#آن_روزها
چه روز هایی بود. مردم از صبح تا شب مشغول کار و تلاش بودند تا یک لقمه نان حلال به منزل ببرند. کمتر کسی را بی کار می دیدیم.
همه از صبح تا شب مشغول بودند. زن ها توی خونه و مردها بیرون از خونه.
مثل حالا نبود که خیلی ها این قدر وقت خالی داشته باشند. مشکلات اخلاقی جوان ترها مثل حالا این قدر پیچیده و زیاد نبود.
سال های دهه بیست بود. ما در روستای قلعه بهمن در منطقه ی داران در حوالی فریدن اصفهان زندگی میکردیم.
جوان بودم و همیشه مشغول کار. به کارهای ساختمان سازی علاقه داشتم.
پس از مدتی در این کار بسیار گچ کاری ساختمان رو انجام می دادم.
در آن ایام تهران به نیروی کار احتیاج داشت و من هم که در آنجا کار ثابت نداشتم مثل خیلی از هم ولایتی ها راهی تهران شدم. در تهران هم سخت مشغول کار بودم.
یادم است اولین بار پیاده تا تهران آمدم! فکر میکنم سال ۱۳۱۷ بود. من آن موقع جوانی هفده ساله بودم.
#ادامه_دارد...