eitaa logo
💜 💚مرکز فرهنگی💚💜 خانواده آذربایجانشرقی
1.4هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
4.4هزار ویدیو
106 فایل
💙همراهیتان موجب افتخار ماست 💙 💑خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا🌹 #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇💚 @admin1_Markaz لینک کانال 💚 @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
۶۱ ق چون به ابن زیادلعنت الله علیه) خبر رسید که اهل بیت به کوفه نزدیک شده اند امر کرد سرهاى شهدا را که عمر بن سعد(لعنت الله علیه) از پیش فرستادهح بود خارج کرده و پیش ‍ روى اهل بیت ببرند و با هم به شهر درآورند و در کوچه و بازار بگردانند تا سلطنت یزید بر مردم معلوم شود مردم کوفه چون از ورود اهل بیت خبردار شدند از کوفه بیرون آمدند و اهل بیت را سوار بر شتران وارد کوفه نمودند و زنان کوفه براى تماشا بالاى بام ها رفته بودند زنى از بام صدا زد من اىّ الاسارى انتنّ شما از کدام مملکت و قبیله هستید گفتند نحن اسارى آل چون آن زن این را شنید هر چه چادر و مقنعه داشت آورد و برایشان پخش نمود مخدرات گرفتند و خود را با آنها پوشانیدند. 💠به روایت مسلم گجکار قریب به چهل محمل روى چهل شتر در روى آنها زنان و اطفال بودند و سید مریض بر شتر برهنه نشسته و خون از رگهاى گردنش جارى بود اهل کوفه گریه مى کردند حضرت با صداى ضعیف مى فرمود شما بر ما گریه مى کنید پس ما را چه کسى کشت. 💠سهل گوید چون وارد کوفه شدم دیدم بوقها زده مى شد و پرچم ها افراشته ناگاه لشکر وارد شد صداى ضجه و ناله برخاست و سرهاى را که بر فراز نیزه نصب کرده بودند آوردند در پیش سرها سر مبارک مثل ماه مى درخشید. 💠امام در نوک نیزه مبارکه را تلاوت مى نموده ام حسبت انّ اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من ایاتنا عجبا، سهل گوید گریه کنان گفتم یابن رسول الله رأسک اعجب یعنى تکلم رأس شریف تو از قصه اصحاب کهف و رقیم عجیب تر است پس جناب مردم را امر به سکوت نمود و شروع کرد در حالی که همه خاموش بودند . کانال فرهنگی خانواده در سروش🆔http://sapp.ir/farhangekganevade کانال فرهنگی خانواده در ایتا 🆔eitaa.com/markazfarhangekhanevade
💠 در یکی از توقفگاه‌ها که آب قافله تمام شد و راه را هم گم کرده بودند، امام علیه السلام از شدت بیماری وتشنگی نزدیک بود جان بدهد، حضرت سلام الله علیها او را زیر سایه شتری نشاند و همچنان که بادش می‌زد، می‌گفت: ای برادرزاده، برای من دشوار است که تو را در این حال ببینم. 💠 در شهر عقلان جوانی بازرگان به نام زریر خزاعی وقتی شهر را مزیّن دید و مردم را شادمان، شرح حال اسرا را پرسید و پس از اطلاع از هویت آنان، به سراغ کاروان رفت. با مشاهده امام علیه السلام به گریه افتاد. حضرت سجاد علیه السلام از او خواست به سربازانی که سر مقدس حضرت امام حسین علیه السلام را بر نیزه حمل می‌کردند، بگوید جلوتر بروند تا مردم به آن نگاه کنند و چشم از زنان اهل بیت بردارند. زریر 50 دینار به سربازان داد و خواسته امام را برآورده کرد، سپس برگشت و پرسید: «اگر حاجت دیگری دارید بفرمایید تا انجام دهم.» امام فرمود: زنان لباس و پوشش می‌خواهند. زریر بلافاصله جامه‌های فراوانی برای زنها فراهم کرد. سربازان خبردار شدند و او را آن قدر زدند تا از هوش رفت. 💠 در شهری به نام یک مرد یهودی به نام یحیی با مشاهده تلاوت آیات قرآن توسط سر مبارک علیه السلام متعجب و متنبه شد و جامه‌ای از خز را به حضرت سجاد علیه السلام هدیه داد. 💠 امام علیه السلام در شهرهای سیبور، بعلبک و حلب با دیدن بی‌احترامی مردم به اسرا و شادمانی آنان اشعاری با این مضمون خواند: «آل رسول برشتران بی‌جهاز سوار شوند و آل مروان بر مرکب‌های آراسته. این همان زمان است که شگفتی‌هایش از نظر بزرگان پایان‌پذیر نیست و مصائبش نامشخص است. 💠ای کاش می‌دانستم مشغله‌های زمان تا به کجا ما را به دنبال خود می‌کشاند. ما را بر شتران عریان و بی‌جهاز در هرشهر و دیاری می‌گردانند و کسانی از آنان که مهار شتران را در دست گرفته‌اند حمایت می‌کنند گویا ما در میان آنها چون اسیران رومیانیم و آنچه پیامبر فرموده نادرست بوده! وای بر شما که به رسول خدا کفر ورزیدید. شما به گم‌کرده‌ای می‌مانید که راه‌ها را نمی‌شناسد. من فرزند امام هستم. چه شده است که حق من بین این گروه کفّار ضایع شده است. » کانال فرهنگی خانواده در سروش🆔http://sapp.ir/farhangekganevade کانال فرهنگی خانواده در ایتا 🆔eitaa.com/markazfarhangekhanevade