به جز آغوش ِتو هرگز ، برایم نوشدارو نیست ،
نهنگی خسته میفهمد ، نوازشهای ِساحل را ..
لحظهی ِدیدنت انگار که یك حادثه بود ،
حیف چشمان ِتو این حادثه را دوست نداشت .
سیب را چیدم و در دلهرهی ِدستانم ،
سیب را دید ولی دلهره را دوست نَداشت .
تا سه بس بود که بشمارم و در دام افتد ،
گفتیك گفتدو ، افسوس سه را دوست نَداشت ..
من و تو خط ِموازی ، نرسیدن هرگز ،
دلم این قاعدهی ِهندسه را دوست نَداشت .
درس ِمنطق نده دیگر تو به این عاشق که ،
از هَمان کودکیاش مدرسه را دوست نَداشت !