- آشفتگیهبایدببخشید -
میشه بشینی پیشم شعر واسم بخونی؟!
میشه این دفعه شما شعر بخونین واسم؟
https://eitaa.com/Eliyar_0
تو را با اینکه طردم کردهای هم دوستت دارم
دلم را سر به سر هم پر کند غم، دوستت دارم
تنم یخ میزند با لمس دستانت ولی ای عشق
به روی گل شبیه ردِ پای سرد شبنم دوستت دارم
فریبم داده چشمانت، بهشت مابینِ دستانت
بیا حوای من! مانند آدم دوستت دارم
چه فرقی میکند اندازه وقتی عاشقم کردی؟
تو را حالا، اگر بسیار اگر کم دوستت دارم
عجب حال و هوایی، با تو شاعر میشوم بی شک
بدون چتر با بارانِ نمنم دوستت دارم
بیا، دیر آمدی عیبی ندارد نوش دارویم
به روی زخم هایم باش مرهم، دوستت دارم
تو را حاشا نکردم نه؛ ولی این عشق ممکن نیست
شبیه راز میمانی و مبهم دوستت دارم
اگر محکم در آغوشت بگیرم؛ دوستم داری؟!
بپاشی باز روی شانه هایت عطر مریم دوستت دارم
به دریا زن دلت را چون نهنگی در شبِ طوفان
بگو یک بار دیگر "به جهنم! دوستت دارم"
- آشفتگیهبایدببخشید -
-
دستش را توی دست او گذاشت،
این عمل صمیمانهتر از بوسه بود...
در خیالات خودم ، در زیر بارانی که نیست
میرسم با تو به خانه ، از خیابانی که نیست .
مینشینی رو به رویم خستگی در میکنی
چای میریزم برایت تویِ فنجانی که نیست ،
باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟
باز میخندم که خیلی ! گرچه میدانی که نیست (:
شعر میخوانم برایت واژهها گل میکنند
یاس و مریم میگذارم تویِ گلدانی که نیست .
چشم میدوزم به چشمت ، میشود آیا کمی
دستهایم را بگیری بین دستانی که نیست؟