eitaa logo
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
1.4هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
113 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @Gorbanzadeh_m لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺مژده جدید به مخاطبان باحال با صفا 🤔 🎁 به مناسبت فرارسیدن ایام پر فیض ماه مبارک رمضان، ارزش جوایز مسابقه مجله آشنا دو برابر شد و فرصت شرکت در مسابفه تا پایان ماه رمضان تمدید گردید 🤩🤩🤩 🥇مجله آشنا شماره ۲۲۱ ایندفعه با طعمی متفاوت از زندگی و با چاشنی قرن جدید تقدیم حضورتان میشود 🔻برای دانلود مجله برروی لینک زیر کلیک نمایید👇👇👇 http://shamiim.ir/Uploaded/Files/DefaultFolder/1400123120109577_Ashena-221-WEB2.pdf 🔻برای شرکت در مسابقه مجله محبوب آشنا ۲۲۱ بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇👇 http://ashena.shamiim.ir/ 💞@MF_khanevadeh
✨💫✨💫✨💫✨ بعدها آقاجان با صاحب کار صحبت کرد و او آمد توی خانه خودمان یک دار نصب کرد.نخ و نقشه و هر چیزی را که لازم بود،می آورد و از آن به بعد در خانه خودمان قالی می بافتیم .قالی که تمام می شد ،مزد ما را می داد و قالی را می برد .بعدش هم خیلی زود نقشه جدید را می فرستاد و قالی بعدی را سر می انداختیم. تقریبا ده ساله بودم .دستم تند بود،ولی روی تخته ی قالی آرام نمی گرفتم .نمی توانستم بی سروصدا بنشینم یک گوشه و سرم به کارم باشد با انگشت هایم قالی می بافتم و در فکر و خیالم ،آسمان و ریسمان را به هم .آقاجان و مادر می دانستند غافل بشوند ،آتش می سوزانم .سرک می کشیدم تا سر در بیاورم چطوری می شود از درخت بالا رفت یا از دیوار بالا کشید .جوری بود که هر دسته گلی به آب می رفت،حتما یک جایش به من ربط داشت،ولی کارم روی زمین نمی ماند؛برای همین هم صدای کسی در نمی امد. یک بار توی کوچه،پشت در حیاط ماندم ،اول می خواستم در بزنم ،ولی چشمم خورد به دیوار و فکر کردم لازم نیست در را برایم باز کنند؛خودم از پسش بر می آیم.نگاه انداختم و دنبال یک کلوخی ،سنگی،چیزی گشتم که از دیوار صاف بیرون زده باشد .دیده بودم آقاجان روی تنه درخت دنبال جای پا می گردد و مطمئن که می شود ،دستش را به یک جایی محکم می کند و با یک نفس،یا علی می گوید و خودش را می کشاند روی تنه درخت؛می خواستم ادایش را در بیلورم .آن قدر طول دیوار را قدم زدم و بالا و پاینش را نگاه کردم که بالاخره چند تا جای پا پیدا کردم و خودم را از دیوار بالا کشیدم و پریدم توی حیاط .نزدیک بود با صورت زمین بخورم که دست هایم را سریع رساندم به زمین .وقتی روی پا بلند می شدم ،با خودم فکر می کردم که بهتر است خودم به جای آقاجان بروم توت تکانی.سر چرخاندم ببینم کسی دیده چطور از پشت در بسته خودم را رسانده ام توی حیاط یا نه.می خواستم به هر که دیده ،بگویم که خیلی هم سخت نبوده و اگر بخواهد می توانم یادش بدهم،ولی دریغ از یک جفت چشم.خاک لباس هایم را تکاندم و دویدم داخل خانه .عزیز جلویم سبز شد .وقتی پرسید چرا نفس نفس می زنی،به گفتن یک هیچی بسنده کردم تا نشنوم که بگوید آخرالزمون شده مگه دختر ،به حق کارای نکرده.و نبینم لب پاینش را خیلی ریز به دندان می گیرد. چند وقتی هم چشمم دنبال جوجه کلاغ های بالای درخت توت بود.آقاجان که می دانست هیچ کاری ازم بعید نیست ،سعی کرده بود بترساندم.فکر می کرد وقتی انگشت اشاره اش را نشانم داده و تهدید کرده اگر به جوجه ها دست بزنم ،پدر و مادرشان چشم هایم را در می آورند ،باور کرده ام ،اما تقصیر من نبود،آن روز توی خانه تک و تنها بودم ،حوصله ام سر رفته بود.حوصله قالی بافی هم نداشتم .کمی طناب بازی کردم ،گرمم شد .عرق کرده بودم و موهایم چسبیده بود به گردن و صورتم .رفتم دم حوض یک کلاغ نشسته بود آن طرف حوض و داشت با حوصله آب می خورد. ❤️ادامه دارد... 💫 💠 مرکز فرهنگی خانواده «آ_ش» 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_721038705925554887.mp3
13.84M
🔰 شرح و تفسیر ماه رمضان 💠 دعای روز یازدهم ✨اللهمّ حَبّبْ الیّ فیهِ الإحْسانَ وكَرّهْ الیّ فیهِ الفُسوقَ والعِصْیانَ وحَرّمْ علیّ فیهِ السّخَطَ والنّیرانَ بِعَوْنِكَ یا غیاثَ المُسْتغیثین. خدایا در این روز احسان و نیکویی را محبوب من و فسق ‌و معاصی را ناپسند من قرار ده و در این روز خشم و آتش قهرت را بر من حرام گردان به یاری خود ای فریادرس فریاد خواهان✨ 🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه 👌 به همراه بیان یک نکته شرعی مورد توجه در 🌻صوت تندخوانی خوانی جزء یازدهم 11 معتزآقایی http://cdn.ahlolbait.com/files/12/download/Tahdir%20joze11.mp3 ❤️ 🔵 یک نکته کلیدی و تفسیری جزء دهم 🔷آیه‌ای که خمس را واجب کرد ✨وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شیَ‌ْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبیَ‌ وَ الْیَتَامَی‌ وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیل (41- انفال)✨ اولین آیه جزء دهم آیه‌ای است که وجوب پرداخت خمس را این‌گونه اعلام می‌کند: بدانید هر غنیمتی که نصیب شما می‌شود یک پنجم آن، از آن خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و ذی القربی (امامان اهل بیت علیهم السلام) و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از خاندان پیامبر خدا پیامبر صلی الله علیه و آله) می‌باشد. ‌🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 💞 @MF_khanevadeh
👭👬👭👬 این دوران هفت‌سال تربیت خاص که اسمش را می‌گذاریم دوران ادب، هم آغاز دارد هم انتها. انتهایش هم باید معلوم بشود. از اول هم باید بگوییم هفت‌ساله. یک‌وقت بچه سختش آمد می‌گوید این هفت‌سال بیشتر نیست. ولی بعد از هفت سال اینقدر بچه متعادل ان‌شاءالله شده که دستور هم بهش ندهی خودش اجرا می‌کند. ما وقتی مستقیم می‌رویم جشن تکلیف می‌گیریم، ممکن است جشن تکلیف ما موفقیت نداشته باشد. من این خطر را به خانواده‌ها گوشزد بکنم. دین مطابق فطرت است. وقتی از هفت‌سالگی بچه باید ضابطه‌مند بشود یعنی ضابطه‌مندی را دوست دارد فطرتاً. ما باید برویم آن فطرت او را بیدار کنیم. ✍📚 💞@MF_khanevadeh
🌼🌸🌼🌸 📚 آیا میخواهی ثواب حج و عمره به تو بدهند؟ وقتی به مکّه برای زیارت خانه خدا می‌روی مهمان خدا می‌شوی و چون با لباس احرام بر دور کعبه طواف می‌کنی قلب خویش را صفا می‌دهی و پاکِ پاک می‌شوی. آیا می‌دانی که پیامبر (صلی علیه و آله) ارزش یک سفر عمره رابالاتر از دنیا و هر آنچه در دنیا است می‌داند و آن را مایه پاک شدن از همه گناهان معرفی می‌کند. [۱] حتما می‌گویی: معلوم نیست چه موقعی خداوند توفیق آن دهد که به مکّه سفر کنم. آیا دوست داری تا من کاری را یاد شما بدهم که ثواب حج و عمره داشته باشد؟ پیشنهاد من زیاد سخت نیست و داخل خانه خودت می‌توانی آن را انجام بدهی! لازم نیست جایی بروی، همین الآن🌸🌸 می‌توانی به ثواب حج و عمره برسی! حتما مایل شدی بدانی که آن چه کاری است. برادرم! یک لحظه کتاب را کنار بگذار و نگاهی به اطراف خود بینداز!......... [ادامه دارد......]📝 💞@MF_khanevadeh
7.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هویج پلو مجلسی متفاوت مواد لازم و طرز تهیه در کلیپ •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞@MF_khanevadeh
19.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ موضوع : 06-قرآن 🎙 سخنران : استاد قرائتی همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید: 👉 https://shamiim.ir/Category/List 💞@MF_khanevadeh
✨💫✨💫✨💫✨ تنهایی و گرما یادم رفت.دستم را بردم توی حوض و کمی آب پاشیدم روی آب ،کلاغ سرش را بالا آورد و نگاهم کرد.بعد بی توجه به من پر زد و رفت؛بدون اینکه از من ترسیده باشد .بلند شدم و رفتم پای درخت توت،سرم را گرفتم بالا تا بلندترین شاخه اش را ببینم .خیلی بلند بود هی سرم را بردم عقب ،خیره شدم به آفتاب که نورش چشمم را زد ؛ناخودآگاه بستمشان.وقتی چشم هایم را باز کردم،اول کمی سیاهی رفت،بعد خیلی زود دوباره توانستم واضح اطرافم را ببینم .دست کشیدم روی تنه درخت ؛زبر بود.حواسم پرت مورچه هایی شد که رویش راه می رفتند .انگشتم را گذاشتم جلوی راهشان؛مسیرشان را عوض کردند .هر کاری می کردم ،از یک طرف دیگر راه پیدا می کردند.دست از سرشان برداشتم ،کلاغی هم روی درخت نبود ؛البته خبر داشتم که جوجه کلاغ ها توی لانه شان تنها هستند.دستم را گرفتم به تنه ی درخت و خودم را به زحمت کشیدم نزدیک میخ اول .قدم کوتاه بود و تا بخواهم خودم را برسانم به میخ بعدی،کشیده شدم به درخت و پوست دستم زخم شد ،دودستی درخت را بغل کرده بودم تا نیفتم .دستم می سوخت،ولی اهمیت ندادم.می خواستم هر طور شده به آن لانه ی گردی که روی شاخه جا خوش کرده بود برسم ،که رسیدم.اولین جوجه را برداشتم و انداختم داخل یقه لباسم .داشتم بهش می گفتم می برمت پایین و با هم بازی می کنیم و جفتمان از تنهایی در می آییم ،که دو تا قار قار کرد و هیچ نفهمیدم که یک دسته کلاغ سیاه زشت یکهو از کجا پیدایشان شد.مستقیم داشتند می آمدند سمت من،حسابی ترسیدم ،جوجه را انداختم داخل لانه اش و هول هول پایین آمدم.از میخ یکی مانده به آخر پریدم پایین و سکندری خوردم و افتادم پای درخت ،دست زخمی ام کم بود ،پایم هم گرفت به یک شاخه کوچک و خراش برداشت.اهل گریه و زاری نبودم .سریع خودم را جمع و جور کردم و دویدم سمت اتاق،رفتم تو و در را پشت سرم چفت کردم و نشستم همان جا پشت در،صدای تالاپ تلوپ قلبم را می شنیدم .کوتاه و بریده بریده نفس می زدم .دلم کمی آب می خواست ،زبانم چسبیده بود بیخ گلویم و لب های خشکم چسبیده بودند به هم ولی جرئت نداشتم از جایم تکان بخورم .کلاغ ها یک جوری با نوکشان به در می زدند که ته دلم خالی شد.فکری شدم که اگر چند تا نوک دیگر بزنند،راستی راستی در سوراخ می شود.ترس برم داشته بود که جواب آقاجان را چه بدهم ،تا اینکه خودشان خسته شدند و رفتند ؛مثل مورچه ها که حتما بالاخره یک جایی خسته می شدند و دست از دانه بردن بر می داشتند ولی کی اش را نمی دانستم .این مورچه های بیچاره ،همیشه ی خدا یک چیزی روی دوششان بود انگار بلد نبودند بدون بار کشیدن راه بروند ؛مثل خودم،که نمی توانستم شکل خیلی از دخترها سرم را پایین بیندازم و مشغول کار خودم باشم ،انگار یک چیزی مدام توی سرم قل می خورد و برای هر چیزی دست می جنباندم و شیطنت می کردم .از داستات کلاغ ها درس عبرت نگرفتم ؛فقط باور کردم که اگر کمی دیر جنبیده بودم ،نوک یکی از کلاغ ها می خورد توی چشمم و کور می شدم . ❤️ ادامه دارد.... 💫 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.mp3
9.29M
🔰 شرح و تفسیر ماه رمضان 💠 دعای روز 12 🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه 👌 به همراه بیان یک نکته شرعی مورد توجه در 🤲🏻 دعای روز دوازدهم 🕊اللهمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ واحْمِلنی فیهِ على العَدْلِ والإنْصافِ وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الخائِفین.☘ 🕊خدایا مرا در این ماه به پوشش و پاکدامنى بیاراى و به لباس قناعت و اکتفا به اندازه حاجت بپوشان و بر عدالت و انصاف وادارم نما و مرا در این ماه از هرچه مى‌ترسم ایمنى ده، به نگهدارى‌ات اى نگهدارنده هراسندگان.☘ 🌺جزء دوازدهم 12 http://cdn.ahlolbait.com/files/12/download/Tahdir%20joze12.mp3 ❤️ 👌 🔷نجات مؤمنین، وعده حتمی خداست ⭕️ یک نکته کلیدی از جزء 11 ✨ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ  کَذَالِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ(103- یونس علیه‌السلام) 🔹این آیه، وعده امید بخش خداوند متعال به مؤمنین است که اگر به واقع مؤمن بودند یعنی در عقیده به اصول دین باور داشتند و در عمل به قدر توان به دستورات دین عامل بودند؛ خداوند آن‌ها را در زمانی که قرار شده عذابی نازل شود و کافران را نابود کند از خطر حفظ کرده و نجات می‌دهد. 💥بنا بر این اصل در قانون خدا هیچ‌گاه تر و خشک با هم نمی‌سوزند و عذاب تنها دامن‌گیر کافران و تبهکاران می‌شود. 💞@MF_khanevadeh