eitaa logo
انرژی مثبت
15.1هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
11.8هزار ویدیو
127 فایل
ارتباط با ما @TeslaCo به خانواده انرژی مثبت خوش آمدید تعرفه تبلیغات در کانال زیر: https://eitaa.com/joinchat/571015891Caf2cbc0b02
مشاهده در ایتا
دانلود
مردمانی که در سواحل اقیانوس اطلس زندگی می کنند به صید خرچنگ آبی مشغولند. آنها خرچنگ هایی را که صید می کنند در سبد می اندازند. اگر فقط یک خرچنگ در سبد باشد، روی سبد درپوش میگذارند؛ اما وقتی چند خرچنگ صید کرده باشند، هرگز درپوش سبد را نمیگذارند. چون هرکدام از خرچنگ ها برای بیرون آمدن، دیگری را به کناری می کشد. بنابراین هرگز هیچ کدام موفق به فرار نمی شوند.این شیوه ی انسان های ناموفق است. آنها دست به هر کاری می زنند تا دیگران را از پیشرفت باز دارند و مانع جلو رفتن آنها شوند. آنها برای نگهداشتن دیگران در سبد، از هر وسیله ای استفاده می کنند 💎 @MOSBAT
مردمانی که در سواحل اقیانوس اطلس زندگی می کنند به صید خرچنگ آبی مشغولند. آنها خرچنگ هایی را که صید می کنند در سبد می اندازند. اگر فقط یک خرچنگ در سبد باشد، روی سبد درپوش میگذارند؛ اما وقتی چند خرچنگ صید کرده باشند، هرگز درپوش سبد را نمیگذارند. چون هرکدام از خرچنگ ها برای بیرون آمدن، دیگری را به کناری می کشد. بنابراین هرگز هیچ کدام موفق به فرار نمی شوند.این شیوه ی انسان های ناموفق است. آنها دست به هر کاری می زنند تا دیگران را از پیشرفت باز دارند و مانع جلو رفتن آنها شوند. آنها برای نگهداشتن دیگران در سبد، از هر وسیله ای استفاده می کنند 💎 @MOSBAT
⭕️ همنشینی مردی تلاش می کرد که قاطرش را وارد مسابقات اسب سواری کند. مسئولین مسابقه به او گفتند: قاطر تو شانسی برای موفقیت ندارد مرد پاسخ داد: می دانم، اما همنشینی با اسب های اصیل می تواند برای او مفید باشد. ✅ هم نشینی با برندگان، از شما یک برنده می سازد. 💎 @MOSBAT
داستان پیگمالیون تاجری ثروتمند در یونان، مجسمه سازی را برای ساختن مجسمه ی مرمرین یک زن برای باغش استخدام کرد. موقع ساختن مجسمه ی مرمری، پیگمالیون آنقدر کارش را خوب انجام داد که تصور کرد مجسمه انسانی واقعی است و عاشقش شد. همینطور که زمان میگذشت، او ساعت ها با مجسمه حرف میزد و اهمیت نمیداد که پاسخی نمیشنود. اعتقاد او به کارش تا آن حد بود که روزی معجزه رخ داد و مجسمه زنده شد. اعتقاد پیگمالیون باعث شد رویایش به حقیقت مبدل شود. ✅ افکار ناخودآگاه ما نقش بسیار مهمی را در اعمال و تصمیم های ما نسبت به دیگران ایفا میکنند. افکار ما به اعمال تبدیل خواهند شد و این اعمال در دیگران واکنش ایجاد میکند. تصوری که نسبت به شخص دیگری داریم، پایه ی تصمیم گیری و عمل ما خواهد بود. یک مدیر خوب معتقد است که کارمندانش میتوانند از عهده کارها برایند و اجازه می دهد تا جایی که ممکن است آنها خود تصمیم گیری نمایند، از کارهای کوچک شروع کنند و کم کم به کارهای بزرگ برسند. 💎 @MOSBAT
داستان پیگمالیون تاجری ثروتمند در یونان، مجسمه سازی را برای ساختن مجسمه ی مرمرین یک زن برای باغش استخدام کرد. موقع ساختن مجسمه ی مرمری، پیگمالیون آنقدر کارش را خوب انجام داد که تصور کرد مجسمه انسانی واقعی است و عاشقش شد. همینطور که زمان میگذشت، او ساعت ها با مجسمه حرف میزد و اهمیت نمیداد که پاسخی نمیشنود. اعتقاد او به کارش تا آن حد بود که روزی معجزه رخ داد و مجسمه زنده شد. اعتقاد پیگمالیون باعث شد رویایش به حقیقت مبدل شود. ✅ افکار ناخودآگاه ما نقش بسیار مهمی را در اعمال و تصمیم های ما نسبت به دیگران ایفا میکنند. افکار ما به اعمال تبدیل خواهند شد و این اعمال در دیگران واکنش ایجاد میکند. تصوری که نسبت به شخص دیگری داریم، پایه ی تصمیم گیری و عمل ما خواهد بود. یک مدیر خوب معتقد است که کارمندانش میتوانند از عهده کارها برایند و اجازه می دهد تا جایی که ممکن است آنها خود تصمیم گیری نمایند، از کارهای کوچک شروع کنند و کم کم به کارهای بزرگ برسند. 💎 @MOSBAT
⭕️ همنشینی مردی تلاش می کرد که قاطرش را وارد مسابقات اسب سواری کند. مسئولین مسابقه به او گفتند: قاطر تو شانسی برای موفقیت ندارد مرد پاسخ داد: می دانم، اما همنشینی با اسب های اصیل می تواند برای او مفید باشد. ✅ هم نشینی با برندگان، از شما یک برنده می سازد. 💎 @MOSBAT
مردمانی که در سواحل اقیانوس اطلس زندگی می کنند به صید خرچنگ آبی مشغولند. آنها خرچنگ هایی را که صید می کنند در سبد می اندازند. اگر فقط یک خرچنگ در سبد باشد، روی سبد درپوش میگذارند؛ اما وقتی چند خرچنگ صید کرده باشند، هرگز درپوش سبد را نمیگذارند. چون هرکدام از خرچنگ ها برای بیرون آمدن، دیگری را به کناری می کشد. بنابراین هرگز هیچ کدام موفق به فرار نمی شوند.این شیوه ی انسان های ناموفق است. آنها دست به هر کاری می زنند تا دیگران را از پیشرفت باز دارند و مانع جلو رفتن آنها شوند. آنها برای نگهداشتن دیگران در سبد، از هر وسیله ای استفاده می کنند 💎 @MOSBAT
مرد فقیرى بود که همسرش از ماست کره مى گرفت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت، آن زن کره ها را به صورت توپ های یک کیلویى در می آورد. مرد آنرا به یکى از بقال های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم، بنابراین یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر شما را به عنوان وزنه قرار دادیم. مرد بقال از شرمندگی نمیدانست چه بگوید. از ماست که بر ماست؟؟؟؟؟؟ 🥀 @MOSBAT
⭕️ همنشینی مردی تلاش می کرد که قاطرش را وارد مسابقات اسب سواری کند. مسئولین مسابقه به او گفتند: قاطر تو شانسی برای موفقیت ندارد مرد پاسخ داد: می دانم، اما همنشینی با اسب های اصیل می تواند برای او مفید باشد. ✅ هم نشینی با برندگان، از شما یک برنده می سازد. 💎 @MOSBAT
⭕️ همنشینی مردی تلاش می کرد که قاطرش را وارد مسابقات اسب سواری کند. مسئولین مسابقه به او گفتند: قاطر تو شانسی برای موفقیت ندارد مرد پاسخ داد: می دانم، اما همنشینی با اسب های اصیل می تواند برای او مفید باشد. ✅ هم نشینی با برندگان، از شما یک برنده می سازد. 💎 @MOSBAT
مرد فقیرى بود که همسرش از ماست کره مى گرفت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت، آن زن کره ها را به صورت توپ های یک کیلویى در می آورد. مرد آنرا به یکى از بقال های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم، بنابراین یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر شما را به عنوان وزنه قرار دادیم. مرد بقال از شرمندگی نمیدانست چه بگوید. از ماست که بر ماست؟؟؟؟؟؟ 🥀 @MOSBAT
مرد فقیرى بود که همسرش از ماست کره مى گرفت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت، آن زن کره ها را به صورت توپ های یک کیلویى در می آورد. مرد آنرا به یکى از بقال های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم، بنابراین یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر شما را به عنوان وزنه قرار دادیم. مرد بقال از شرمندگی نمیدانست چه بگوید. از ماست که بر ماست؟؟؟؟؟؟ 🥀 @MOSBAT