▪️ حماسهای که امام زینالعابدین (علیه السلام) در مجلس یزید آفرید!
🔹 در روز جمعهاى در شام نماز جمعه است. ناچار خود یزید باید شرکت کند. اول آن خطیبى که به اصطلاح دستورى بود، رفت و هرچه قبلا به او گفته بودند گفت؛ تجلیل فراوان از یزید و معاویه کرد، هر صفت خوبى در دنیا بود براى اینها ذکر کرد و بعد شروع کرد به سبّ کردن و دشنام دادن على (علیه السلام) و #امام_حسین (علیه السلام) به عنوان اینکه اینها -العیاذ بالله- از دین خدا خارج شدند، چنین کردند، چنان کردند.
🔸 زینالعابدین (علیه السلام) از پاى منبر نهیب زد: «أیهَا الْخَطیبُ! اشْتَرَیتَ مَرْضاةَ المَخْلوقِ بِسَخَطِ الْخالِق» تو براى رضاى یک مخلوق، سخط پروردگار را براى خودت خریدى. بعد خطاب کرد به یزید که آیا اجازه مىدهى من بروم بالاى این چوبها دو کلمه حرف بزنم؟ یزید اجازه نداد.
🔹 آنهایى که اطراف بودند، از باب اینکه على بن حسین (علیه السلام)، حجازى است، اهل حجاز است و سخن مردم حجاز شیرین و لطیف است، براى اینکه به اصطلاح سخنرانىاش را ببینند، گفتند: اجازه بدهید، مانعى ندارد. ولى یزید امتناع کرد. پسرش آمد و به او گفت: پدرجان! اجازه بدهید، ما مىخواهیم ببینیم این جوان حجازى چگونه سخنرانى مىکند. گفت: من از اینها مىترسم. اینقدر فشار آوردند تا مجبور شد؛ یعنى دید دیگر بیش از این، اظهار عجز و ترس است؛ اجازه داد.
🔸 ببینید این زینالعابدین (علیه السلام) که در آن وقت از یک طرف بیمار بود (منتها بعدها دیگر بیمارى نداشت، با ائمّه دیگر فرق نمىکرد) و از طرف دیگر اسیر، و به قول معروفِ اهل منبر چهل منزل با آن غُل و زنجیر تا شام آمده بود، وقتى بالاى منبر رفت چه کرد! چه ولولهاى ایجاد کرد! یزید دست و پایش را گم کرد. گفت الآن مردم مىریزند و مرا مىکشند.
🔹 دست به حیلهاى زد. ظهر بود، یکدفعه به مؤذّن گفت: اذان! وقت نماز دیر مىشود. صداى مؤذّن بلند شد. زینالعابدین (علیه السلام) خاموش شد. مؤذّن گفت: «الله اکبَرُ، الله اکبَرُ»، امام حکایت کرد: «الله اکبَرُ، الله اکبَرُ». مؤذّن گفت: «اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا الله، اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا الله»، باز امام حکایت کرد، تا رسید به شهادت به رسالت پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه). تا به اینجا رسید، زینالعابدین (علیه السلام) فریاد زد: مؤذّن! سکوت کن. رو کرد به یزید و فرمود: یزید! این که اینجا اسمش برده مىشود و گواهى به رسالت او مىدهید کیست؟ ایهاالناس! ما را که به اسارت آوردهاید کیستیم؟ پدر مرا که شهید کردید که بود؟ و این کیست که شما به رسالت او شهادت مىدهید؟ تا آن وقت اصلا مردم درست آگاه نبودند که چه کردهاند.
🔸 آنوقت شما مىشنوید که یزید بعدها اهل بیت پیغمبر (صلوات الله علیه) را از آن خرابه بیرون آورد و بعد دستور داد که آنها را با احترام ببرند. نعمان بن بشیر را که آدم نرمتر و ملایمترى بود، ملازم قرار داد و گفت: حداکثر مهربانى را با اینها از شام تا مدینه بکن.
🔹 این براى چه بود؟ آیا یزید نجیب شده بود؟ روحیه یزید فرق کرد؟ ابداً. دنیا و محیط یزید عوض شد. شما مىشنوید که یزید، بعد دیگر پسر زیاد را لعنت مىکرد و مىگفت: تمام، گناه او بود. اصلا منکر شد و گفت من چنین دستورى ندادم، ابن زیاد از پیش خود چنین کارى کرد. چرا؟ چون زینالعابدین (علیه السلام) و زینب (سلام الله علیها) اوضاع و احوال را برگرداندند.
📚 حماسه حسینی [شهید مطهری] ؛ ج ۱ ص ۲۹۳ با تلخیص
#امام_سجاد #محرم
شخصى محضر امام زين العابدين رسيد و از وضع زندگيش شكايت نمود.
امام فرمود: بيچاره فرزند آدم هر روز گرفتار سه مصيبت است كه از هيچكدام از آنها پند و عبرت نمى گيرد. اگر عبرت بگيرد دنيا و مشكلات آن برايش آسان مى شود.
مصيبت اول اينكه، هر روز از عمرش كاسته مى شود. اگر زيان در اموال وى پيش بيايد غمگين مى گردد، با اينكه سرمايه ممكن است بار ديگر باز گردد ولى عمر قابل برگشت نيست .
دوم : هر روز، روزى خود را مى خورد، اگر حلال باشد بايد حساب آن را پس بدهد و اگر حرام باشد بايد بر آن كيفر ببيند.
سپس فرمود: سومى مهمتر از اين است .
گفته شد، آن چيست ؟
امام فرمود: هر روز را كه به پايان مى رساند يك قدم به آخرت نزديك شده اما نمى داند به سوى بهشت مى رود يا به طرف جهنم .
بحار الانوار ج ۷۸ ص ۱۶۰
#اهل_بیت
#امام_سجاد علیه السلام
#محرم