وقتی بار جهان به شونه هات سنگینی میکنه ،
یادت نره که تو منو داری (:
- آشفتگیهبایدببخشید -
میشه بشینی پیشم شعر واسم بخونی؟!
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟
که تشنه مانده دلم در هوایِ زمزمههایت ،
به قصهیِ تو هم امشب درون بستر سینه
هوای خواب ندارد ، دلی که کرده هوایت!
تهی است دستم اگر نه برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت ،
چگونه میطلبی هوشیاری از من سرمست
که رفتهایم ز خود پیش چشمِ هوش ربایت (:
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمیکنند رهایت .
دل است جایِ تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت (:
هنوز دوست نمیدارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت .