من همـان خشت ِفروریخته از زلزلهام ،
که دگـر نیست در انـدیشهی برپـایی ِخویـش . .
واقعا آمادگی برگشت به
خونه ، آلودگی ، شلوغی ، ترافیک ، درس و آدمـای تکراری رو ، ندارم🚶🏻.
عشق از سر رفـت بیرون ُغرور ِاو نرفـت . .
ناز ِمهمان را ز صاحبخانه میبایـد کشیـد !
چنانـت دوست میدارم
که گر روزی فراق افتـد ،
تـو صبر از من تـوانی کرد ُمن ،
صبر از تـو نتـوانم ! :)
خوشا آن دل ، که دلـدارش تـو گردی . .
خوشا جـانی ، که جانانش تـو باشی . .
خوشا دردی ، که درمانـش تـو باشی :)
من ُتـو آن دو خطیم . .
آری موازیـان به ناچـاری ،
که هر دو باورمـان زآغـاز به یکدگـر نرسیـدن بـود :)
توصیف ِتـو برایم حکایتیست ،
که چشمانم برای شنیدن ِآن
گوش میدهند و قلبم در آن زندگی میکنـد :)
بر چشمانـم
پارچه ای سیاه خواهم بست ،
تـا هیچ چیز را نبینم . .
نه شکنـجه را . .
و نه چراغها را . .
جهانی شـاد و غمگینانـد از هجـر ُوصال ِتـو . .
به وصلم شادمـان گردان ،
که از هجـر ِتـو غمگینم . . !
اونجا که باباطاهر میگه:
گل سرخم چرا پژمرده حالی . . ؟
بیا قسمت کنیم دردی که داری…
بیا قسمت کنیم ، بیشش به من ده ،
که تو کوچکدلی ، طاقت نداری :)
میگویند : شاد بنویس . .
نوشته هایت درد دارنـد !
و من یاد ِمردی میافتـم ،
که با کمانچهاش ،
گوشه ی خیابـان شـاد میـزد ،
اما با چشمهای ِخیس . . !