eitaa logo
کانال خبر و تحلیل
468 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
17.6هزار ویدیو
152 فایل
شهید حاج قاسم سلیمانی: «والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی(رهبر معظم انقلاب)است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد. در قیامت خواهیم دید مهمترین محور محاسبه این است.»
مشاهده در ایتا
دانلود
◽️ رهبر انبساطی در زمانه ما ✍️ نوشتاری از عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه؛ 🔹 آیت‌الله خامنه‌ایِ نظام جمهوری اسلامی، همان حجت‌الاسلام خامنه‌ایِ طرح کلّیِ اندیشۀ اسلامی در قرآن است؛ با همان حوصلۀ گفتگویی و اهتمام تبیینی و منطق تبلیغی. پس از پنجاه سال، و با وجود صدرنشینی در قدرت سیاسی، حال‌وهوای او دگرگون نشده است. ➕ منطق او، تحکّم و فرمان و امر و تحمیل نیست، بلکه همراه‌سازی و استدلال‌پردازی و اقناع و مباحثه است. آن‌گاه که با دانشجویان دیدار می‌کند، به‌واقع می‌شنود و خود را در جایگاه مخاطب مستقیم می‌نشاند. به دانشجو حقّ می‌دهد که صریح بگوید و شفاف بخواهد و انتقاد کند؛ چه از او و چه از دفترش و چه از نهادهای منصوبش.... 🔍 ادامه را اینجا بخوانید👇 🌐 iict.ac.ir/rahbar ..... .....
🟢 استحکام نظامی ایران؛‌ ایستادگی بدون وابستگی 💢 ایران در این دهه‌ها، به‌ حدی از کمال فن‌آورانه رسیده که می‌تواند حمله صهیونیست‌های متکی به حمایت بی‌دریغ آمریکا را درهم‌ بشکند و از این حمله، یک افتضاح نظامی برای آنها بیافریند. ✍️ 📖 برای مطالعه متن کامل کلیک کنید... ..... ....
▫️گذار قدرت جهانی به نظمِ شرقی‌شده ✍️ نوشتاری از ، عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه؛ 🔹 قدرت از غرب به شرق انتقال یافته و نظم جهانی، یک جابجایی بزرگ را تجربه می‌کند. همۀ نیروهای تاریخی، در این نبرد حضور دارند و در دو طرف تاریخ ایستاده‌اند.... 🔍 متن کامل را اینجا بخوانید👇 🌐 iict.ac.ir/nazm ....... ......
🔻درباره‌ی اشاره‌ی رهبر معظم انقلاب ۱. اشاره‌ی رهبر انقلاب در دیدارشان با اعضای مجلس خبرگان به مسأله‌ی انتخاب رهبر، فقط تذکر به یک امر طبیعی محتمل و ممکن بود و برخلاف برخی گمانه‌زنی‌ها، ایشان مقصود خاصی نداشتند. ازاین‌رو، ایجاد فضای نگرانی درباره حیات و جان ایشان درست نیست. باید به لطف و فضل الهی امید داشت که شخص ایشان، پرچم را به دست حضرت حجت بدهند. ۲. شاید دلیل بیان این اشاره از سوی رهبر انقلاب نیز، یکی این باشد که جامعه در اثر این اتفاق محتمل و طبیعی - و نه قطعی و پیش‌بینی‌شده - دچار شوک و سرگردانی نشود و گمان نکند که انقلاب از دست رفته است؛ بلکه تأمل کند که رهبر انقلاب، پیشاپیش نسبت به آن تذکر داده بودند. ایشان بر حسب ظاهر عمل می‌کنند؛ هر چند به توفیق الهی، چنین رخدادی واقع نخواهد شد و إن‌شاء‌الله زعامت ایشان، متصل به ولایت امام معصوم بشود. ۳. و دلیل دیگر اشاره‌ی ایشان این است که تهدید پوچ و رسانه‌ای و حماقت‌بار صهیونیست‌های کثیف و پلید درباره‌ی ترور ایشان، خنثی و بی‌معنا شود و بدانند که ساختار، همچنان تداوم خواهد یافت. رهبر انقلاب، از ثبات ساختار و وابسته‌نبودن آن به اشخاص سخن گفته‌اند، نه این‌که واقعه‌ی ناگواری در پیش باشد. ایشان تصریح کرده‌اند که اگر چنان شد، خبرگان این‌چنین عمل کند؛ این یعنی حرکت انقلاب، متوقف نخواهد شد و انقلاب، آن اندازه به استحکام ساختاری دست یافته و متقن و استوار گردیده است که شخص‌محور نیست و چرخه‌ی حیات و استمرار و بازتولیدش، هرگز متوقف نخواهد شد. همین و نه بیشتر. کمترین جای نگرانی نیست و زعامت حضرت ایشان در اثر تفضل و توجه الهی، سال‌های سال به طول خواهد انجامید و به ولایت حضرت حجت، متصل خواهد شد. ۴. با این‌همه، هیچ تردیدی وجود ندارد که رهبر انقلاب، ذخیره‌ی الهی و یک شخصیت متمایز تاریخی هستند. علامه مصباح درباره‌ی ایشان گفته بودند که مقام ایشان بسیار بالاتر از سید خراسانی است؛ و در جایی دیگر نیز تصریح کرده بودند که اگر بتوان نظیری برای ایشان در تاریخ اسلام یافت، به‌سختی و با تساهل می‌توان از خواجه‌نصیرالدین طوسی نام برد؛ و همچنین افزوده بودند که گویا روح امام خمینی در ایشان حلول کرده و ایشان، نسخه‌ی بدل امام هستند؛ ‌و بارها نیز گفته بودند که ایشان، بالاترین نعمت الهی برای ما هستند و هرچه قدردان وجود ایشان باشیم، از عهده‌ی شکر نعمت وجود ایشان برنخواهیم آمد. ۵. و مگر مطابق آن رؤیای منقول و معتبر، رسول اکرم به ایشان امر نکرده‌اند که بنای ناتمام امام خمینی را به پایان برسانند؟! و مگر آن حضرت، ایشان را بر این امر دشوار، قادر و توانمند نشمرده‌اند؟! پس باید امید داشت که طرح قدسی و‌ تمدنیِ انقلاب اسلامی، به دست باکفایت آیت‌الله خامنه‌ای، به سرانجام مطلوب خواهد رسید و این انقلاب، به مقدمه‌ی ظهور حضرت حجت، تبدیل خواهد شد. چنان‌که اهل بصر و معنا گفته‌اند، تقدیر الهی این است که تاریخ این انقلاب، تاریخ متصل به عهد ظهور و متحد با صاحب ولایت کلی است. ۶. و نکته‌ی پایانی این‌که ایشان یک دهه پیش نیز چنین تذکری به مجلس خبرگان داده بودند: «در انتخاب رهبر آینده، ملاحظه‌ی خدا را بکنید. احتمال اینکه این دوره‌ای که تازه شروع خواهد شد، مبتلا بشود به این آزمایش، احتمال کمی نیست؛ آن وقتی‌که بنا است رهبر انتخاب بشود، ملاحظات و رودربایستی‌ها را کنار بگذارند؛ خدا را در نظر بگیرند، وظایف را در نظر بگیرند، نیاز کشور را در نظر بگیرند؛ بر این اساس رهبر انتخاب بشود.»(بیانات در ۱۳۹۴/۱۲/۲۰). این تعابیر، جای نگرانی بیشتری نداشت؟! https://khl.ink/f/32587 ...... ......
▫️حکمرانی بر علوم انسانی در تجربۀ غربی 🖌 نوشتاری از عضو هیات علمی گروه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی 🔹 به‌طور کلّی، استفاده از تجربه‌های بشری، مطلوب است و نمی‌توان آن را نافی دین‌داری تلقی کرد؛ مگر در آنجا که لازمۀ چنین استفاده‌ای، نادیده‌گرفتن احکام و آموزه‌های دین باشد، به این معنی که دین را کنار بنهیم و به تجربه‌های انسانی رجوع کنیم... 🔍 متن کامل را اینجا بخوانید👇 🌐 iict.ac.ir/tajrobegharbi ...... .....
◽️ خاکسترهای حقیقت‌نما؛ سوختن اقتدارِ پوشالی ✍️ نوشتاری از عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه؛ 🔺 آمریکایِ رؤیایی و دست پنهانِ طبیعت 🔹 اینک می‌توان در آینۀ این خاکسترها و ویرانی‌های انبوه و آخرالزمانی، افول آمریکا را به نظاره نشست. آمریکا به نقطۀ پایان رسیده است و دیگر نمی‌تواند با تکیه به اغوای تصاویر و کلمات، اقتدارِ نداشته‌اش را بفروشد و انقیاد و اطاعت وادادگی بخرد. ➖ ما به چشم خویش می‌بینم که ابرقدرت در صحنۀ واقعیّت، عاجز است و نمی‌تواند به این کابوس هولناک، پایان بدهد. 🔍 ادامه را بخوانید👇 🌐 iict.ac.ir/eghtedarposhali ..... ....
،،،، در اشاره‌ی امروز رهبری آمد که مطابق روایات، تقدیر الهی این بوده که تحقّق امامت، در دو برهه رخ بدهد؛ یکی در سال هفتاد هجری و دیگری در سال صدوچهل هجری، اما خداوند بر جامعه غضب نمود. اولی به دلیل بریده‌شدن «سَر حسین» و دومی به دلیل افشای «سِرّ صادق» علیهماالسلام. در هر دو نیز جامعه‌ی نابالغ، مقصر بود. https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1745510982805122063 ،،،، در تقدیر الهی بنا بوده یک تحّولی به نفع ائمّه‌ اتّفاق بیفتد. یک روایت از حضرت صادق است که می‌فرماید که «اِنّ اللهَ قَدّرَ هذا الاَمرَ فی سَنَةِ سَبعین». خدای متعال، امامتِ به معنای واقعی را در تقدیر خودش برای «سال هفتاد هجری» گذاشته بود. طبق همین روایت، سال هفتاد هجری بنا است هر کس از اهل‌بیت در قید حیات است، قیام کند و حکومت را به دست بگیرد، و امامت واقعی تحقّق پیدا کند. بعد حضرت می‌فرمایند: فَلَمّا قُتِلَ الحُسینُ علیه السلام اِشتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلی اَهلِ الاَرضِ فَاَخَّرَهُ اِلی مِئَةٍ وَ اَربَعین؛ یعنی حادثه‌ی کربلا، این «بی‌اعتنائی مردم به مبانی دینی و اِعراض آنها»، اثرش این بود که این تقدیر الهی عقب افتاد تا «سال صدوچهل هجری» که زمان امام صادق است. بعد دنباله‌ی روایت فرمود چون شما «افشا» کردید، خدا عقب انداخت. اگر شیعیان افشا نمی‌کردند، تاریخ چقدر تغییر پیدا می‌کرد. «کوتاهی‌های ما» - دهن‌لقّی‌، کمک نکردن، اعتراض‌کردن بی‌خودی‌، صبرنکردن، تحلیل غلط - گاهی تأثیر می‌گذارد؛ آن هم تأثیرات تاریخی(بیانات آیت‌الله خامنه‌ای در ۱۴۰۴/۲/۴). .... ....
💢 تکّه‌برداشت‌هایی در لحظه‌های جنگی: ▫️روایت منازعۀ تمدّنی در موقعیّت آنی ✍️ نوشتاری از عضو هیأت علمی گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ 🔹 باید در متن موقعیّت، اندیشه کرد و نوشت تا حاصل تأمّل، رنگ و حس‌وحال فضای غالب را به خود بگیرد و هویّت‌مند و اقتضایی باشد. هرچه بیشتر در عمق موقعیّت، غوطه‌ور بشویم و لایه‌های نهفتۀ آن را فهم کنیم، می‌توانیم توصیف‌های غنی‌تر و مبدعانه‌تری بیآفرینیم. ➕ چهل قطعه‌ای که پیشِ روی شماست، کوته‌نوشت‌هایی است که در ساعات و آناتِ جنگ تحمیلی، قلمی شده‌اند و حامل و شامل حالات و احساسات همان لحظه‌های تاریخی هستند. از صبح روز بیست‌وسوم خرداد که حملۀ دشمنِ صهیونی آغاز شد تا روز دوازدهم که جنگ، پایان یافت. 🔍 ادامه را اینجا بخوانید👇 🌐 iict.ac.ir/wasr .... ....
📝📝📝در ملامت مذاکره با آمریکا: تجربه، دلیل نیست؟! ✍ ۱. نباید سیاست را از نقطۀ صفر آغاز کرد و در هر دورۀ دولتی، تجربه‌های گذشته را تکرار کرد. این تکرارها، به‌معنی فقرِ حافظۀ ساختاری است و نتیجه‌ای جز غلتیدن به چرخۀ باطلِ سیاست‌ها و رهیافت‌های شکست‌خورده و ناکام ندارد. هیچ سیاستی، بی‌تاریخ نیست و ریشه در عدم ندارد، بلکه در پشتِ سر، انبوهی از تجربه‌ها و اندوخته‌های عینی وجود دارند که باید مایه و پایۀ طرّاحی‌ها و تدبیرهای تازه قرار بگیرند. نگاه غیرتاریخی به سیاست، خام‌اندیشانه و ابتدایی است و روند حرکتِ تکاملیِ انقلاب را دچار وقفه و تعلل می‌کند. حال چنانچه به «تاریخِ مذاکره» در دهۀ تأسّف‌بارِ نود نظر افکنیم، با یک مجموعۀ وسیع و متراکم از انواع بازی‌ها و کنشگری‌های سیاسیِ مبتنی بر «مذاکره» مواجه می‌شویم که در آنها، راه‌ها و روش‌های متنوّع، هر یک آزموده شده‌اند؛ چنان‌که گویا راهِ طی‌نشده‌ای در میان نیست. هرچه امکان در ایدۀ مذاکره وجود داشت، در این برهۀ دهه ساله، به میدان آمد و دیپلماسیِ معطوف به غرب و آمریکا، همۀ بضاعت خویش را به محکِ تجربه نهاد. اینک دیگر نباید به فرضیه و گمانه ارجاع داد و دربارۀ آنچه‌که رخ خواهد داد، حدس زد، بلکه می‌توان با تکیۀ بر این گذشتۀ واضح و طولانی، تمام مسیرها و سازوکارها را پیش‌بینی کرد. به بیان دیگر، ایدۀ مذاکره، هیچ امکانِ آزموده‌نشده‌ای در سبد ندارد و هیچ سخن ناگفته‌ای در سینه. همۀ قابلیّت‌ها و ظرفیّت‌های این اندیشه، تحقّقِ بیرونی یافته‌اند و به این ترتیب، تاریخِ مذاکره شکل گرفته است. ۲. باید سطربه‌سطرِ «تاریخِ مذاکره» را خواند و دید و دریافت که تمدّن غربی، چه آمریکا و چه اروپا، با ما چه کردند و از میز و مسیر مذاکره، چه خاطره‌ای را در ذهن جمعیِ ایرانیان آفریدند. جامعۀ ایران به یاد دارد که با وجود عقب‌نشینی‌ها و تنازل‌های جدّی در توافق برجام و انجامِ بی‌درنگ و پیش‌دستانۀ تعهدات، حاصل این شده که طرف‌های مقابل، هیچ‌گاه به وعده‌های خویش عمل نکردند. هیچ‌یک از سه رئیس‌جمهور آمریکا که درگیر مسألۀ برجام بودند، به آن اعتنا نکردند و سود و نفعی عاید ایران نشد، تاآنجاکه حتّی برجام از سوی رئیس‌جمهورِ کنونیِ آمریکا، به‌کلّی و آشکارا کنار نهاده شد. آن‌همه معطّل‌ماندن و چشم به بیگانه داشتن و در انتظار توافق نشستن، تنها به «شرطی‌شدنِ اقتصاد ایران» انجامید و دهۀ تعلیق و تعطیلیِ اقتصاد را رقم زد. در این دوره، نیروهایی در قدرت سیاسی مستقر بودند که هرگز با زبان تند و صریح، با غرب سخن نگفتند، بلکه همواره به روی آنها لبخند زدند و دست دوستی به سوی آنها دراز کردند و اعتماد را ترجیح دادند، اما همۀ این گشاده‌دستی‌ها و همراهی‌ها، با «طرد» و «نفی» و «نقضِ» طرف غربی روبرو شد. حاصل این روند، نه‌فقط اقتصاد ایران را در وضع نوسان و سرگردانی نهاد، بلکه پس از آشکارشدن این‌که وعده‌های غربی‌ها، کاغذی و صوری بوده و ایران دچار «خسارتِ محض» گردیده، موجی از دلسردی و ناخشنودی در جامعۀ ایران شکل گرفت. این ضربۀ اجتماعی، در کنار آن گزند اقتصادی، چاله‌ها و حفره‌های بزرگی پدید آورد که همچنان درگیر آنها هستیم و چه‌بسا سال‌های سال، ناچاریم برای جبران لطمات و صدمات این دهۀ تلخ، توان صرف کنیم. این سطرهای دردآور، فقط گوشۀ ناچیزی از تاریخِ مذاکره است. ۳. دولت کنونی، اگرچه در آغاز راه، کوشید خود را از راهی که در دهۀ نود طی شده بود، متفاوت نشان بدهد و به‌طور ضمنی اذعان کرد که آن مسیر، خطا بوده، اما متأسّفانه چندی نگذشت که سیاست‌های همان دوره را در درون خویش، بازتولید کرد. به‌خصوص در ماه‌های اخیر، توان دولت معطوف به مذاکره شد و رسانه‌های دگراندیش و لیبرال نیز هرچه در توان داشتند را برای تبدیل‌کردن مذاکره به ایدۀ اصلی و کانونیِ جامعه و دولت به کار گرفتند. وضع به‌گونه‌ای پیش رفت که گویا دولت، طرح و تدبیری برای علاج اقتصاد ندارد، جز این‌که دوباره به سراغ ایدۀ مذاکره برود و یک بار دیگر، بخت خویش را بیازماید. درست است که مذاکرات غیرمستقیم، در دولت پیشین نیز تا حدی در جریان بوده، اما این مذاکرات، آنچنان «در حاشیه» و «فرعی» بوده که جامعه، هیچ تصوّری از آن ندارد. این سیاست، سیاست صواب بوده که آن دولت در پیش گرفت؛ چون اگر ایدۀ مذاکره، صدرنشین می‌گردید، باز هم اقتصاد در تعلیق و تردید و نوسان قرار می‌گرفت و دهۀ نود، تکرار می‌شد و تداوم می‌یافت. بنابراین، اگرچه مذاکره قطع نگردید، اما هرگز، به «نقطۀ کانونی» تبدیل نشد و تقدیر جامعه به آن گره زده نشد.
🗒 اربعینِ عقلِ سرخ: قطعۀ قدسیِ تاریخ در اکنونِ ما ۱. این‌که تاریخ می‌گذرد و به نقطه‌ای می‌رسد که از میان همۀ مناسک و شعائر، ناگهان اربعینِ حسین‌بن‌علی - علیه‌السلام - برجسته و نمایان می‌شود و چشم‌ها را به سوی خویش خیره می‌سازد، امر ساده‌ای نیست، بلکه باید در پسِ این آشکارگی و عیان‌شدگی، حقایقی را فهم کرد. این برگزیدگی، بی‌جهت و بی‌دلیل نیست، به‌خصوص بدین‌سبب که دست ظاهری و قوّۀ تدبیری در میان نبوده و این واقعۀ قلبی و باطنی، خودش جوشیده و به خود تکیه داشته و دل‌ها و جان‌ها را مجذوب خویش ساخته است. این تولّد معنوی و تحقّق اجتماعی، ریشه در اراده‌ای بیرون از قلمرو هستی‌های اجتماعی و این‌جهانی داشته است و از محاسبات و معادلات مادّی برنمی‌خیزد. نخستین مسأله، اعتنای به فهم این حقیقت مکتوم یا عادی‌شده است. باید در ظرفیّت‌های وجودی و معنویِ حسین‌بن‌علی که قدرت تکان‌دادن تاریخ را دارد و می‌تواند همگان را مسحور و شیفته گرداند، تأمّل کرد. خونِ حسین‌بن‌علی، خشک نشده، بلکه همچنان در متن تاریخ معنوی، در جریان است، وگرنه هرگز نمی‌توان در چهارچوب انگاره‌های مادّی و ظاهری، آنچه را که در اربعین رخ می‌دهد، تفسیر کرد. واقعیّتی است از جنس دیگر که در گسترۀ تبیین‌ها و تحلیل‌های صوری و ظاهری نمی‌گنجد و هرگز در این قاب‌های تنگ و شکسته، معنا نمی‌شود. حسین‌بن‌علی و حماسه‌اش و کربلا و شهیدانش و همۀ داشته‌ها و اندوخته‌های عاشورا، به صحنۀ اکنون آمده‌اند و دلربایی می‌کنند و موج اجتماعی و عطش معنوی می‌آفرینند. ما در اکنون، به عمق تاریخِ معنوی متّصل شده‌ایم و زمان را درنوردیده‌ایم؛ و البته ما چنین نکرده‌ایم، بلکه روح قدسیِ حسین‌بن‌علی، چنین امکانی را فراهم کرده است. ۲. در حماسۀ عاشورا و شخص حسین‌بن‌علی، جذبه‌ای خاص است که آدمی را به سوی خود فرامی‌خواند و درگیر و شیفته می‌سازد. راهپیمایی اربعین، روایت این بی‌خودی و بی‌خویشتنی است؛ آدمیان، واله و شیدا، در طریقت عاشقی گام می‌نهند و از نجف به کربلا روانه می‌شوند. گویی با حسین‌بن‌علی، هم‌گام و هم‌راه هستند و شاید هم او را در قلب و قطب کربلا می‌بینند و می‌خواهند با پای دل، فاصلۀ خود را با او طی کنند و تقرّب بجویند. این سفر، سفر باطن است و نه سفر ظاهر. پای دل در میان است و عقل، عقلِ دگر است. وجود آدمی، درگیر حقایقی می‌شود که به کلمه درنمی‌آیند، اما در درون، غوغایی غریب می‌افکنند. آدمی، از خویشتن می‌گسلد و حسین‌بن‌علی، همۀ وجودش را به تسخیر و تصرّف خود درمی‌آورد. لحظه‌های این‌چنینی، لحظه‌های جذبه‌ای هستند؛ کشش و طلبی که ارادۀ حسین‌بن‌علی آن را پدید آورده است. او می‌خواهد و می‌طلبد و میل می‌آفریند و رهرو، بی‌اختیار و عاشقانه، روانۀ طریق می‌شود. حدیث این سفر، حدیث دست‌شستن از خویش و دل‌سپردن به ملکوتِ وجودِ حسین‌بن‌علی است. هیچ برداشت و تفسیر دیگری قادر نیست فهم راستین و حقیقی از آنچه‌که می‌گذرد عرضه بدارد. باید از چهارچوب‌های نظریِ رایج برید و معنا را برگزید؛ باید به باطن قدسی بازگشت و طعم شور معنوی و حرارت درونی و تمنّای عارفانه را چشید. این قطعه از تاریخ را جز با چشم دل نمی‌توان دید و جز با عقلِ سرخ و ایمانی، نمی‌توان تفسیر کرد. ۳. این تاریخ، بر فلسفۀ دینی استوار است؛ فلسفۀ دینیِ تاریخ. حسین‌بن‌علی، انسان کامل است و انسان تاریخ می‌تواند به تاریخ، روح ببخشد و تاریخ خود را و پس از خود را طراحی کند. روح او، معنای تاریخ قدسی است و تاریخ قدسی، جملگی به وجودِ آسمانی او وابسته است. دیگران نیز اگر ره به آسمان می‌برند، به واسطۀ فیاضیّت وجود اوست؛ چنان‌که او در نسبتِ با دیگران، در حکم نردبان آسمان است. خودش به سفر حق رفته و بازگشته و اینک، دیگران را با خود همراه می‌سازد. می‌تواند فوج‌فوج، آدمیان را یک‌دل و هم‌دل گرداند و بسیج اجتماعی بیافریند و قافلۀ قدسی به راه اندازد و عالَم را دگرگون کند. حسین‌بن‌علی، نقطۀ مرکزی این تاریخ است؛ تاریخی که در آن به‌واسطۀ او، ابتدا آدم متحوّل می‌شود و سپس عالَم، دوباره متولّد می‌گردد. و چنین است که طرح تمدّن اسلامی، به حماسۀ حسین‌بن‌علی و عقل سرخ او گره می‌خورد و او به مبدأ و منشأ تکوینِ یک امّت معنوی و اجتماع قدسی تبدیل می‌شود که رو به سوی ساخت و بافت تمدّنی دارد. این بضاعت، برآمده از کفایت و طاقتِ ملکوتیِ حسین‌بن‌علی است که عظیم‌ترین اجتماعِ مؤمنانۀ جهانی را می‎‌آفریند و حیرت و شگفتی خلق می‌کند. میان این اجتماع قدسی و تمدّن اسلامی، فاصلۀ چندانی نیست؛ چراکه این عظمت و هیبت، از یک امکان تاریخی سخن می‌گوید که البته بخشی از آن، تحقّق یافته است. .... ....
و#? تحمیل آداب محافظه‌کاری: «تکلیف» یا «تصویر»؟! ۱. پس از حضور در برنامۀ نصرالله در شبکۀ چهار، و مواجهۀ انتقادی و صریح با جریان ثروت و قدرت، مرا ممنوع‌التصویر کردند. اما مگر من بندۀ خویشتنم که در بند تصویر و دیده‌شدن باشم؟! چون تکلیف، گفتن بود، گفتم. میان «تکلیف» و «تصویر»، کدام را باید برگزینم؟! حاشا محافظه‌کاری و انفعال! وفاق، به سکوت و ملایمت و تسلیم فرامی‌خواند و انقلاب، به جوشش و جنبش و صراحت. پرچم وفاق در دست نمی‌گیرم و از اصحاب سیاست عمل‌گرا، امان‌نامه نمی‌پذیرم. با تصویر سخن نمی‌گفتم که اینک بدون تصویر، شکسته شوم. این قلم سوزناک و ناسفارشی و شورشی، تیغی است ناآشنا با نیام. و همین، مرا بس است برای مبارزه. ۲. بلای محافظه‌کاری، بسیاری از اصحاب فکر و نظر را دچار انفعال و واماندگی کرده است؛ چنان‌که از نیازهای انقلاب، عقب افتاده‌ و سرگرم فرعیّات و حواشی شده‌اند. محافظه‌کاری، زهر مُهلک است. محافظه‌کاری، دشمن را دوست نمی‌کند؛ بلکه دشمن را بر ما مسلّط می‌کند. محافظه‌کاری، در میدان نبرد و نزاع نبودن است؛ حاشیه‌نشینیِ عافیت‌طلبانه و دنیامدارانه است. محافظه‌کاری، تقیّه نیست، ترس است. محافظه‌کار، در ذلّت است، نه در اَمان. محافظه‌کار، در زبان دیگران، محترم و معتبر است، و در دل‌شان حقیر و سخیف. اینان نمی‌خواهند به‌واسطۀ برداشت‌ها و تفاسیرشان از جهان انسانی، هزینه‌ای بپردازند و با مخالفتی روبرو شوند. ازاین‌رو، به هیچ ساختار و کارگزاری اشاره نمی‌کنند و با سپر دفاعیِ مفاهیمِ کلّی و سیّال و گزاره‌های عام و بی‌مخاطب، هر گونه تضاد و تعارضی را از خود دور می‌کنند. البته این عدّه، هزار و یک توجیه نیز در آستین دارند که به‌هنگام، بیان می‌کنند تا به منفعت‌جویی و هراس، متهم نشوند؛ چنان‌که تدقیق‌های مصداقی و تأمّل‌های عینی را، یا سطحی‌نگری می‌خوانند، یا سیاسی‌کاری. در واقع، اینان تصوّر می‌کنند که سخن علمی، سخنی است که در قلمرو کلّیّات، متوقف باقی مانده باشد و با هیچ واقعیّت مشخّصی، دست‌به‌گریبان نشده باشد. بدین‌جهت است که از مباحثات و گفته‌های اینان، نه نظریه‌ای برمی‌خیزد و نه راهکار و نسخۀ علاجی. اینان می‌گویند ما باید فعالیّت خالصِ علمی انجام دهیم و به کار سیاسی و انقلابی نپردازیم؛ چون دغدغۀ ما، معرفت و علم است، نه قدرت سیاسی و نظام جمهوری ‌اسلامی. اینان، آمرانه و خودمدارانه، خط‌کشی‌ها و جغرافیای مرعوبانۀ خود را تحمیل می‌کنند؛ به‌طوری‌که هنجارهای محافظه‌کارانه و غیرانقلابی، معیار قضاوت دربارۀ انقلابی‌ها می‌شود و اگر کسی به عینیّات بپردازد و از واقعیّت‌ها سخن بگوید و در پی علاج دردهای واقعی باشد، مُترصّد هستند تا در بزنگاه، تیغ نفی و طرد و انکار و حذف، از نیام برآورند. ۳. آیا سکولاریسمِ معرفتی، جز این است که از علوم انسانیِ اسلامی، سیاست‌زدایی شود و پژوهش‌ها در انتزاعیّات و عبادیّات، منحصر باقی بمانند؟ در عالَم نظر، سکولاریسم را رد می‌کنند و در عالَم عمل، سکولاریستی عمل می‌کنند! آیا گریختن از اندیشه‌پردازیِ تجویزی دربارۀ اجتماع و سیاست، به تمدّن‌پردازی خواهد انجامید؟ آیا انقلابی‌گری، به معنی سیاسی‌بودن و دغدغه‌داشتن نسبت به آرمان‌های انقلاب نیست؟ نباید تصوّر کرد که انقلابی‌گریِ معرفتی تا آنجا مطلوب است که به قلمرو سیاسی پا نگذارد و نسبت به معادلات و مناسبات سیاسی، بی‌اعتنا و بی‌موضع باشد؛ بلکه انقلابی‌گری علمی، به ‌معنی دفاع از ارزش‌های انقلابی در تمام ساحات و شئون معرفتی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی است، و از این ‌نظر، هیچ تفاوتی میان عرصۀ سیاسی با عرصه‌های دیگر نیست. این استدلال غلط، همان استدلالی است که به بی‌تفاوتی سیاسی برخی از نیروهای دانشگاهی و حوزوی و تفکیک میان علم و سیاست، و جدایی میان اسلام و انقلاب اسلامی انجامیده است. ما باید علوم انسانی خویش را – که آن را علوم انسانیِ اسلامی می‌خوانیم – به علوم‌ انسانی‌ای تبدیل کنیم که ‌انتقادی و رهایی‌بخش و چالش‌گر است و در متن زندگی مردم و ساختارهای سیاسی و اجتماعی، حاضر و فعّال است و قدرت ابطال و ایجاد دارد. ۴. در دورۀ اصلاحات، در مخالفت با علامه مصباح‌ گفته می‌شد که چون وی یک شخصیّت بزرگ و صاحب‌نظر حوزوی و فلسفی هست، نباید به مسائل سیاسی و اجتماعی وارد شود و خود را درگیر مسائل جاری و روزمره کند؛ زیرا چنین رویّه‌ای، موجب فروکاسته‌شدن اعتبار وی می‌شود. در مقابل، ایشان پاسخ می‌داد که چون جریان سکولار در لایه‌های سیاسی و معرفتی و به‌عنوان اصلاح و نواندیشی و تجدیدنظرطلبی، چه در عرصۀ عمومی و چه در عرصۀ دولتی، نفوذ کرده و بیش‌فعّال شده است و قصد دارد انقلاب را مسخ و استحاله کند، و این خطری است که اساس اسلام و انقلاب را تهدید می‌کند، نباید ملاحظات شخصی را دخالت داد، بلکه باید با تمام وجود، در صحنۀ نبرد فرهنگی و فکری حاضر شد. .... .... ◾️ @MASHOUF401
🗒 تحمیل آداب محافظه‌کاری: «تکلیف» یا «تصویر»؟! ۱. پس از حضور در برنامۀ نصرالله در شبکۀ چهار، و مواجهۀ انتقادی و صریح با جریان ثروت و قدرت، مرا ممنوع‌التصویر کردند. اما مگر من بندۀ خویشتنم که در بند تصویر و دیده‌شدن باشم؟! چون تکلیف، گفتن بود، گفتم. میان «تکلیف» و «تصویر»، کدام را باید برگزینم؟! حاشا محافظه‌کاری و انفعال! وفاق، به سکوت و ملایمت و تسلیم فرامی‌خواند و انقلاب، به جوشش و جنبش و صراحت. پرچم وفاق در دست نمی‌گیرم و از اصحاب سیاست عمل‌گرا، امان‌نامه نمی‌پذیرم. با تصویر سخن نمی‌گفتم که اینک بدون تصویر، شکسته شوم. این قلم سوزناک و ناسفارشی و شورشی، تیغی است ناآشنا با نیام. و همین، مرا بس است برای مبارزه. ۲. بلای محافظه‌کاری، بسیاری از اصحاب فکر و نظر را دچار انفعال و واماندگی کرده است؛ چنان‌که از نیازهای انقلاب، عقب افتاده‌ و سرگرم فرعیّات و حواشی شده‌اند. محافظه‌کاری، زهر مُهلک است. محافظه‌کاری، دشمن را دوست نمی‌کند؛ بلکه دشمن را بر ما مسلّط می‌کند. محافظه‌کاری، در میدان نبرد و نزاع نبودن است؛ حاشیه‌نشینیِ عافیت‌طلبانه و دنیامدارانه است. محافظه‌کاری، تقیّه نیست، ترس است. محافظه‌کار، در ذلّت است، نه در اَمان. محافظه‌کار، در زبان دیگران، محترم و معتبر است، و در دل‌شان حقیر و سخیف. اینان نمی‌خواهند به‌واسطۀ برداشت‌ها و تفاسیرشان از جهان انسانی، هزینه‌ای بپردازند و با مخالفتی روبرو شوند. ازاین‌رو، به هیچ ساختار و کارگزاری اشاره نمی‌کنند و با سپر دفاعیِ مفاهیمِ کلّی و سیّال و گزاره‌های عام و بی‌مخاطب، هر گونه تضاد و تعارضی را از خود دور می‌کنند. البته این عدّه، هزار و یک توجیه نیز در آستین دارند که به‌هنگام، بیان می‌کنند تا به منفعت‌جویی و هراس، متهم نشوند؛ چنان‌که تدقیق‌های مصداقی و تأمّل‌های عینی را، یا سطحی‌نگری می‌خوانند، یا سیاسی‌کاری. در واقع، اینان تصوّر می‌کنند که سخن علمی، سخنی است که در قلمرو کلّیّات، متوقف باقی مانده باشد و با هیچ واقعیّت مشخّصی، دست‌به‌گریبان نشده باشد. بدین‌جهت است که از مباحثات و گفته‌های اینان، نه نظریه‌ای برمی‌خیزد و نه راهکار و نسخۀ علاجی. اینان می‌گویند ما باید فعالیّت خالصِ علمی انجام دهیم و به کار سیاسی و انقلابی نپردازیم؛ چون دغدغۀ ما، معرفت و علم است، نه قدرت سیاسی و نظام جمهوری ‌اسلامی. اینان، آمرانه و خودمدارانه، خط‌کشی‌ها و جغرافیای مرعوبانۀ خود را تحمیل می‌کنند؛ به‌طوری‌که هنجارهای محافظه‌کارانه و غیرانقلابی، معیار قضاوت دربارۀ انقلابی‌ها می‌شود و اگر کسی به عینیّات بپردازد و از واقعیّت‌ها سخن بگوید و در پی علاج دردهای واقعی باشد، مُترصّد هستند تا در بزنگاه، تیغ نفی و طرد و انکار و حذف، از نیام برآورند. ۳. آیا سکولاریسمِ معرفتی، جز این است که از علوم انسانیِ اسلامی، سیاست‌زدایی شود و پژوهش‌ها در انتزاعیّات و عبادیّات، منحصر باقی بمانند؟ در عالَم نظر، سکولاریسم را رد می‌کنند و در عالَم عمل، سکولاریستی عمل می‌کنند! آیا گریختن از اندیشه‌پردازیِ تجویزی دربارۀ اجتماع و سیاست، به تمدّن‌پردازی خواهد انجامید؟ آیا انقلابی‌گری، به معنی سیاسی‌بودن و دغدغه‌داشتن نسبت به آرمان‌های انقلاب نیست؟ نباید تصوّر کرد که انقلابی‌گریِ معرفتی تا آنجا مطلوب است که به قلمرو سیاسی پا نگذارد و نسبت به معادلات و مناسبات سیاسی، بی‌اعتنا و بی‌موضع باشد؛ بلکه انقلابی‌گری علمی، به ‌معنی دفاع از ارزش‌های انقلابی در تمام ساحات و شئون معرفتی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی است، و از این ‌نظر، هیچ تفاوتی میان عرصۀ سیاسی با عرصه‌های دیگر نیست. این استدلال غلط، همان استدلالی است که به بی‌تفاوتی سیاسی برخی از نیروهای دانشگاهی و حوزوی و تفکیک میان علم و سیاست، و جدایی میان اسلام و انقلاب اسلامی انجامیده است. ما باید علوم انسانی خویش را – که آن را علوم انسانیِ اسلامی می‌خوانیم – به علوم‌ انسانی‌ای تبدیل کنیم که ‌انتقادی و رهایی‌بخش و چالش‌گر است و در متن زندگی مردم و ساختارهای سیاسی و اجتماعی، حاضر و فعّال است و قدرت ابطال و ایجاد دارد. ۴. در دورۀ اصلاحات، در مخالفت با علامه مصباح‌ گفته می‌شد که چون وی یک شخصیّت بزرگ و صاحب‌نظر حوزوی و فلسفی هست، نباید به مسائل سیاسی و اجتماعی وارد شود و خود را درگیر مسائل جاری و روزمره کند؛ زیرا چنین رویّه‌ای، موجب فروکاسته‌شدن اعتبار وی می‌شود. در مقابل، ایشان پاسخ می‌داد که چون جریان سکولار در لایه‌های سیاسی و معرفتی و به‌عنوان اصلاح و نواندیشی و تجدیدنظرطلبی، چه در عرصۀ عمومی و چه در عرصۀ دولتی، نفوذ کرده و بیش‌فعّال شده است و قصد دارد انقلاب را مسخ و استحاله کند، و این خطری است که اساس اسلام و انقلاب را تهدید می‌کند، نباید ملاحظات شخصی را دخالت داد، بلکه باید با تمام وجود، در صحنۀ نبرد فرهنگی و فکری حاضر شد. .... .... ◾️ @MASHOUF401