- آشفتگیهبایدببخشید -
میشه بشینی پیشم شعر واسم بخونی؟!
قبول دارین شعر تو شب حس و حالِ دیگه ای داره؟
یک نفر اینجا دلش تنگ است ، باور میکنی؟
یک گذر بر قلب او یک بار دیگر میکنی؟
یک نفر دارد هوایِ پر کشیدن در دلات
یک سفر شَهباز من ، با این کبوتر میکنی؟
ماه من ، چشمان زیبایت مرا دیوانه کرد
با من دیوانهای زیبای من سر میکنی؟
گل بده در باغ دل تا جان دهم در پای تو
گل بده ، لطفا ، قبول؟ دل را معطر میکنی؟
ساعتی پیشم نشین ، من خستهام از زندگی
خستگی را از تنم با بوسهای در میکنی؟
گوش من لج میکند وقتی که حرف از رفتن است
صحبت رفتن تو با این آدمِ کر میکنی؟
میشود اینجا بمانی؟ میشود؟ لطفا نرو . .
درد قلبم را تو با یک خنده کمتر میکنی لطفا نرو (:
وقتی بار جهان به شونه هات سنگینی میکنه ،
یادت نره که تو منو داری (:
- آشفتگیهبایدببخشید -
میشه بشینی پیشم شعر واسم بخونی؟!
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟
که تشنه مانده دلم در هوایِ زمزمههایت ،
به قصهیِ تو هم امشب درون بستر سینه
هوای خواب ندارد ، دلی که کرده هوایت!
تهی است دستم اگر نه برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت ،
چگونه میطلبی هوشیاری از من سرمست
که رفتهایم ز خود پیش چشمِ هوش ربایت (:
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمیکنند رهایت .
دل است جایِ تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت (:
هنوز دوست نمیدارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت .
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت ،
دلم گرفته ، به بوسه دچار باید شد
به روی گردن تو دست به کار باید شد .