من چیزهای ساده را دوست دارم ؛
کتاب را ، تنهایی را ، یا بودن با کسی ك مرا میفهمد .
دوستش دارم ولی از ترس ِریش و اخم ِاو ،
در دلم جانا ، به لب حاجی صدایش میکنم .
تا حرف ز ِگیسوی تو شد مرجعمان گفت ،
چون مایه آرامش ِجان است حلال است .
باید از چیزای اعتیادآور دوری میکردم مثل سیگار ، الکل ، قهوه ، تو ، تو ، تو .
- قهر ؟ باشد ، یادگاریهایمان را پس دهیم ؟ .
بوسهی من را بیاور ، بوسهی خود را بگیر .
نگرانم ك به تو هدیه کنم شعرم را ،
و تو آن را به کسی . . وای ، ولش کن اصلا .
حال ِیك دل را اگر کردی خراب آماده باش ،
اشک ِچشمِ دلشکسته خانه ویران میکند .
گفتم ك تو منظور من از این همه شعری ،
مغرور ، نگاهی به من انداخت ، ك منظور ؟ .
عید ِقربان آمد و عیدم شده چشمان ِتو ! .
ای به قربان ِنگاهت ، جان ِمن قربان تو ((: .
عید ِقربان است و من قربان ِچال ِگونهات ؛
سرخوشم امروز در این چاله قربانی شوم .
ذوق ِشعرم را کجا بردی ك بعد از رفتنت ،
عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد ! .
آمدم جان را به قربانت کنم دیدم عزیز ،
قبل ِمن صد ها نفر در نوبت جان دادهاند .
خم به ابرو میبری جانم به قربانت رود ،
ناز مکن جان ِدلم دل را به یغما میبری .