eitaa logo
مجله مجازی دختران باران🌦
396 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
3 فایل
دختران بارانیم🌦 زنده و بالنده🌱 پر از شور و انگیزه😉 به وقتش رحمت🌳 به جایش سیل آسا و طوفنده⛈ با ما بارانی شوید...😍 @Pa_Dokhtaran_Baran 👈 آیدی 💌 لینک ناشناس مون https://gkite.ir/es/10362081 🔖 مجله مجازی دختران باران
مشاهده در ایتا
دانلود
اﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: به نظر ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ☺️ﻣﯽﮐﻨﺪ؟ ﻫﺮﯾﮏ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ؛ ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ: ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ👁. ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ. ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭘﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ👼. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ، دو کاسه کنار شاگردان گذاشت و گفت: به این دو کاسه نگاه کنید. اولی از طلا ✨درست شده است و درونش سم است و دومی کاسه‌ای گلی🥣 است و درونش آب گوارا است، شما از کدام کاسه می‌نوشید؟ شاگردان یک‌صدا جواب دادند: از کاسه گلی. استاد گفت: ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ کاسه‌ها ﺭﺍ در نظر گرفتید، ﻇﺎﻫﺮ آنها ﺑﺮﺍ‌یتاﻥ ﺑﯽﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ. آدمی هم همچون این کاسه است. آنچه که آدمی را زیبا می‌کند درونش و اخلاقش است. باید سیرتمان را زیباکنیم نه صورتمان را.
صداقت، تنها امتحانی‌ست که تقلب ندارد چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند🚙و با دوستان خود در شهر دیگر به خوش‌گذرانی پرداختند.🏖 اما وقتی به شهر خود بازگشتند متوجه شدند که درمورد تاریخ امتحان اشتباه کرده‌اند😱و به‌جای سه‌شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند با استاد صحبت کنند و علت جاماندن را برای او توضیح دهند. آن‌ها به استاد گفتند: ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه بازگشت لاستیک خودرویمان🚘پنچر شد. و از آن جایی که زاپاس نداشتیم مدت زمانی طول کشید⏱تا کسی را برای کمک بیابیم و به همین دلیل دوشنبه دیروقت به خانه رسیدیم.🏡 استاد پذیرفت که آن‌ها روز بعد امتحان بدهند.📝 روز بعد استاد آن‌ها را برای امتحان به چهار اتاق جداگانه🏠فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی داد.📄 آن‌ها به اولین سوال نگاه کردند که ۵ نمره داشت. سؤال خیلی آسان بود و به‌راحتی به آن پاسخ دادند.😌 سپس ورق را برگرداندند تا به سؤالی که ۹۵ نمره داشت، پاسخ بدهند. سؤال این بود: کدام لاستیک پنچر شده بود؟!!😟 💌ممنون که همراهمون هستید🥰 ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸https://eitaa.com/joinchat/1823080813Cd4bade3ef2
🌙 مردی بود که زمین‌های زراعی🏡 بزرگی داشت و به‌تنهایی نمی‌توانست کارهای مزرعه را انجام دهد. تصمیم گرفت برای استخدام یک دستیار اعلامیه‌ای بدهد. چون محل مزرعه در منطقه‌ای بود که طوفان‌های زیادی🌪 در سال باعث خرابی مزارع و انبارها می‌شد افراد زیادی مایل به کار در آنجا نبودند. سرانجام روزی یک مرد میانسال لاغر نزد مزرعه‌دار آمد. مزرعه‌دار از او پرسید: آیا تاکنون دستیار یک مزرعه‌دار بوده‌ای؟ مرد جواب داد: من می‌توانم موقع وزیدن باد بخوابم.😴 به‌رغم پاسخ عجیب مرد، چون مزرعه‌دار به یک دستیار احتیاج داشت او را استخدام کرد. مرد به‌ خوبی در مزرعه کار می‌کرد و از صبح تا غروب تمام کارهای مزرعه را انجام می‌داد و مزرعه‌دار از او راضی بود.😌 سرانجام یک شب طوفان🌪 شروع شد و صدای آن از دور به گوش می‌رسید. مزرعه‌دار از خواب پرید و فریاد کشید:😱 طوفان در راه است. فورا به‌سراغ کارگرش رفت و او را بیدار کرد و گفت: بلندشو، طوفان می‌آید باید محصولات و وسایلمان را خوب ببندیم و مهار کنیم تا باد آن‌ها را با خود نبرد. مرد همان طور که در خواب بود گفت: نه ارباب، من که به شما گفته بودم وقتی باد💨 می‌وزد من می‌خوابم.🥱 مزرعه‌دار از این پاسخ عصبانی شد😡 و تصمیم گرفت فردا او را اخراج کند. سپس با عجله بیرون رفت تا خودش کارها را انجام دهد. با کمال تعجب دید😲 که تمامی محصولات با تور و گونی پوشیده شده است. گاوها در اصطبل و مرغ‌ها در مرغدانی هستند. پشت همه درها محکم شده است و وسایل کشاورزی در جای مطمئن و دور از گزند طوفان هستند. مزرعه‌دار متوجه شد که دستیارش فکر همه چیز را کرده و همه موارد ایمنی را در نظر داشته، بنابراین حق داشته که موقع طوفان در آرامش باشد. وقتی انسان آمادگی لازم را داشته باشد تا با مشکلات مواجه شود از چیزی ترس نخواهد داشت. پس برای مبارزه با مشکلات، از قبل خودت را آماده کن. ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸https://eitaa.com/joinchat/1823080813Cd4bade3ef2