eitaa logo
💜 💚مرکز فرهنگی💚💜 خانواده آذربایجانشرقی
1.4هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
4.4هزار ویدیو
106 فایل
💙همراهیتان موجب افتخار ماست 💙 💑خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا🌹 #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇💚 @admin1_Markaz لینک کانال 💚 @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویرانه شود شهر تل آویو به زودی والله نماند اثر از آل سعودی کعبه شود آزاد و بقیعش شود آباد با آل علی هرکه در افتاد ، ور افتاد 📍 📍 @markazfarhangekhanevade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیزان ِمن، بسیجیےشدید، مبارڪ است، اما! بسیجے بمانید ... مقام معظم رهبری 💚 هفته بسیج بر شما بسیجیان دلاور مبارک باد نماهنگ ای بسیجی.... ❁❅❁❅❁❅❁❅❁ @markazfarhangekhanevade
دوباره زلف تو افتاد دست شانه ی من طنین نام تو شد شعر عاشقانه ی من پس از تو جمع نکردیم جانماز تو را اتاق تو شده حالا نماز خانه ی من هنوز مثل همیشه دلم که می گیرد تویی مخاطب غم‌های دخترانه ی من بغل گرفته ام عکس تو را و می افتد بروی صورت تو اشک دانه ی دانه ی من دلم برای تو تنگ است بهترین بابا کجاست آغوشت؟ ها؟ کجاست خانه من؟ چقدر کار بزرگیست دخترت بودن چقدر بار بزرگیست روی شانه ی من... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @markazfarhangekhanevade
✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣5⃣ حالا یک نفر را می خواستند که آن ها را بغل کند و دور اتاق بچرخاند. ظهر شد و حتی نتوانستم اتاق را جارو کنم، به همین خاطر بچه ها را هر طور بود پیش صمد گذاشتم و رفتم ناهار درست کنم. اما صمد به تنهایی از عهده بچه ها برنمی آمد. از طرفی هم هوای بیرون سرد بود و نمی شد بچه ها را از اتاق بیرون آورد. به هر زحمتی بود، فقط توانستم ناهار را درست کنم. سر ظهر همه به خانه برگشتند؛ به جز خواهر و مادر صمد. ناهار برادرها و پدر صمد را دادم، اما تا خواستم سفره را جمع کنم، گریه بچه ها بلند شد. کارم درآمده بود. یا شیر درست می کردم، یا جای بچه ها را عوض می کردم، یا مشغول خواباندنشان بودم. تا چشم به هم زدم، عصر شد و مادرشوهرم برگشت؛ اما نه خانه ای جارو کرده بودم، نه حیاطی شسته بودم، نه شامی پخته بودم، نه توانسته بودم ظرف ها را بشویم. از طرفی صمد هم نتوانسته بود برود و به کارش برسد. مادرشوهرم که اوضاع را این طور دید، ناراحت شد و کمی اوقات تلخی کرد. صمد به طرفداری ام بلند شد و برای مادرش توضیح داد بچه ها از صبح چه بلایی سرمان آوردند. مادرشوهرم دیگر چیزی نگفت. بچه ها را به او دادیم و نفس راحتی کشیدیم. از فردا صبح، دوباره صمد دنبال پیدا کردن کار رفت. توی قایش کاری پیدا نکرد. ادامه دارد...✒️ 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :5⃣5⃣ مجبور شد به رزن برود. وقتی دید نمی تواند در رزن هم کاری پیدا کند، ساکش را بست و رفت تهران. چند روز بعد برگشت و گفت: «کار خوبی پیدا کرده ام. باید از همین روزها کارم را شروع کنم. آمده ام به تو خبر بدهم. حیف شد نمی توانم عید پیشت بمانم. چاره ای نیست.» خیلی ناراحت شدم. اعتراض کردم: «من برای عید امسال نقشه کشیده بودم. نمی خواهد بروی.» صمد از من بیشتر ناراحت بود. گفت: «چاره ای ندارم. تا کی باید پدر و مادرم خرجمان را بدهند. دیگر خجالت می کشم. نمی توانم سر سفره آن ها بنشینم. باید خودم کار کنم. باید نان خودمان را بخوریم.» صمد رفت و آن عید را، که اولین عید بعد از عروسی مان بود، تنها سر کردم. روزهای سختی بود. هر شب با بغض و گریه سرم را روی بالش می گذاشتم. هر شب هم خواب صمد را می دیدم. وقتی عروس های دیگر را می دیدم که با شوهرهایشان، شانه به شانه از این خانه به آن خانه می رفتند و عیدی می گرفتند، به زور می توانستم جلوی گریه ام را بگیرم. فروردین تمام شده بود، اردیبهشت آمده بود و هوا بوی شکوفه و گل می داد. انگار خدا از آن بالا هر چه رنگ سبز داشت، ریخته بود روی زمین های قایش. ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣5⃣ یک روز مشغول کارِ خانه بودم که موسی، برادر کوچک صمد، از توی کوچه فریاد زد. ـ داداش صمد آمد! نفهمیدم چه کار می کنم. پابرهنه، پله های بلند ایوان را دو تا یکی کردم. پارچه ای از روی بند رخت وسط حیاط برداشتم، روی سرم انداختم و دویدم توی کوچه. صمد آمده بود. می خندید و به طرفم می دوید. دو تا ساک بزرگ هم دستش بود. وسط کوچه به هم رسیدیم. ایستادیم و چشم در چشم هم، به هم خیره شدیم. چشمان صمد آب افتاده بود. من هم گریه ام گرفت. یک دفعه زدیم زیر خنده. گریه و خنده قاتی شده بود. یادمان رفته بود به هم سلام بدهیم. شانه به شانه هم تا حیاط آمدیم. جلوی اتاقمان که رسیدیم، صمد یکی از ساک ها را داد دستم. گفت: «این را برای تو آوردم. ببرش اتاق خودمان.» اهل خانه که متوجه آمدن صمد شده بودند، به استقبالش آمدند. همه جمع شدند توی حیاط و بعد از سلام و احوال پرسی و دیده بوسی رفتیم توی اتاق مادرشوهرم. صمد ساک را زمین گذاشت. همه دور هم نشستیم و از اوضاع و احوالش پرسیدیم. سیمان کار شده بود و روی یک ساختمان نیمه کاره مشغول بود. کمی که گذشت، ساک را باز کرد و سوغاتی هایی که برای پدر، مادر، خواهرها و برادرهایش آورده بود، بین آن ها تقسیم کرد. ادامه دارد...✒️ @markazfarhangekhanevade 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظات منتشرنشده ازحال وهوای هواپیمایی که حامل پیکرمطهرسردار شهیدحاج قاسم سلیمانی بود ✅کانال مرکز فرهنگی خانواده در سروش http://sapp.ir/farhangekganevade ✅کانال مرکز فرهنگی خانواده در ایتا http://eitaa.com/markazfarhangekhanevade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛰⭐خداوند پیروزی بسیج مستضعفین را تضمین کرده است [سوره آل‏عمران (3): آيه 160] إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (160) اگر خداوند شما را يارى كند، هيچ كس بر شما غالب نخواهد شد و اگر شما را خوار كند، پس چه كسى است كه بعد از آن بتواند شما را يارى كند؟ (بنا بر اين) مؤمنان فقط بايد بر خداوند توكّل كنند. 🌼🌳امام خامنه ای در دیدار بسیجیان ۱۳۹۸/۰۹/۰۶ این را من عرض بکنم به شما. پیروزی ملّت ایران و پیروزی بسیج و پیروزی این جریان عظیم انقلابی در ایران، تضمین‌شده است. خدای متعال در قرآن میفرماید: اِن یَنصُرکُمُ اللهُ فَلا غالِبَ لَکُم؛اگر خدا شما را یاری کند، هیچ کس بر شما غلبه نمیکند. خب، یاری کردن خدا چه جوری است؟ اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم‌‌؛اگر شما یاری کردید دین خدا را، جهت‌گیری الهی را، منطق خدایی را، راه خدا را، خدا هم شما را نصرت خواهد کرد و یاری خواهد کرد؛ این همان چیزی است که امروز وجود دارد. این جریان عظیم انقلابی در کشور دارند اهداف الهی را دنبال میکنند، ایجاد جامعه‌ی اسلامی را دارند دنبال میکنند، تحقّق شریعت الهی را در کشور دارند طلب میکنند و دنبال میکنند؛ پس کار خدا است، راه خدا است، نصرت خدا است؛ وقتی نصرت خدا شد، خدای متعال هم نصرت خواهد کرد، و وقتی خدای متعال نصرت کرد، فَلا غالِبَ لَکُم؛هیچ کس بر شما غلبه نخواهد کرد. @markazfarhangekhanevade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍سالار شهیدان علیه السلام به فرزندش امام سجاد علیه السلام فرمود: ‌ «سوگند به خدا؛ خون من از جوشش باز نمی ایستد تا سرانجام خداوند، مهدی عّجّّل اللَّهُ تعالی فّرجه الشِریف را برانگیزد ‌ 📚مناقب‌ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۸۵ ‌ شکی نیست که امام مهدی عّجّّل اللَّهُ تعالي فّرجه الشِریف یگانه منتقم خون امام حسین علیه السّلام است چنان‌که در دعای ندبه می‌خوانیم: «این الطالب بدم المقتول بکربلا این المنصور علی من اعتدی علیه و افتری...؛ کجاست طالب خون حسین علیه السّلام که در کربلا کشته شد؟ کجاست آن‌که بر متجاوزان و مفتریان بر او یاری شده است؟» ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @markazfarhangekhanevade
خوردن برنج با ماست فراموشی می‌آورد !❌ ▫️مصرف برنج با ماست، موجب افزایش سردی و تری مغز می‌شود‌، غلبه بلغم در مغز موجب فراموشی، سستی و تنبلی مغز می‌شود + افزایش رطوبت در سر موجب سرگیجه، تشنج، سکته و صرع می‌شود که رفع غلبه رطوبت در مغز به بهبودی کمک می‌کند @markazfarhangekhanevade
نکات استفاده از ماسک در روزهای بارانی ✅کانال مرکز فرهنگی خانواده در سروش http://sapp.ir/farhangekganevade ✅کانال مرکز فرهنگی خانواده در ایتا http://eitaa.com/markazfarhangekhanevade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میبینی_خواهرم ▪️حجاب خون‌بهای شهیدان است..🚩 🌹شادی ارواح طیبه شهیدان صلوات🌹 @markazfarhangekhanevade
❌ توهین ممنوع! موارد ممنوعه رابطه با نوجوانان 🔹در دوران نوجوانی فرزندان‌تان درباره مسائل مختلف با شما گفت‌وگو می‌کنند؛ طبیعی است که در بیشتر این گفت‌وگوها کارتان به بحث یا حتی دعوا کشیده شود. فرزند شما در دوران نوجوانی به دنبال استقلال‌طلبی‌ است و این روحیه در او منجر به مخالفت با شما می‌شود؛ پس: ▪️۱. به نوجوان‌تان نگویید: تو حق مخالفت کردن نداری ▪️۲. هرگزفرزندتان‌رابه‌فردی‌که‌دوستش‌ندارید‌نسبت‌ندهید ▪️۳. به نوجوان‌تان نگویید از داشتن او پشیمان هستید ▪️۴. از امکاناتی‌که‌دراختیارش‌قرار دادید ابزار فشارنسازید ▪️۵. هرگز در حضور نوجوان‌تان آرزوی مرگ نکنید @markazfarhangekhanevade
🦋 ✵ باور بفرمائید سوخت یک زن همیشه «عشق» است! ↫ هر زمان که به او عشق و محبت دادید؛ ↫ همواره سرحال، شاد و پرانرژی می‌باشد! ✵ زندگی شما ولو پر از سختی‌های روزمره و مشکلات باشد ↫ اما با آرامش و مدیریتِ مشکلات پیش می‌رود! @markazfarhangekhanevade
👧چهار ویتامین مادرانه ویتامین آ «آغوش» 💝کودکتون رو هر روز در آغوش بگیرید تا بتونه به اضطراب‌هاش غلبه کنه. ویتامین ب «بازی» 💝 با کودکتون بازی کنید تا باهاش رفیق و صمیمی بشید. ویتامین د «دوست دارم» 💝 گفتن دوست دارم به کودک‌تون باعث میشه بدونه که چقدر دوستش دارید و یه تکیه‌گاه محکم داره. ویتامین ن «نوازش» 💝 وقتی کنار هم نشستید، دارید فیلم می‌بینید و یا موقع صحبت کردن کودک‌تون رو نوازش کنید تا احساس دوست داشتنی بودن بکنه. 😍 ویتامین بچه‌ها رو فراموش نکنید، کمبود ویتامین می‌تونه کودک‌تون رو با مشکل مواجه کنه. @markazfarhangekhanevade
خوراک_لوبیا_چشم_بلبلی 🍲🍲🍲 مواد لازم برای۳ نفر گوشت چرخ کرده ۳۵۰ گرم لوبیا چشم بلبلی ۱ پیمانه پیاز ۲ عدد رب گوجه ‌فرنگی ۲ قاشق سوپ خوری روغن ۱/۲ پیمانه آبلیمو ۲ قاشق سوپ خوری نمک و فلفل و زرد چوبه به مقدار لازم طرز تهیه ۱- لوبیا را با چهار پیمانه آب در قابلمه‌ای مناسب بریزید و روی حرارت بگذارید تا بپزد. وقتی پخت، آن را در سبد بریزید تا آب لوبیا کاملا خارج شود. ۲- پیازها را نگینی خرد کرده و با مقداری روغن در قابلمه‌ای بریزیدو تفت دهید، سپس زردچوبه، نمک و فلفل را هم افزوده و به تفت دادن ادامه دهید. بعد گوشت را اضافه کرده، آن را هم کمی تفت دهید. ۳- مقداری آب داخل قابلمه بریزید. درِ ظرف را بگذارید و حرارت را کم کنید تا گوشت بپزد. بعد از مدتی رب را در مقداری آب جوش حل کنید و داخل قابلمه بریزید. ۴- کمی بعد وقتی از پخت گوشت مطمئن شدید، لوبیای پخته را بیفزایید. بعد از چند دقیقه آبلیمو را هم اضافه کنید. خورش که چند جوش خورد، آماده سرو است. آن را در ظرف دلخواه بریزید و با پلو سرو کنید. @markazfarhangekhanevade
‼️محاسبه نیمه شب شرعی 🔷س 5527: برای و چگونه محاسبه می شود؟ ✅ج: نیمه شب برای نماز مغرب و عشا، نصف فاصله بین تا هنگام است. 🔺فجر صادق در مقابل فجر کاذب است. فجر کاذب نوری است که به درازا در آسمان پدید می‌آید و به جای پهن شدن بر روی افق، به صورت عمودی به سمت بالا انعکاس می‌یابد. فجر صادق زمان است که نور سفید متصل به سطح افق با شدت کم طلوع کرده و در افق پراکنده می¬شود و باگذشت زمان، شدت نور آن بیشتر می¬شود. بدلیل ضعیف بودن فجر صادق، مشاهده آن نیازمند داشتن افق شرقی کاملا باز و تاریک است و در شهرهایی مانند تهران بسیار مشکل می¬باشد. با توجه به اینکه تشخیص دقیق طلوع فجر سخت است ، جهت رعایت احتیاط، حدود ده دقیقه بعد از شروع اذان از رسانه ها، نماز صبح خوانده شود. @markazfarhangekhanevade
ღـیدانه 🌷 مادر‌شهید‌: پسرم‌میموندۍدانشگاهت‌تموم‌بشه‌بعد‌بری... محمدرضا‌: مادر‌من‌صداۍ‌«هل‌من‌ناصر‌ینصرنی»امام‌ حسین‌الان‌دارم‌‌میشنوم.. بعد‌شما‌میگۍ‌دوسال‌دیگه‌برم..؟ شاید‌تا‌دوسال‌‌دیگه‌محمد‌رضاۍالان‌نبودم..! ✅کانال مرکز فرهنگی خانواده در سروش http://sapp.ir/farhangekganevade ✅کانال مرکز فرهنگی خانواده در ایتا http://eitaa.com/markazfarhangekhanevade
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌸 اگر با دشمنان انقلاب نجنگید، آنها در داخل مرز با شما میجنگند! @markazfarhangekhanevade
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣5⃣ همه چیز آورده بود. از روسری و شال گرفته تا بلوز و شلوار و کفش و چتر. کبری، که ساک من را از پشت پنجره دیده بود، اصرار می کرد و می گفت: «قدم! تو هم برو سوغاتی هایت را بیاور ببینیم.» خجالت می کشیدم. هراس داشتم نکند صمد چیزی برایم آورده باشد که خوب نباشد برادرهایش ببینند. گفتم: «بعداً.» خواهرشوهرم فهمید و دیگر پی اش را نگرفت. وقتی به اتاق خودمان رفتیم، صمد اصرار کرد زودتر ساک را باز کنم. واقعاً سنگ تمام گذاشته بود. برایم چند تا روسری و دامن و پیراهن خریده بود. پارچه های چادری، شلواری، حتی قیچی و وسایل خیاطی و صابون و سنجاق سر هم خریده بود. طوری که درِ ساک به سختی بسته می شد. گفتم: «چه خبر است، مگر مکه رفته ای؟!» گفت: «قابل تو را ندارد. می دانم خانه ما خیلی زحمت می کشی؛ خانه داری برای ده دوازده نفر کار آسانی نیست. این ها که قابل شما را ندارد.» گفتم: «چرا، خیلی زیاد است.» خندید و ادامه داد: «روز اولی که به تهران رفتم، با خودم عهد بستم، روزی یک چیز برایت بخرم. این ها هر کدام حکایتی دارد. حالا بگو از کدامشان بیشتر خوشت می آید.» همه چیزهایی که برایم خریده بود، قشنگ بود. ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣5⃣ نمی توانستم بگویم مثلاً این از آن یکی بهتر است. گفتم: «همه شان قشنگ است. دستت درد نکند.» اصرار کرد. گفت: «نه... جان قدم بگو. بگو از کدامشان بیشتر خوشت می آید.» دوباره همه را نگاه کردم. انصافاً پارچه های شلواری توخانه ای که برایم خریده بود، چیز دیگری بود. گفتم: «این ها از همه قشنگ ترند.» از خوشحالی از جا بلند شد و گفت: «اگر بدانی چه حالی داشتم وقتی این پارچه ها را خریدم! آن روز خیلی دلم برایت تنگ شده بود. این ها را با یک عشق و علاقه دیگری خریدم. آن روز آن قدر دلتنگت بودم که می خواستم کارم را ول کنم و بی خیال همه چیز شوم و بیایم پیشت.» بعد سرش را پایین انداخت تا چشم های سرخ و آب انداخته اش را نبینم. از همان شب، مهمانی هایی که به خاطر برگشتن صمد بر پا شده بود، شروع شد. فامیل که خبردار شده بودند صمد برگشته، دعوتمان می کردند. خواهرشوهرم شهلا، شیرین جان، خواهرها و زن برادرها. صمد با روی باز همه دعوت ها را می پذیرفت. شب ها تا دیروقت می نشستیم خانه این فامیل و آن آشنا و تعریف می کردیم. می گفتیم و می خندیدیم. ادامه دارد...✒️ ‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣5⃣ بعد هم که برمی گشتیم خانه خودمان، صمد می نشست برای من حرف می زد. می گفت: «این مهمانی ها باعث شده من تو را کمتر ببینم. تو می روی پیش خانم ها می نشینی و من تو را نمی ببینم. دلم برایت تنگ می شود. این چند روزی که پیشت هستم، باید قَدرَت را بدانم. بعداً که بروم، دلم می سوزد. غصه می خورم چرا زیاد نگاهت نکردم. چرا زیاد با تو حرف نزدم.» این خوشی یک هفته بیشتر طول نکشید. آخر هفته صمد رفت. عصر بود که رفت. تا شب توی اتاقم ماندم و دور از چشم همه اشک ریختم. به گوشه گوشه خانه که نگاه می کردم، یاد او می افتادم. همه چیز بوی او را گرفته بود. حوصله هیچ کس و هیچ کاری را نداشتم. منتظر بودم کسی بگوید بالای چشمت ابروست تا یک دل سیر گریه کنم. حس می کردم حالا که صمد رفته، تنهای تنها شده ام. دلم هوای حاج آقایم را کرده بود. دلتنگ شیرین جان بودم. لحافی را روی سرم کشیدم که بوی صمد را می داد. دلم برای خانه مان تنگ شده بود. آی... آی... حاج آقا چطور دلت آمد دخترت را این طور تنها بگذاری؟! چرا دیگر سری به من نمی زنی. آی... آی... شیرین جان چرا احوالم را نمی پرسی؟! آن شب آن قدر گریه کردم و زیر لحاف با خودم حرف زدم تا خوابم برد. ادامه دارد...✒️ @markazfarhangekhanevade 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🍁 خـدای مهـربانـم... نورت را در وجودمان متجلی کن ڪه سخت محتاج آنیم برڪت نگاهت را در نگاهمان بریز تا هر کجا ڪه می‌نگریم نیکی باشد و مهر 🍃🍁 خـدایـا .... دستمان را بگیر تا یادمان باشد ڪه باید دستی را بگیریم نگاه مهربانت را از ما دریغ مکن تا یادمان باشد ڪه باید بہ تمامی نگاهی باشیم از سر مهر و عشق بہ انسان‌ها 💫شبتون در پناه الهی💫 ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ @markazfarhangekhanevade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅🌻«فشار حداکثری » دشمن ؛ «بسیج حد اکثری» مومنین می خواهد [سوره طه (20): آيات 41 تا 42] وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي (41) اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي (42) (اى موسى!) من تو را براى خودم ساخته و برگزيدم. (اكنون) تو و برادرت با (معجزات و) آياتى كه من به شما داده‏ام برويد و در ياد (و رسالت) من سستى نكنيد. 🌻🌼امام خامنه ای در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری ۱۳۹۷/۱۲/۲۳ من در پایان دو نکته را عرض کنم: اوّلاً تهاجم حدّاکثری دشمن، به بسیج حدّاکثری نیروها احتیاج دارد. امروز تهاجم دشمن حدّاکثری است؛ یعنی از همه‌ی امکانات و وسایلشان دارند استفاده میکنند؛ در درجه‌ی اوّل آمریکایی‌ها، در حاشیه و ذیل آنها صهیونیست‌ها یعنی حکومت صهیونیستی؛ و در کنار و پشت سر آنها هم عموماً غربی‌ها و همه‌ی اروپایی‌ها. بارها آمریکایی‌ها تکرار کردند که تحریمی که ما علیه ایران وضع کردیم، شدیدترین تحریم در طول تاریخ است، راست هم میگویند. بنده هم یک وقت در صحبت در جوابشان گفتم که شکستی هم که آمریکا در مقابل این قضیّه خواهد خورد، سخت‌ترین شکست در طول تاریخ است برای آمریکا ان‌شاء‌الله؛ اگر ما ان‌شاء‌الله درست همّت کنیم و درست حرکت کنیم و پیش برویم. نکته‌ی دوّم هم اینکه اساس کار، ذکر الهی است: «وَلا تَنِیا فی ذِکرِی.» خدای متعال به موسیٰ و هارون در آن موقعیّت حسّاس که دو نفر آدم تنها دارند میروند به طرف یک قدرت جبّار قهّار مسلّطی مثل فرعون با آن همه امکانات، فرمود: « وَلا تَنِیا فی ذِکرِی» مواظب باشید. بارها فرمود: «لا تَخافا اِنَّنی مَعَکُما اَسمَعُ وَ اَرىٰ» من کمکتان میکنم، من حمایتتان میکنم- امّا این را هم فرمود که «لا تَنِیا فی ذِکرِی»؛ کوتاهی نکنید. ذکر الهی وسیله و مایه‌ی همه‌ی این توانایی‌هایی است که شمردیم و عرض کردیم که بایستی به کار گرفته بشود و استفاده بشود؛ ذکر الهی زمینه‌ی همه‌ی اینها است. @markazfarhangekhanevade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا