✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
#رمان_هفت_شهر_عشق #قسمت_پنجاه_و_چهار امام یکی از یاران خود را نزد پهلوان می فرستد تا به او خبر دهد
#رمان_هفت_شهر_عشق
#قسمت_پنجاه_و_پنج
در مقابل گناه و فساد سکوت نکن! اگر در جامعه هزاران فساد و گناه است، بیخیال نشو و نگو من کاری نمی توانم بکنم . اگر می توانی با یک زشتی و پلیدی مقابله کنی این کار را بکن.
**
امام دستور می دهد تا مشک ها را پر از آب کنیم و حرکت کنیم. خیمه ها جمع می شود و همه آماده حرکت می شوند. ساعتی می گذرد. امام بر اسب خویش سوار است و لحظه ای خواب بر چشم او غلبه می کند و چون چشم می گشاید، این آیه را می خواند:
《اِنّا لِله وَ اِنّا اِلَیهِ رَاجِعُون》.
علی اکبر جلو می رود و می گوید:
_ پدر جان! چه شده است؟
_ عزیزم، لحظه ای خواب چشم مرا ربود. در خواب، سواری را دیدم که می گفت:《این کاروان منزل به منزل می رود و مرگ هم به دنبال آنهاست》. پسرم! این خبر مرگ است که به ما داده شده است.
_ پدر جان! مگر ما بر حق نیستیم؟
_ آری، سوگند به خدایی که همه به سوی او می روند ما بر حق هستیم.
_ اگر چنین است ما از مرگ نمی ترسیم، چرا که راه ما حق است.
چه خوب پاسخ دادی ای علی اکبر! سخن تو آرامش را به قلب پدر هدیه کرد. پدر تو را نگاه می کند و در چشمانش رضایت و عشق موج می زند.
_ پسرم، خداوند تو را خیر دهد.
کاروان حرکت می کند، منزلگاه بعدی ما کربلاست.
🖤شبتون حسینی ، عزاداریهایتان مقبول حق🙏
💞کانال مرکز فرهنگی خانواده آ.شرقی
🌐http://shamiim.ir
════༻💓༺════
💞@MF_khanevadeh