eitaa logo
✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
1.5هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
5.3هزار ویدیو
125 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @Gorbanzadeh_m لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
اینم سرباز های کوچک ما 💞@MF_khanevadeh
راهپیمایی گرامیداشت روز مبارزه با استکبار جهانی سیزدهم آبان فاطمه زینب حمزیان پایگاه جهادی شهید فاتح نژاد تبریز 🍁🍁🍁🍁🍁🍁
مشاورخانواده 🔆 بعد از دعوا با همسرتان، نگویید: «منظورم این نبود» این جمله همچون استفاده از پاک کن برای پاک کردن ماژیک یا خودکار است. حرفی که بیان کرده اید را گفته اید. همسر شما هم در پاسخ خواهد گفت: «ولی تو همین را گفتی!» کلید کردن روی حرف ها و اینکه من این را گفته ام یا نگفته ام، یا منظورم از این حرف این بوده یا نبوده است، مرور گذشته ها است، مرور اتفاق هایی که افتاده و آبی که ریخته شده است. باید سعی کنید مشکل را برطرف کنید. 💞@MF_khanevadeh
محمدحسین قائمی درنماز جمعه ۱۳آبان ۱۴۰۱ 💞@MF_khanevadeh
شرکت در راهپیمایی امروز نگار ذاکری 💞@MF_khanevadeh
علیرضا، امیرحسین شیخ علیزاده 💞@MF_khanevadeh
2.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای دختر و خواهر ولایت بر ارض و سما ملیکه در قم معصومه به کتیبه و به عصمت در کوی تو زنده، جان مرده قم تربت پاک پیکر توست گر فاطمه دفن شد شبانه کی گفته نهان زماست آن قبر آن قبر که در مدینه شد گم مریم به برت اگر نشیند سازد به سلام سرو قد خم وفات کریمه اهل بیت حضرت معصومه (س) تسلیت باد 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☕🍁 - باشه خواهری! زیاد به خودت فشار نیار آخرش که... - مبینا! لطفا هیچی نگو! دیگر چیزی نگفت و وارد مغازه شد. مغازه دار که بیشتر از یک سال بود که آن ها را می شناخت و دیگر شوخی هایش برای مبینا و عاطفه عادی شده بود، با دیدن مبینا به تنهایی تعجب کرد و گفت: پس اون یکی رفیقت کو؟ - یکم حالش خوب نبود، بیرون موند. - آها نمازهاتون قبول! التماس دعا... ممنون محتاجیم به دعا! مبینا تمام وسایلی که می خواست را انتخاب کرد و بعد از حساب کردن آن ها از مغازه خارج شد. عاطفه را دید که قطره اشکی مزاحم را از روی صورتش پاک می کرد. لحظه ای درنگ کرد تا دوست اش خجالت زده نشود. بطری آب را به او داد و باز هم سکوت، تنها پیوند میان این دو دوست بود. بار دیگر سوار تاکسی خطی شدند. عاطفه واقعا ممنون مبینا بود که در این لحظات او را درک می کند و همیشه بدون هیچ منتی همراهش است. این دفعه خجالت می کشید که باز هم مبینا کرایه را حساب کند، پس زود تر از او دست به کار شده و کرایه را به راننده داد. بعد از گفتن مقصد باز هم به شیشه تکیه داد و مشغول جنگیدن با افکار ضد و نقیض اش شد. سعی کرد افکار مزاحم اش را دور بیاندازد و تبدیل به همان کسی شود که باعث لبخند زدن بقیه می شد. او کسی بود که تحت هر شرایطی لبخند از لبانش کنار نمی رفت اما با جوانه زدن و بعد رشد کردن این حس، کم کم او را تبدیل به دختری منزوی و گوشه گیر می کرد. با خودش کنار آمد و لبخندی پت و پهن روی لب هایش نشاند. . 💞@MF_khanevadeh