eitaa logo
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
1.4هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
109 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @admin1_Markaz لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
💢عده ای از پدر و مادرها وقتی می بينند فرزند كوچكشان به حرفهای آنها در لباس پوشيدن يا در جمع كردن وسايلش و ... توجهی نمی كند و به تماشای تلويزيون يا بازی ادامه می دهد دائم صدايش می كنند و فرياد می كشند. آنها فكر می كنند كه هر چه بيشتر حرفشان را تكرار كنند ، فرزندشان سريع تر گوش می دهد. در حقيقت، قضيه بر عكس است. به طور معمول اگر قبل از انجام كاری گفته خود را 4 ، 5 يا 6 مرتبه تكرار كنيد، بچه می آموزد كه نبايد گوش دهد. بچه ها زرنگتر از آن هستند كه ما فكرش را می كنيم. آنها ارزش زمان كه برای اولين مرتبه او را صدا می كنيد و زمانی كه واقعاً با او كار داريد را می دانند و احتمالاً از 5 يا 10 دقيقه اضافی استفاده كرده و به بازی خود ادامه می دهند. 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☕🍁 🎁 خانم ذکریایی که مسئول خادمین آن جا بود، کنار هدیه آمد؛ چیزی به او گفت و به عاطفه و مبينا اشاره ای زد. بعد از رفتنش عاطفه با اشاره از هدیه پرسید که: چی می گفت؟ هدیه جلو تر آمد و گفت: تا بعد از نماز ظهر، من و تو سر پا می مونیم و بعدش من و تو می ریم نماز، خانم شاکری و مبینا جلو می مونن. باشه ای گفت و نگاه اش را به در سوق داد. مادر آقای میم را دید که از در داخل می آمد. هنوز سالن آن قدر شلوغ نشده بود پس رفت تا به او سلام کند. زینب خانم با دیدن او گل از گلش شکفت و با لبخند به او سلام کرد. زینب خانم گاهی اوقات آن قدر با او گرم می گرفت که عاطفه شک می کرد آیا واقعا دشمنی میان او و مادرش است یا خیر؟! اما با خود که فکر می کرد، هر دو را مقصر می دانست که نتوانستند از دوستی قوی بینشان دفاع کنند و بیشتر از همه آن کسی را که یک کلاغ و چهل کلاغ از صفات بارزش بود. تمام فامیل می دانستند او کیست! برخی با نیش و کنایه ها به آن فرد می فهماندند و برخی هم مانند کبک سرشان را زیر برف فرو کرده بودند و قصد فهمیدن نداشتند. بار اول نبود که زن عمویش قصد خراب کردن عاطفه و خانواده اش را در میان فامیل داشت؛ چندین بار بود که این اتفاق می افتاد و آن قدری بزرگ بود که دیگر بخششی از جانب عاطفه و خانواده اش در کار نبود. انگار نمی توانست آرام بنشیند، هر ماجرایی که حل می شد طولی نمی کشید که آتش دیگری می سوخت؛ آن هم طبق معمول زیر سر زن عمویش بود. سر جایش برگشت اما در فکر فرو رفته بود؛ چگونه می توانست یک تنه ماجرا.. 💞@MF_khanevadeh
دلبری های همسران شهید من در تلفنم، نام همسرم را با عنوان “شهیــــد زنــــده” ذخیره کرده بودم؛ یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد! به ایشان گفتم: آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما می‌بینم و عشق شهادت داری که برای من شهید زنده‌ای قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد و گفت: شماره‌اش را بگیرم وقتی این کار را کردم،دیدم شماره مرا با عنوان “شریک جهادم و مسافر بهشت” ذخیره کرده بود گفت: از اول زندگی شریک هم بوده‌ایم و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است اما من با ارزش‌ترین دارایی‌ام را به خدا می‌سپارم و می‌روم. آنقدر مرا با خانواده شهدا انس داده بود که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم شام غریبان امام حسین علیه‌السلام بود که در خیمه محله‌مان شمع روشن کردیم، ایشان به من گفت دعا کنم تا بی‌بی زینب قبولش کند من هم وقتی شمع روشن می‌کردم، دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود، من نیز به شهدا خدمت کنم و منزلم را بیت‌الشهدا قرار دهم✨ 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | مهمتر از پدیدآمدن نظام اسلامی چیست؟ 👈🏻 رهبر انقلاب: امروز جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی سی سال قبل و چهل سال قبل نیست؛ امروز بحمدالله آن نهالِ تازه‌روییده به یک درخت کهنی تبدیل شده و این یک الگو است. 🚨 غلط میکند فکرِ کندنِ آن را هم کسی بکند! 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#رمان_هفت_شهر_عشق #قسمت_نود_و_پنج اینجاست که فرمانده نیروهای محافظ فرات (عمرو بن حجّاج) سکوت را می
عمرسعد نیروهای گشتی اش را به اطراف خیمه های امام فرستاده تا اوضاع اردوگاه امام را، برای او گزارش کنند. یکی از آنها هنگامی که از نزدیکی خیمه ها عبور می کند، فریاد می زند:《خدا را شکر! که ما خوبان از شما گنهکاران جدا شدیم!》. بُریر این سخن را می شنود و با خود می گوید:《عجب! کار به جایی رسیده است که این نامردان افتخار می کنند که از امام حسین 'علیه السلام' جدا شده اند؟ یعنی تبلیغات عمرسعد با آنها چه کرده است؟ اکنون بُریر با صدای بلند فریاد می زند: _ خیال می کنی که خدا تو را در گروه خوبان قرار داده است؟ _ تو کیستی؟ _ من بُریر هستم. _ ای بُریر! تو را می شناسم. _ آیا نمی خواهی توبه کنی و به سوی خدا باز گردی؟ معلوم است که جواب او منفی است. قلب این مردم آنقدر سیاه شده که دیگر سخن هیچ کس در آنها اثری ندارد. به هر حال، اینجا همه مشغول نماز و دعا هستند. البته خیال نکن که فقط امشب شب دعا و نماز است. اکنون اوّل شب است. باید منتظر بمانیم تا نگهبانان عمرسعد به خواب بروند، آن گاه کارهای زیادی هست که باید انجام دهیم. امام حسین 'علیه السلام' برای امشب چند برنامه دارد. ** زینب علیهاالسلام در خیمه امام سجّاد علیه السلام نشسته است. او پرستار پسر برادر است. این خواست خداوند بود که نسل پسر فاطمه علیهاالسلام در زمین حفظ شود. بنابراین، به اراده خداوند، امام سجّاد علیه السلام این روزها در بستر بیماری به سر می برد. امام حسین 'علیه السلام' کنار بستر فرزند خود می رود. حال او را جویا می شود و سپس از آن خیمه بیرون می آید. امام حسین 'علیه السلام' به سوی خیمه خود می رود. جَون ( غلام امام حسین 'علیه السلام' ) کنار خیمه نشسته است و در حال تیز کردن شمشیر امام است. صدای نرم و آرام صیقل خوردن شمشیر با زمزمه ای آرام در هم می پیچد. این زمزمه حزین برای زینب علیهاالسلام تازگی دارد، اگر چه خیلی هم آشناست خدای من این صدای کیست که چنین غریبانه شعر می خواند؟ آری! این صدای برادرم حسین 'علیه السلام' است: یا دَهرُ اُفِّ لَکَ مِن خَلیلِ کَم لَکَ بِالاشراقِ و لاصیلِ ای روزگار، اف بر تو باد که تو میان دوستان جدایی می افکنی. به راستی که سرانجام همه انسان ها مرگ است. وای بر من! سخن برادرم بوی رفتن می دهد. صدای ناله و گریه زینب علیهاالسلام بلند می شود. او تاب شنیدن این سخن را ندارد. پس با شتاب به سوی برادر می آید: _ کاش این ساعت را نمی دیدم. بعد از مر‌گ مادر و پدر و برادرم حسن 'علیه السلام' ، دلم به تو مانوس بود، ای حسین! _ خواهرم! صبر داشته باش. ما باید در راه خدا صبر کنیم و اکنون نیز، چاره دیگری ندریم. _ برادر! یعنی باید خود را برای دیدن داغ تو آماده کنم، امّا قلب من طاقت ندارد. و زینب علیهاالسلام بیهوش بر زمین می افتد و صدای شیون و ناله زنان بلند می شود. امام خواهر را در آغوش می گیرد. زینب آرام آرام چشمان خود را باز می کند و گرمی دست مهربان برادر را احساس می کند. امام با خواهر سخن می گوید:《خواهرم! سرانجام همه مرگ است. مگر رسول خدا صلی الله علیه و آله از من بهتر نبود، دیدی که چگونه این دنیا را وداع گفت. پدر و مادر و برادرم حسن، همه رفتند. مرگ سرنوشت همه انسان هاست. خواهرم ما باید در راه خدا صبر داشته باشیم》. زینب علیهاالسلام آرام شده است و اکنون به سخنان برادر گوش می دهد:《خواهرم! تو را سوگند می دهم که در مصیبت من بی تابی نکنی و صورت نخراشی》. نگاه زینب علیهاالسلام به نگاه امام دوخته شده و در این فکر است که چگونه خواهد توانست خواسته برادر را عملی سازد. ای زینب! برخیز، تو در آغاز راه هستی. تو باید پیام برادر را به تمام دنیا برسانی. همسفرِ تو در این سفر، صبر است و تاریخ فریاد می زند که خدا به تو صبری زیبا داده است. خبری در خیمه ها می پیچد. همه با عجله سجّاده های نماز خود را جمع می کنند و به سوی خیمه خورشید می شتابند. امام یاران خود را طلبیده است. بیا من و تو هم به خیمه امام برویم تا ببینیم چه خبر شده است و چرا امام نیمه شب همه یاران خود را فرا خوانده است؟ همه به امام نگاه می کنند و در این فکراند که امام چه دستوری دارد تا با جان پذیرا شوند. آیا خطری اردوگاه حق را تهدید می کند؟ امام از جای خود بر می خیزد. نگاهی به یاران خود کرده و می فرماید:《من خدای مهربان را ستایش می کنم و در همه شادی ها و غم ها او را شکر می گویم. خدایا! تو را شکر می کنم که به ما فهم و بصیرت بخشیدی و ما را از اهل ایمان قرار دادی》. امام برای لحظاتی سکوت می کند. همه منتظرند تا امام سخن خود را ادامه دهد:《یاران خوبم! من یارانی به خوبی و وفاداری شما نمی شناسم. بدانید که ما فقط امشب را مهلت داریم و فردا روز جنگ است. من به همه شما اجازه می دهم تا از این صحرا بروید 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 ﷽ 🦋 📖 دعایی که در زمان غیبت باید هر روز خوانده شود👇🏻 📿 اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، 🍃فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، 📿 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، 🍃 فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، 📿 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ 🍃 فَاِنَّکَ اِنْ لَْم تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ . ♻️ دعای غریق ♻️ ♡🌸 دعای تثبیت ایمان در آخرالزمان 🌸♡ 💠 یا اَللَّهُ یا رَحْمن یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک 💠 🍀🍀هر صبح یک حدیث🍀🍀 پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ما كشتى نجاتیم، هركس در این كشتى آویزد، نجات یابد و هر كه جا بماند، هلاك مى شود. مناقب خوارزمی، ص 80 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 💞@MF_khanevadeh
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋 😉 🌸 رفتارهایی از زنان که مردان را بسیار عصبی می‌کند:😠 🔹به مرد فرصت تنهایی ندادن 🔹مدام زنگ زدن 🔹شکاک بودن 🔹بدگویی از او در جمع 🔹قهر کردن و حرف نزدن 🔹مقایسه او با دیگر مردان 💞@MF_khanevadeh
یه نکته👇 در زمان بازخورد دادن به رفتار منفی فرزندتان، در ابتدا با حالت چهره نا رضایتی خود به کودک بفهمانید. اما توضیح چرایی بد بودن رفتار ناپسند را در زمان دیگری انجام دهید. فرزند شما در آن لحظه برابر شما گارد گرفته (سپر دفاعی) و منظور و نیت شما را به درستی متوجه نخواهد شد. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایشلی کته ترکی . ی پیشنهاد فوق العاده برای ی ناهار متفاوت و دلچسب و راحت حتما امتحان کنید طرز پخت ایشلی کته: سه تا سیب زمینی متوسط رو نگینی خورد میکنیم و سرخ میکنیم و میزاریم‌کنار داخل روغن کمی پیاز تفت میدیم تا شیشه ای بشه بعد گوشت چرخکرده تقریبا صد و پنجاه تا دویست گرم رو کمی تفت میدیم ادویه و نمکرو اضافه میکنیم بعد نصف پیمانه جعفری تازه خرد شده خوب هم میزنیم ی دست شد سیب زمینیهایی که تفت داده بودیم اضافه میکنیم بعد که ی دست شد زعفرون دم کرده ی الی دو قاشق غذاخوری در انتها ی دو قاشق مغز گردو یا بادوم در دستور اصلی مغز گردو من بادوم زدم شما هر کدوم دوست داشتید میتونید اضافه یا کلا حذف کنید مواد میانیتون که اماده شد برنجتون که گذاشتین ی دو قل زد ابکش کنید سعی کنید جوون بردارید که شفته نشه کته شما بعد برنجتونو دو قسمت کنید ی قسمت زعفرونی عین کلیپ ی قسمت ساده اول زعفرونی ریختید خوب فشرده کنید بعد مواد میانی بعد باز سفید کمی فشرده کنید و بزارید رو شعله ملایم دم بکشه نوش جونتون ی نکته من از ادویه جادویی خودمون زدم شما زعفرون و زردچوبه و فلفل میتونید ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞@MF_khanevadeh
❣️آقایان محترم توجه کنید اگر هزاران هزار ثروت و طلا و جواهرات به پای همسرتان بریزید اما کوچک‌ترین محبتی را به همسرتان نشان ندهید ارزنی ارزش نخواهد داشت. 👈 یک زن در زندگی به هیچ چیزی به اندازه‌ی محبت کردن نیاز ندارد؛ محبتی که هم به زبان آورده شود و هم به آن عمل شود. . ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞@MF_khanevadeh
📚داستان کوتاه ‌📌حکایتی‌بسیارزیباوخواندنی فردی همسایه ای کافر داشت هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر رو لعن و نفرین می کرد! که خدایا، جان این همسایه کافر من را بگیر، مرگش را نزدیک کن (به طوری که مرد کافر می شنید.) زمان گذشت و او بیمار شد؛ دیگر نمی توانست غذا درست کند ولی در کمال تعجب غذایش سر موقع در خانه اش ظاهر می شد! هرروز بر سر نماز می گفت خدایا ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی و غذای مرا در خانه ام ظاهر می کنی و لعنت بر آن کافر خدا نشناس! روزی از روزها که خواست برود غذا را بر دارد، دید این همسایه کافر است ک غذا برایش می آورد، از آن شب به بعد، هر شب سر نماز می گفت: خدایا ممنونم که این مردک شیطان رو وسیله کردی که برای من غذا بیاورد، من تازه حکمت تو را فهمیدم ک چرا جانش را نگرفتی... با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی....! ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☕🍁 - بریم نماز بخونیم نوبت مبینا این هاست. - باشه بریم. با تکان خوردن دستی جلوی صورتش به خود آمد و با کنجکاوی به هدیه نگاه کرد. با هم از میان آن همه جمعیت عبور کردند و به بیرون مسجد رفتند. عاطفه مهری برداشت و همان جا بدون توجه به بقیه مشغول خواندن نمازش شد. نمازش که تمام شد همان گوشه نشست و به مداحی گوش سپرد؛ به مناسبت اولین روز محرم، مداحی گذاشته بودند. منتظر مبینا و هدیه شد تا با هم خدافظی کنند و بروند. اعصابش خورد شده بود؛ نمی دانست چرا هر موقع که عجله دارد، هدیه مشغول حرف زدن می شود و دیر می آید؟! هدیه که آمد، با غضب نگاهی به او انداخت و گفت: تموم شد؟! بریم؟! بمون، مبینا داشت با مامان مهدی حرف می زد، بیاد بریم. مبینا چه کاری می تواند با زینب خانم داشته باشد؟ کمی منتظر شد که مبینا نیامد. داخل رفت و کنار مبینا ایستاد. بار دیگر با زینب خانم مشغول صحبت شد. مبينا مشغول صحبت با مسئول حوزه ی خواهران بود. بدجور دلش می خواست وارد حوزه شود؛ هر چه قدر هم که عاطفه به او گفته بود باید چهار سال دیگر صبر کنی، حرف تو گوشش نمی رفت که نمی رفت. حرف خودش را می زد. مسئول حوزه از این همه شوق مبینا به وجد آمده بود ولی به او گفت: دخترم باید دیپلم بگیری! بعد می تونی وارد حوزه بشی. مبینا پکر شد و بعد از خداحافظی با آن دو بدون ذره ای توجه به عاطفه به سمت در رفت ........ 💞@MF_khanevadeh
🔰 | «ایران قوی» با «ورزش قهرمانی قوی» محقق میشود 👈 گفت‌وگو با آقای محمود خسروی وفا رئیس کمیته ملی المپیک و پارالمپیک 🔻زمانی که از بازی‌های پارالمپیک توکیو برگشتیم، رئیس پارالمپیک آسیا به ما گفت تعداد مدال‌های شما با لندن برابر است؛ اما کیفیت مدال‌هایتان در این دوره بالاتر رفته، معلوم است یک برنامه‌ریزی مستحکم دارید. امکان ندارد شما در این سی‌چهل سال، یک کشور را پیدا کنید که در سه‌ المپیک متوالی، ۲۴ مدال آورده باشد. 🔹قهرمانی ورزشکاران در سطح گسترده‌ای تأثیرگذاری دارد. یادمان رفته که اینها بچه‌هایمان هستند. فقط نباید در میدان ورزشی به آن‌ها توجه شود. فقط این نیست که توجه کنیم که چطور تمرین کنند. بعد از آن باید یادشان بدهیم که چطور زندگی کنند، چطور ازدواج کنند، چطور درس بخوانند، چطور در جامعه حاضر بشوند، چطور صحبت بکنند. چطور در آینده مربی بشوند، چطور الگو بشوند. در همه این زمینه‌ها می‌توانستیم برایشان سرمایه‌گذاری بکنیم و کارمان به نتیجه هم می‌رسید. 🔸در دهه ۷۰ رهبر انقلاب در دیداری گفتند اعتقادشان این است که ایران در میدانهای بین‌المللی ورزشی باید یکی از سه کشور اوّل در جهان باشد. من در دلم گفتم ایشان چطور می‌گوید ما اول جهان بشویم؟ اما شدیم! 🔹بعد از انقلاب، پایه‌ محکمی در ورزش ایجاد شد. جوان‌های ایرانی خودشان را پیدا کردند. ظرفیت‌های بین‌المللی ما، در زمینه داورها، مربی‌ها، ورزشکارها، مدال‌ها، اصلاً با دوره قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست. 🔸ورزشکاران و جامعه ورزشی ما حتی کانون هم ندارند. هنرمندها کانون دارند، وکلا کانون دارند، مهندسین کانون دارند، نگاه کنید همه کانون دارند. ورزشکارها چه دارند؟ یکی‌دوتا انجمن هست، انجمن صنفی دارند و دور همدیگرند؛ ولی از آن شاخص بیرون نیامده است. 🔺 آقا راه را روشن کرده و گفته است که برویم به طرف قله و قهرمانی. اینکه قله‌ای باید باشد که دامنه‌اش همگانی است و مردم باید به طرف قله حرکت بکنند. حالا انتظارمان این است که آقا هر سال راجع به قهرمانی، یک تعریف جدید و کلیدواژه جدید و کلید طلایی به ما بدهد. ما نسبت به آن چه‌کار کردیم؟ ورزش همگانی‌مان دارد درجا می‌زند. آقا دوباره روی این موضوع تأکید کردند‌ و ما می‌رویم سراغ تشریفات! ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞@MF_khanevadeh
❇️ یازدهمین کنگره شعر فرهنگیاران ❇️ ⏱زمان ارسال آثار 15 مهر الی 20 آبان 1401 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 جهت شرکت در مسابقه و مطالعه دستورالعمل روی لینک زیر کلیک کنید 👇👇👇 📎https://shamiim.ir/page/3102 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#رمان_هفت_شهر_عشق #قسمت_نود_و_هفت عمرسعد نیروهای گشتی اش را به اطراف خیمه های امام فرستاده تا اوضاع
فرزندان عقیل از جا برخاستند و گفتند:《پناه به خدا می بریم، از اینکه تو را تنها گذاریم》. مسلم بن عَوسجه نیز، می ایستد و با اعتقادی راسخ می گوید:《 به خدا قسم، اگر هفتاد بار زنده شوم و در راه تو کشته شوم و دشمنانت بدن مرا بسوزانند، هرگز از تو جدا نمی شوم در راه تو جان خویش را فدا می کنم، امّا چه کنم که یک جان بیشتر ندارم》. زُهیر از انتهای مجلس با صدای لرزان فریاد می زند:《 به خدا دوست داشتم در راه تو کشته شوم و دیگر بار زنده شوم و بار دیگر کشته شوم و هزار بار بلا گردانِ وجود تو باشم》. هر کدام به زبانی خاص، وفاداری خود را اعلام می کنند، امّا سخن همه آنها یکی است: به خدا قسم ما تو را تنها نمی گذاریم و جان خویش را فدای تو می کنیم. امام نگاهی پر معنا به یاران با وفای خود می کند و در حقّ همه آنها دعا می کند. اکنون امام می فرماید:《خداوند به شما جزای خیر دهد! بدانید که فردا همه شما به شهادت خواهید رسید و هیچکدام از شما زنده نخواهید ماند》. همه خدا را شکر می کنند و می گویند:《 خدا را ستایش می کنیم که به ما توفیق یاری تو را داده است》. تاریخ با تعجّب به این راد مردان نگاه می کند. به راستی، اینان کیستند که با آگاهی از مرگ، خدا را شکر می کنند؟! آری! وفا، از شما دری آموخت. این کشته شدن نیست، شهادت است و زندگی واقعی! می بینی که همه با شنیدن خبر شهادت خود، غرقِ شادی هستند و بوی خوش اطاعت یار، فضا را پر کرده است، امّا هنوز سوالی در ذهن تو باقی مانده است. سر خود را بالا می گیری و به چهره عمو نگاه می کنی. منتظر هستی تا نگاه عمو به تو بیفتد. و اینک از جا بر می خیزی و می گویی:《عموجان! آیا فردا من نیز کشته خواهم شد؟》با این سخن اندوهی غریب بر چهره عمو می نشانی. و دوباره سکوت است و سکوت. همه می خواهند بدانند عمو و پسر برادر چه می گویند؟ چشم ها گاه به امام حسین 'علیه السلام' نگاه می کند و گاه به تو‌. چرا این سوال را می پرسی؟ مگر امام نفرمود همه کشته خواهیم شد‌. امّا نه! تو حق داری سوال کنی. آخر کشتن نوجوان که رسم مردانگی نیست. تو تنها سیزده سال سن داری. امام، قامت زیبای تو را می بیند. اندوه را با لبخند پیوند می زند و می پرسد: _ پسرم! مرگ در نگاه تو چگونه است؟ _ مرگ و شهادت برای من از عسل هم شیرین تر است. چه زیبا و شیرین پاسخ دادی! همه از جواب تو، جانی دوباره می گیرند و بر تو آفرین می گویند. تو این شیوایی سخن را از پدرت، امام حسن علیه السلام' به ارث برده ای. امام با تو سخن می گوید:《عمویت به فدایت! آری، تو هم شهید خواهی شد》. با شنیدن این سخن، شادی و نشاط تمام وجود تو را فرا می گیرد. آری! تو عزیز دل امام حسن 'علیه السلام' هستی! تو قاسم هستی! قاسم سیزده ساله ای که مایه افتخار جهان شیعه است. **** به راستی که شما از بهترین یاران هستید. چه استوار ماندید و از بزرگ ترین امتحان زندگی خویش سربلند بیرون آمدید. تاریخ همواره به شما آفرین می گوید. اکنون امام حسین 'علیه السلام' نگاهی با یاران خود می کند و می فرماید:《سرهای خود را بالا بگیرید و جایگاه خود را در بهشت ببینید》. همه، به سوی آسمان نگاه می کنند. پرده ها کنار می رود و بهشت نمایان می شود. خدای من! این جا بهشت است! چقدر با صفاست! امام تک تک یاران خود را نام می برد و جایگاه و خانه های بهشتی آنها را نشانشان می دهد. بهشت در انتظار شماست. آری! امشب بهشت، بی قرار شما شده است. برای لحظاتی سراسر خیمه غرق شادی و سرور می شود. همه به یکدیگر تبریک می گویند، بهترین جای بهشت! آن هم در همسایگی پیامبر! فرشتگان با تعجّب از مقام و جایگاه شما، همه صف بسته اند و منتظر آمدن شمایند. شما می روید تا نام خود را در تاریخ زنده کنید. به راستی که دنیا دیگر یارانی به با وفایی شما نخواهد دید 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌳در جنگ روانی یکی از عوامل پذیرش شایعات ؛ دل سپاری به دشمن است [سوره الأنعام (6): آيه 113] وَ لِتَصْغى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِيَرْضَوْهُ (113) و (شياطين، سخنان فريبنده ى خود را بر مردم مىخوانند) تا گوش دل آنان كه به قيامت ايمان ندارند، به آن سخنان مايل شود 🌹🌹امام خامنه ای در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی ۱۳۸۶/۰۱/۰۱ من به همین مناسبت به عناصر سیاسی داخلی هم دوستانه نصیحت میکنم؛ مراقب باشند، طوری حرف نزنند، طوری موضعگیری نکنند که به مقاصد دشمن در این جنگ روانی کمک شود؛ به دشمن کمک نکنند. امروز هر کس که مردم را ناامید کند و به خود، به مسئولین و به آینده بیاعتماد کند، به دشمن کمک کرده. امروز هر کس که به اختلافات دامن بزند - هر نوع اختلافاتی - به دشمن ملت ایران کمک کرده. کسانی که قلم دارند، بیان دارند، تریبون دارند، جایگاهی دارند، باید مراقب باشند؛ نباید بگذارند دشمن از آنها استفاده کند. جنگ روانی دشمن، مهمترین بخش مبارزه‌ی دشمن با ملت است 🍃هر صبح ، یک حدیث🍃 قالَ النَبی صَلَ‌الله‌عَلَیه‌و‌آله: 🌺هرگاه پدری با نگاه مودت آمیز خود فرزند خویش را مسرور کند، خداوند به او اجر آزاد کردن یک بنده را میدهد. 📚مستدرک الوسائل جلد۲، صفحه۶۲۶ 🍃🌸🍃🌼🍃🌸 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞@MF_khanevadeh
❤️🍃❤️ 🔵بعضی خانوما میگن چرا شوهر ما تو خونه حرف نمیزنه ولی با دیگران این همه میگه و میخنده... چرا واسه ما خرج نمیکنه ولی به دیگران که میرسه این همه دست و دلباز میشه.... و خیلی مثال های دیگه... ⁉️میدونید یکی از دلایلش چی میتونه باشه؟؟ اینکه اون "دیگران" همسر شما را همیشه "تایید" میکنن.. ولی شما فقط کارت اینه که همسرت رو "تخریبش" کنی...!!! 👈یه خانوم نمیذاره تو تایید کردن همسرش کسی ازش سبقت بگیره... ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دیدگاه‌‌های غلط در ازدواج ⭕️ دختری نامه نوشت بود به من با این عبارات: خدا لعنت کند پدرم را، خدا لعنت کند مادرم را، خدا لعنت کند استاد دانشگاهم را، خدا لعنت کند دکتر روانشناسم را، چون..... 🔰 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞@MF_khanevadeh
از بدو تولد الي سه ماهگي👼 🎁 : تأثيرگذاري تازه بچه دار شدن هیجان انگیز است همچنین سخت است. در طول سه ماه نخست، همراه با نوزاد خود رشد کرده و یاد میگیرید. براي نوزاد شما هیچ چیز مهمتر از با شما بودن نیست. شما ضمن تغذیه و بغل کردن و حرف زدن و بازي با نوزاد خود، در ساخت اعتماد و كنجكاوي و ايجاد ارتباط باو كمك ميكنيد. نیز باو میفهمانید که در دنياي پهناور اطرافش، عزیز و ارزشمند و امن است اگر نوزادان میتوانستند حرف بزنند گریه میکنم چونکه یا گرسنه ام یا سردم یا خیسم یا میخواهم ترا ببینم. در ابتداء باید هربار نزد من بيائي. نیز با ایجاد صداهاي مکيدن ارتباط برقرار میکنم که يعني میخواهم یا سرگرم یا تغذیه شوم. هنگام خستگی یا سیري ممكن است رویم را از تو دور کنم. در زندگي ام لااقل يكنفر باید مرتبا با محبت بمن رسیدگی کند، ليكن تمامي خانواده ام برایم اهمیت دارد. دوست دارم با پدربزرگ و مادربزرگ و پرستاران بچه و سایر افرادي باشم که مرا دوست دارند. آنها در آموزش نحوه رفتار با مردم در زندگی آینده ام، بمن كمك ميكنند. پوشك مرا بدفعات عوض خواهي کرد (مجموعا تقريبا 7000 بار) پس بگذار درحین اینکار تفریح کنیم. دوست دارم برایم آواز بخواني و شکمم را غلغلك دهي. دوست دارم باتو قان و قون كنم ولي بيش از هر چیز دوست دارم با من مانند يك آدم بزرگ حرف بزني چون در درك اصوات و زبان مرا ياري ميكند. در موفقیت نوزاد خود كمك كنید 💞@MF_khanevadeh
📚داستان کوتاه ❖ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌ 📌ﺭﻭﺯﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺑﺎ ﻫﻢ بحث شاﻥ ﺷﺪ! ﻣﺎﺭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺗﺮﺱِ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮﻓﻨﺎﮎِ ﻣﻦ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ؛ ﻧﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻧﯿﺶ ﺯﺩﻧﻢ! ﺍﻣﺎ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﻤﯽ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ. ﻣﺎﺭ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺣﺮﻓﺶ، ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ؛ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺰﻡ ﻭ ﻣﺨﻔﯽ ﻣﯿﺸﻮﻡ؛ ﺗﻮ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﺵ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﻦ! ﻣﺎﺭ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩ. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻓﻮﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻟﻌﻨﺘﯽ! ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻣﮑﯿﺪﻥ ﺟﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﻭ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﺯﻫﺮ ﮐﺮﺩ. ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺭﻭ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﺧﻤﺶ مرهم کرد ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯼ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﯾﺎﻓﺖ. چندی گذشت و ﺳﭙﺲ ﻣﺎﺭ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ: ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ! ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ، ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ! ﺍﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻭﺣﺸﺖ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ، ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻫﺮ ﺭﺍ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﻧﻨﻤﻮﺩ! ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ، ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ ﻭ ﻧﯿﺶ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻣﺮﺩ...!!! ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ از ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﺎ ﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻧﯿﺰﻫﻤﯿﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ. بیشتر ﻣﻮﺍﻇﺐ باورها و ﺗﻠﻘﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ مان ﺑﺎﺷﯿم! ❖ 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا