مرا!
بریده غصه ی دل کندنت امان مرا
قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد
به هر زبان بنویسند داستان مرا
گذشتی از من و شب های خالی از غزلم
گرفته حسرت دستان تو، جهان مرا!
سریع پیر شدم! آنچنان که آینه نیز
شکسته در دل خود صورت جوان مرا!
به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه-
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا!
نه تو خلیل خدایی، نه من چو اسماعیل
بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا!
چه روزگار غریبیست، بعد رفتن تو
بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا
تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد
بیا و تلخ تر از این نکن دهان مرا
تو نیم دیگر من نیستی؛ تمام منی
تمام کن غم و اندوه سالیان مرا
#امید_صباغ_نو
@Loveyoub