أسْرارُ الْمَعارِفْ
﷽ا |↫ در عرفان ما قائل به حضرات خمس هستیم که شامل : عالم ناسوت _ عالم ملکوت _ عالم جبروت _ ص
﷽ا
عوالم الهیّه پنج است که اهل معرفت آنها را حضرات خمس الهیّه نامیده اند.
① اول از آنها عالم جسمانی است که آن را حضرت مُلک نامند و به سبب پستی آن نسبت به عوالم دیگر الهیّه، آن را عالم دنیا نامند.
② و ثانی از عوالم الهیّه که داخل در دائره غیب است، عالم باطن سماوات و ارض است که حضرت ملکوت است، و آن را عالم بین العالمین و عالم مثال و عالم قلب و عالم برزخ سابق و لاحق نامند و بعضی از حکماء ان را عالم هورقلیا و ارض ثامن نامند. و با مادّی جسمانی مناسبت نیست و صورت محض است و تناسب با ارواح دارد.
③ حضرت جبروت است که عالم عقل کلّی و دانش است، و این عالم را حضرت ثالث نامند از حضرات خمسه الهیّه و محل عقول کلیّهٔ الهیّه و عقول جزئیّه انسانیّه و عقول کلیه فلکیّه است. و عالم ارباب انواع نیز نامند.
④ حضرات لاهوت است که این عالم الهیّه وعالم انوار و مشیّت است و این عالم در قرب ذات الهی واقع است، و فاصله فیما بین ذات حق تعالی و این عالم نیست. و عالم امر الهی نیز نامند.
⑤ عالم ناسوت انسانیّه است که جوامع است عوالم اربعه الهیه را، و این هیکل انسانی است که آن عوالم اربعهٔ الهیّه در عالم هیکل ناسوتی انسانی مندرج است، زیرا که بدن انسانی از عالم ملک جسمانی است و از جمیع سماویّات و ارضیات دنیا در این هیکل نمونه است..
📗 قوائم الانوار وطوالع الاسرار، روش سیروسلوک قطب الاقطاب العارفین میرزا ابوالقاسم راز شیرازی(میرزا بابا ذهبی)ره ، با کمی تلخیص صص 92_94
┄┅═❁❁•••❁❁═┅┄
@MAARIF_313
﷽ا
اما تنزيه ذات او را شناختن دشوارتر است از بهر آنکه مشتبه و مجسّمه بسیاراند ، بلکه
اکثر خلق آنند که به زبان مشتبهی را لعنت می کنند و خاطر و تصور ایشان همه جسم و تشبیه است که هر کس اله را با خود تصوری کرده است و چیزی فرض کرده و هر چیز که فهم و وهم و تصور وخيال و ادله معقوله در و بوجه ما تصرف کند آن تشبیه و تجسیم باشد، والله تعالی.
بخلافه ، این سخن را نیکو فهم کن و اعتقاد در تنزیه خدای به این آیت کن ، قال الله تعالی : ليس كمثله شيء وهو السميع البصير»، که این آیت ترا بس است و کاف را زاید دان ، پس هر وصفی که مناقض این آیت است آن مردود است.
و اله تعالى جسم و جوهر نیست، از بهر آنکه جسم مجزا باشد ، دو اجزا را مؤلفی دیگر
باید تا جمع آرد و جسم سازد و جوهر بی مکان نباشد .
واله تعالى متحیز نیست بلکه آفریننده اجسام و جواهر و اماکن است. و نشاید که اله تعالى عرض باشد که عرض چیزی را گویند که دو زمان باقی نماند.
واله واجب البقاست و از اجتماع و افتراق منزه هیچ ذکری و فکری و عبارتی و اشارتی به ذات او ملحق نگردد و هیچ دیده ای او را درک نکند و هیچ فهم و عقل وحدس او را در نیابد . متی و کیف و این والی را به آن حضرت راه نیست :
اگر متی گوئی یعنی کی ، وجود اله بر وقت سابق است .
و اگر این گوئی وجود آله بر مکان مقدم است .
و اگر کیف گوئی ذات اله از هر صفتی که مخلوقی او را گوید محجوب و متعالی است.
و [اگر] الی گوئی لفظ الى انتهای غایت است و ذات او را نهایت و غایت نیست.
وازل و ابد او را یکی است. ذات او علت وجود مصنوعات است و صنع او را هیچ علتی نیست.
در افعال خود مکلف و در ذات خود مکتف نیست . از عقول محجوب است چنانکه از ابصار محجوب است . ذات او همچون ذات نیست ، وصفات او همچون صفات نی، و معنی علم و قدرت در صفت حق نفی جهل و نفی عجز نیست و در حدیث آمده است که : « كان الله ولم يكن معه شيء » و علما بر اینجا زیادت کرده اند که « وهو الآن على ما عليه كان » .
خدای تعالی بود و هیچ چیز با او نبود و بعد از کون مكونات و وجود مخلوقات او بر [ همان ] صفت است که پیش ازین بوده است . بسبب وجود مخلوقات هیچ صفتی و اسمی او را زاید و ناقص نگشت. خدای را بی عالم چه اعتقاد می کنی و تنزیه میگوئی، باوجود عالم همان اعتقاد کن و ذات او را همچنا[ن] منزه دان، تعالى الله عما يقول الظالمون علواً كبيرا.
📗 اوراد الاحباب و فصوص الآداب، ابوالمفاخر یحیی باخرزی
فصّ عقائد الصوفیه فی الوحدانیّة و القیامة ، ص 9
┄┅═❁❁•••❁❁═┅┄
@MAARIF_313
﷽ا
اشکال : اگر علم حضوری عین معلوم است لازم می آید که صورتهای ذهنی هم علم حصولی باشند و هم علم حضوری. زیرا این صورتها با علم حضوری درک می شوند پس خودشان عین علم هستند و از طرفی آنها علم حصولی به اشیاء خارجی هستند، پس چگونه ممکن است یک علم هم حصولی باشد هم حضوری ؟
جواب : صورتها و مفاهیم ذهنی، خاصیت مرآتیّت و بیرون نمایی و حکایت از اشیاء خارجی را دارند و وسیله و ابزاری برای شناختن خارجیّات هستند علم حصولی به شما می روند ولی از آن جهت که خودشان نزد نفس، حاضرند علم حضوری محسوب می شوند و این دو حیثیّت فرق دارد: حیثیت حضوری بودن آنها آگاهی بی واسطهٔ نفس از خود آنهاست، و حیثیت حصولی بودن آنها نشانگری آنها از اشیاء خارجی است.
📗 آموزش فلسفه ، استاد محمد تقی مصباح یزدی، ص174، ج1، با کمی تلخیص
┄┅═❁❁•••❁❁═┅┄
@MAARIF_313
﷽ا
❀ علم حضوری مراتب دارد ❀
علّت اختلاف مراتب علم حضوری گاهی معلول اختلاف مراتب وجود شخص درک کننده است. یعنی هر قدر نفس از نظر مرتبهٔ وجودی، ضعیفتر باشد علوم حضوریش ضعیفتر و کمرنگ تر است و بالعکس
علم حضوری به حالات روانی نیز به صورت دیگری قابل شدّت و ضعف است.
📗 آموزش فلسفه، استاد محمد تقی مصباح یزدی، ج 1،ص۱۷۸
┄┅═❁❁•••❁❁═┅┄
@MAARIF_313
﷽ا
❀ ماهیت ، ذاتاً ممکن است ❀
امکان ، اعتبار عقلی و جدایی ناپذیر از ماهیت است . چون امکان ملحق و عارض می شود بر ماهیتی که مأخوذ است عقلاً، با قطع نظر از وجود و عدم.
پس آنچه به ماهیت ملحق می شود آن هم اعتباری است و این اعتباری ضرورت ندارد و عدم برای آن ممکن است. و در خارج، یا وجود این ماهیت موجود است یا معدوم.
📗 بدایهٔ الحکمه الفصل السابع، فی أن الامکان اعتبار عقلی، و أنه لازم للماهیة
🎵 جلسه 27 استاد فیاضی، تلخیصی از دقیقهٔ 12_28
┄┅═❁❁•••❁❁═┅┄
@MAARIF_313
﷽ا
⃟🦋 نیازمندی ماهیت به علت متوقف بر امکان است نه حدوث.
✵پس ماهیت در تساویِ عدم و وجود قرار دارد و بیرون آمدن ماهیت از مرحلهٔ تساوی، به سوی یکی از وجود و عدم متوقف بر علت است.
❈ ماهیت به لحاظ وجود، ضرورتاً موجود است و به لحاظ عدم، ضرورتاً معدوم است.
❊ و علت عدم نیازمندی ماهیت به علت به صورت حدوث، این است که حدوث همان هستی پس از نیستی است در حالیکه ماهیت گفتیم در تساوی وجود و عدم قرار دارد.
وجود « ــــــــــــــــ ماهیت ـــــــــــــــ » عدم
☟
با آمدن علت، از حالت تساوی خارج می شود
📗بدایهٔ الحکمه الفصل السابع، فی حاجة الممکن الی العلة و ما هی علة احتیاجها الیه؟
🎵 جلسه 27 استاد فیاضی، تلخیصی از دقیقهٔ ۲۸_۵۵
┄┅═❁❁•••❁❁═┅┄
@MAARIF_313
﷽ا
وجود علمی در صقع ربوبی، استنادش به اسم الاول و الباطن است.
وجود عینی در عالم خارج ، استنادش به اسم الآخر و الظاهر است.
و این به معنی این نیست که دیگر اسم الاول و الباطن در آن جا وجود ندارد، بلکه در همهٔ أشیاء در هر مرتبهٔ وجودی همهٔ أسماء هستند، فقط در کمون اند و غلبه در آن چیزی است که به ظهور نشسته است.
یعنی در وجود علمی، غلبهٔ با اسم الاول و الباطن است و در کمونش اسم الآخر و الظاهر هم هست، وجود عینی هم به همین شکل است.
دل هر ذره را که بشکافی
آفتابیش در میان بینی
🎵 صوت تدریس استاد وحید واحد جوان حفظه الله
📗شرح فصل اعیان ثابته از مقدمه قیصری بر فصوص الحکم
┄┅═❁❁•••❁❁═┅┄
@MAARIF_313
﷽ا
به حمل اولی، بر ماهیت تنها خودش حمل می گردد؛ و چیزی جز خودش نیست و در این حمل، هر چیز دیگری که بیرون از ماهیت باشد [و جنس و فصل ماهیت به شمار نیاید] از آن سلب می شود.
📘 بدایه الحکمه با ترجمه استاد شیروانی، ص۱۱۵
┄┅═❁❁•••❁❁═┅┄
@MAARIF_313
﷽ا
❀ نحوهٔ وجود ماهیت در خارج، از دو حالت خارج نیست :↶
① وجودش در ضمن موضوعی نباشد مثل جواهر عقلی که قائم به خود هستند
② وجودش در ضمن موضوعی باشد، مثل صور عنصری که وجودشان در ضمن ماده است و در عین حال وجود آن ماده نیز متکی به آن صور می باشد.
📘بدایه الحکمه با تلخیص ص 138
┄┅═❁❁•••❁❁═┅┄
@MAARIF_313
﷽ا
وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيبِ لَا يَعلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ وَيَعلَمُ مَا فِي ٱلبَرِّ وَٱلۡبَحرِۚ وَمَا تَسقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعلَمُهَا وَلَا حَبَّة فِي ظُلُمَٰتِ ٱلأَرۡضِ وَلَا رَطۡبࣲ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَٰب مُّبِين
و كليدهاى غيب فقط نزد اوست، و كسى آنها را جز او نمى داند و به آنچه در خشكى و درياست، آگاه است، و هيچ برگى نمى افتد مگر آنكه آن را مى داند، و هيچ دانه اى در تاريكى هاى زمين، و هيچ تر و خشكى نيست مگر آنكه در كتابى روشن [ثبت] است.
▫️سوره مبارکه انعام، آیه ۵۹
❀ اگر چیزی در علم خدا نباشد، در عین هم نخواهد بود ❀
هر چه که در عالم خلقت هست در علم خدا و اعیان ثابته موجودند. ولی نمی شود چیزی در عالم خلق باشد و در علم خدا و عین ثابت موجود نباشد
هر چه در علم خدا است لزوماً ظهور و بیرون نمی آید و بعضی ها اقتضاء بطون و کمون دارند و همیشه در کمون اند.
🎵 صوت تدریس استاد وحید واحد جوان حفظه الله
📘 شرح فصل اعیان ثابته از مقدمه قیصری بر فصوص الحکم
┄┅═❁❁•••❁❁═┅┄
@MAARIF_313
﷽ا
● اقسام جوهر : ↯
عقل ⇜ ذاتاً و فعلاً جدا از ماده
نفْس ⇜ ذاتاً مجرد و فعلاً وابسته به ماده
جسم ⇜ جوهری ممتد در جهت ثلاثه (طول، عرض و عمق)
صورت ⇜ فعلیت ماده، در جهت ثلاثه را تأمین می کند
ماده ⇜حامل قوه و استعداد
● مادهٔ نخستین و صورت جسمانی : ↯
یک جوهر متصل است
ذاتاً امتداد ثلاثه و جرمی دارد
یک امر بالفعل و متحقق می باشد
بخاطر جوازِ الحاقِ صور نوعی به آن، امری بالقوه و استعداد صرف است پس:
ترکیبِ ماده + صورت جسمانی = جسم
📘 بدایة الحکمه ، فصل مقوله های دهگانه
نکات مهم صص ۱۳۸_۱۴۶
┄┅═❁❁•••❁❁═┅┄
@MAARIF_313
﷽ا
« معقولات » مفهوم کلّیِ عقلی هستند و فرق آنها با محسوسات و مخیّلات، در «کلیّت» است.
مثل الفاظ «انسان» ، «حیوان» و ... به صورت مفهوم کلّی
هیچگاه از انقسام محسوسات و مخیّلات به اولیه و ثانیه سخن به میان نمی آید. چون انقسام به اولیه و ثانویه در مورد مفاهیم کلّی است و محسوسات و مخیّلات مفاهیم کلی نیستند.
📘 شرح منظومه ، جلد اول، نکاتی از صص110 و 115
┄┅═❁❁•••❁❁═┅┄
@MAARIF_313