[خواب زندگی]
آزادی را
با متراژ سلول میسنجد،
میلههای زندان را
از تعدادِ واژههایت!
سماجتِ گردن با چاقو
پای دار
و
قطع پا،
این عجوزه
به مرگ –هم– راضی نمیشود!
وهنمان را میخواهد!
هی
های...
تکهِ ابری بردار
باران نیامده را
پاک کن
از پیشانیِ آسمان عاصی!
تکه
تکه
کاغذی
میچکد میان خون و آب...
چند خطی
میان خون و آب
میان خواب و مرگ
برای زندگی...
#شوان_کاوه
°•♥️•°
∩_∩
(„• ֊ •„)♥️@Loveyoub♥
━━∪∪━━
🌹🌹🌹
[حسرت]
کاش
شبیه تو بودم
بلند بالا و بازیگوش
هر روز عابرانی تازه
نوازشم میکردند
ردیف شعرهای عاشقانه میشدم
نه استعارهی یاس و ممنوعیت
کاش
ای کاش
از دو سوی آزاد بودم
برای قرارهای شبانه
قدمهای تند باد
و سایههایی که در انتهای من
کوتاه میشدند.
بن بست به کوچه میگفت!.
#شوان_کاوه
°•♥️•°
∩_∩
(„• ֊ •„)♥️@Loveyoub♥
━━∪∪━━
🌹🌹🌹
مهاجر
[برای روح پناه جویانی که در دریاها جان میدهند]
دریا،
موج
و
قایق
روزگاری هزار شعر عاشقانه میسرودند.
امروز اما
هر روز
جان هزاران انسان را می گیرند!.
#شوان_کاوه
°•♥️•°
∩_∩
(„• ֊ •„)♥️@Loveyoub♥
━━∪∪━━
🌹🌹🌹