عاشقی دیدم که از معشوقه حسرت می خرید
تکه تکه قلب را می داد و مهلت می خرید ،
تا سحر بیدار بود و با زبانِ عاشقی
جرعه جرعه شعر می نوشاند و لکنت می خرید
لا به لای دوزخِ شبهای حسرتزایِ خویش
در خیالاتش ، کنارِ یار ، جنّت می خرید (:
در کنارِ سفرهی خالی ، برای عشقِ خود
از خدای مهربانِ خویش ، برکت می خرید ..
لحظه لحظه ساعتش را می شکست و بعد از آن
لحظه ها را می شمرد و باز ساعت می خرید .
قسمتش چیزی به جز تنها شدن گویا نبود
از قضا ، در کوچهی تقدیر ، قسمت میخرید !
متهم می شد میانِ خلق ، اما باز هم
آبرو می داد و جایش ، بارِ تهمت می خرید .
نامِ شاعر را نگویم تا نباشد غیبتش
بینوا در شهر می گشت و محبت می خرید (:
- آشفتگیهبایدببخشید -
*
حالا ما باید برای چشـمهایت
[ وَ إن یَکاد ] بخوانیم (:
- آشفتگیهبایدببخشید -
*
واسه سلامتی آقای سید هاشم هم دعا کنیم (:
اگر کسی دلبستهیِ توست
از او رویگردان مباش .
[ امیرالمؤمنین ، تحتالعقول ]
هدایت شده از | ناظـمالاطباء |
ببخشید پسر شماست؟
ماشالله چقدر شبیه همسنگر ماست 🦦
غیر از تو در این شهر کسی بابِ دلم نیست
جوری که دلم خواسته بیتاب دلم نیست . .
بر فرض که با کلِ جهان عکس بگیرم ،
تصویر کسی جز تو که در قاب دلم نیست (:
این برکه پر از ماهی و ای ماه یگانه
جز طعمه عشقِ تو به قلابِ دلم نیست . .
تا چشمِ سیاه تو مرا جوهر شعر است
سهم تو بغیر از غزل ناب دلم نیست .
هر چند کویر است فقط دُر من ایعشق
تا غرق توام ، حسرت دریا به دلم نیست ((: