eitaa logo
قرارگاه فرهنگی مسجد حضرت اباالفضل علیه السلام
379 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
3هزار ویدیو
34 فایل
قرارگاه فرهنگی مسجد حضرت ابالفضل علیه السلام قم بلوار شهید صدوقی بلوار فردوسی کوی ۱۰ مسؤل فرهنگی: @soleymani1364
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 داستانک قرآنی ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ .. ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎﺩ. ﺑﻌﺪﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ... ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !! ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ ؟ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﭼﻮﻥ ﻭﻗﺘﻴ ﻜﻪ ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪاوند ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ... ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩﻱ ، ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﻲ،،ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ "✨ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 سوره هود آیه (۶) وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ﻭ ﻫﻴﭻ ﺟﻨﺒﺪﻩ ﺍﻱ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺭﻭﺯﻱِ ﺍﻭ ﺑﺮﺧﺪﺍﺳﺖ ، ﻭ [ ﺍﻭ ] ﻗﺮﺍﺭﮔﺎﻩ ﻭﺍﻗﻌﻲ ﻭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﻣﻮﻗﺖ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ ; ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﺭﻭﺷﻦ ﺛﺒﺖ ﺍﺳﺖ .✨🌹
📚داستانک قرآنی امام رضا (ع) در مدینه یک باغ انگوری داشتند. شخصی نزد حضرت آمد و گفت: که من فقیر هستم و می خواهم ازدواج کنم. امام (ع) یک حبه ی انگور به او دادند و او نگاه تحقیرآمیزی به آن انگور کرد، شکرگزاری نکرد و گفت: که این به چه درد من می خورد؟ من می خواهم بدهی هایم را بدهم. او روحیه ی ناشکری داشت، حضرت او را رد کردند. نفر بعدی آمد و حضرت یک حبه ی انگور به او دادند و او شکرگزاری کرد و بعد امام خوشه ی انگور را به او دادند و او به شکرگزاری اش ادامه داد، امام ظرف انگور را به او داد و او همچنان به شکرگزاری اش ادامه می داد و حتی می گفت: من این حبه های انگور را نمی خورم و آن را در ظرف آبی می اندازم و آب را تبرک می کنم و به دیگران می دهم. این تفاوت روحیه شکرگزار کننده ی نعمت و کفران کننده ی نعمت است. برای حضرت قلم و کاغذ آوردند و حضرت درختی که آن انگور از آن چیده شده بود را به اسم آن فرد کردند. او همچنان به شکرگزاری ادامه می داد و حضرت تمام باغ انگور را به نام او نوشتند و او همچنان شکر خدا را می کرد، و حضرت نهر آب را هم به اسم او نوشتند و با سند به او دادند. در آخر به جای ادامه ی شکرگزاری، او از آقا تشکر کرد و اجازه گرفت که برود و خویشاوندانش را از رأفت آقا آگاه کند. وقتی او رفت، امام فرمود: اگر به شکرگزاری پروردگارش ادامه میداد ما هم به جود خودمان ادامه میدادیم آن جوان گفت: که او هیچی نخواست و شما همه چیز به او دادید ولی من همه چیز خواستم و شما به من یک حبه ی انگور دادید. امام فرمود: اخلاق ما اهل بیت اخلاق رحمانی است و مگر نشنیده ای که خدا می فرماید : شکر نعمت، نعمت تو را زیاد می کند و کفران نعمت تو را دچار عذاب شدید می کند. برو ادب شکرگزاری پیدا کن. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 سوره ابراهیم آیه (۷) وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ ﻭ [ ﻧﻴﺰ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ] ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺍﻋﻠﺎم ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭﻱ ﻛﻨﻴﺪ ، ﻗﻄﻌﺎً [ ﻧﻌﻤﺖِ ] ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻰ ﺍﻓﺰﺍﻳﻢ ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﻧﺎﺳﭙﺎﺳﻲ ﻛﻨﻴﺪ ، ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻋﺬﺍﺑﻢ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ .🙏
📚داستانک قرآنی روزى رسول خدا صلی الله علیه وآله با حضرت علی علیه السلام به سوى مسجد قبا مى رفتند، در راه به بوستانى خرم برخوردند. حضرت عرض کرد: یا رسول الله! بوستان خوبى است ، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: بوستان تو در بهشت از این بهتر است ! از این بوستان گذشتند تا از هفت بوستان رد شدند، و همین کلام ، میان حضرت و پیامبر رد و بدل شد. سپس پیامبر او را در آغوش کشید و زار زار گریه کردند و حضرت هم گریه کرد ، حضرت علی علیه السلام علت گریه پیامبر را جویا شدند، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: بیاد کینه هایی افتادم که در سینه هاى این مردم از تو جاى گرفته است ، پس از وفات من ، آنها کینه هاى خویش را بر تو آشکار خواهند کرد. حضرت پرسید: یا رسول الله ! من چه باید بکنم ؟ فرمود: صبر و شکیبایى ، اگر صبر نکنى بیشتر به مشقت خواهى افتاد. عرض کرد: آیا بر هلاکت دینم می ترسید؟سپس فرمود: حیات تو در صبر است.✨ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 سوره مبارکه نحل آیه ۱۲۷ وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ صبر کن، و صبر تو فقط برای خدا و به توفیق خدا باشد!........✨
📚داستانک قرآنی شب، طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود. به ناگاه دختری وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد. دخترگفت: «شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ‏ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد. از طرفی چون این دختر شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا خارج شده بود، لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند. صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد، ماموران، شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند. شاه عصبانی پرسید: «چرا شب به ما اطلاع ندادی و ….» محمد باقر گفت: «شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید: چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمایی؟ محمد باقر ۱۰ انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و … لذا علت را پرسید طلبه گفت: «چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود. هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفسم مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند. شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» را داد. میر برهان الدین محمدباقر استرآبادی، مشهور به «میرداماد»، معلم ثالث و متخلص به اشراق، فیلسوف، متکلم و فقیه برجسته دوره صفویه و از ارکان مکتب فلسفی اصفهان بود و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد می کنند و از مهمترین شاگردان او می توان به ملا صدرا صاحب اسفار اشاره نمود.✨ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 سوره مبارکه مریم آیه ۹۶ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَٰنُ وُدًّا ﻗﻄﻌﺎً ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ [ ﺧﺪﺍﻱ ]ﺭﺣﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ [ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻫﺎ ] ﻣﺤﺒﺘﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ .
📚داستانک قرآنی دعای امام‌صادق (ع) در حق کسی که به او بدی کرد: صبر ائمه (ع) در مقابل بدی دیگران و پاسخ آن را به‌خوبی دادن بار‌ها در روایت‌هایی که از زندگی ایشان به ما رسیده است، مورد توجه قرار گرفته. شخصی به امام‌صادق (ع) گفت که پسر عموی شما حرف‌های نامربوط در مورد شما می‌زند. امام (ع) وضو گرفتند و نماز خواندند و فرمودند: خدایا! من حق خودم را در مورد او بخشیدم و تو هم او را ببخش. 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 المؤمنون : 96 ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ✨ بدی را به بهترین راه و روش دفع کن (و پاسخ بدی را به نیکی ده)! ما به آنچه توصیف می‌کنند آگاهتریم!✨
📚داستانک قرآنی یكى از علماء بزرگ مى فرمودند: به شیخ حسنعلى نخودكى رحمة اللّه علیه گفتم: مى خواهم شاگرد شما بشوم مرا قبول كنید. فرمود: تو به درد ما نمى خورى. كار ما این است كه همه اش توى سر نفس ‍ خبیثت بزنی و این هم از تو بر نمى آید. گفتم: چرا آقا بر مى آید، من اصرار كردم، فرمودند: خُب از همین جا تا دم حرم با هم مى آئیم این یك كیلومتر راه تو شاگرد و من استاد. گفتم: چشم. چند قدم كه رد شدیم دیدم یك تكه نان كنار جوى آب اُفتاده. شیخ فرمود: برو اون تكه نان را بردار و بیاور، ما هم توى دلمان شروع كردیم به شیخ نِق زدن، آخه اول مى گویند این حدیث را بگو. این ذكر را بگو. انبساط روح پیدا كنى . این چه جور استاد پرویی است. به من مى گوید برو آن تكه نان را بردار بیاور. دور و بَرَم را نگاه كردم، دیدم دو تا طلبه دارند مى آیند، گفتم حالا اینها با خودشان نگویند این فقیر است. باز با خودم گفتم: حالا حمل به صحت مى كنند، مى گویند نان را براى ثوابش خم شد و برداشت. خلاصه هر طورى بود تكه نان را برداشتم، دوباره قدرى جلوتر رفتم دیدم یك خیار روى زمین افتاده است ، نصفش را خورده بودند و نصفش جلوی آب را گرفته بود. حاج شیخ فرمود: برو اون خیار را هم بیاور، چون خیار تر و خاكى هم شده بود، اطرافم را نگاه كردم، دیدم همان دو طلبه هستند كه دارند مىآیند. گفتم: حالا آن ها نان را مى گویند براى خدا بوده، خیار را چه مىگویند، حیثیت و آبروى ما را این شیخ اول كار بُرد، خلاصه خم شدم و خیار را برداشتم، توى دلم به شیخ نِق می زدم، آخه تو چه استادى هستى، نون را بیاور و خیار را بیاور. آشیخ فرمودند: ما این خیار را مىشوییم و نان را تمیز مىكنیم ناهار ظهر ما همین نان و خیار است. 🌺خلاصه با این عمل نفس ما را از بین برد. 🔹امام سجاد علیه السلام در مناجات هایش این گونه به خدا عرضه می دارد: «خدایا به سوی تو شکایت می‌کنم از نفسی که به بدی بسیار امر می‌کند، و به سوی خطاها و گناهان مبادرت می‌ورزد، و برای معصیت و نافرمانی نمودن تو حریص است‌، نفسی که لغزش‌های آن زیاد، و آرزوهای آن طولانی است‌...» 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 سوره مبارکه( ص ) آیه 26 «.... وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ» «..... ﺍﺯ ﻫﻮﺍﻱ ﻧﻔﺲ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻣﻜﻦ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ. ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﻣﻰﺷﻮﻧﺪ ، ﭼﻮﻥ ﺭﻭﺯ ﺣﺴﺎﺏ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻩﺍﻧﺪ، ﻋﺬﺍﺑﻲ ﺳﺨﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
📚داستانک قرآنی حضرت آیت الله فاطمی نیا نقل می کنند: در حمام های خزانه قدیم که تا کف حمام، پله می خورد و ارتفاع پلّه ها زیاد بود و از طرفی مسیر تاریک بود، روزی حضرت آیت الله شاه آبادی مشغول پایین رفتن به سمت حمام بودند و سرهنگی طاغوتی نیز می خواست برود بالا.چون آیت الله شاه آبادی پیر مرد بودند و با احتیاط پایین می آمدند راه بند آمده بود و سرهنگ باید منتظر می ماند ایشان پایین بیایند و او برود بالا. سرهنگ پس از کمی معطلی عصبانی شد و با بی ادبی، ناسزایی به ایشان داد و نیز گفت:مردک، مگر نمی بینی ما منتظریم؟ مردم ناراحت شدند و به سرهنگ گفتند:ایشان آیت الله شاه آبادی است، چرا اینگونه ایشان را خطاب کردی؟ او گفت:هر که می خواهد باشد و بعد با بی اعتنایی بالا رفت.حضرت آیت الله شاه آبادی نیز هیچ نفرمودند و سر را به زیر انداختند و پایین آمدند.وقتی پای آن سرهنگ به بالا رسید خبر آوردند که آن سرهنگ مُرد! حضرت آیت الله شاه آبادی شروع کردند به گریه کردن.از ایشان پرسیدند چرا گریه می کنید؟فرمودند: ” ای کاش جوابش را می دادم، اگر یک کلمه جوابش رامی دادم نمی مُرد! 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 الشورى ( 45) ..... أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُّقِيمٍ ...... ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﻴﺪ ! ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﻋﺬﺍﺑﻲ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﻭ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﺪ .
📚داستانک قرآنی: یک دانش آموز دبستانی که در درس خواندن نسبت به همکلاسی هایش بیشترین تلاش را می کرد، همیشه از این متعجب بود که علی رغم تلاش هایش در امتحانات بهترین نمره را کسب نمی کند. او روزی از مادرش پرسید: مامان، به نظر تو من کودنم؟ من که همیشه با دقت به درس معلم گوش می کنم، چرا همیشه از دوستانم عقب هستم؟ مادر احساس می کرد که مدرسه احترام کافی به غرور پسرش نمی گذارد، اما نمی دانست که چگونه به او جواب بدهد. در امتحان بعدی هم که پسر فکر می کرد در کل مدرسه شاگرد اول می شود، جایی بهتر از رتبۀ هفتادم نگرفت. وقتی به خانه رسید، دوباره همان سؤال را از مادرش پرسید. مادرش خیلی دوست داشت که به او جواب بدهد، بهرۀ هوشی هر کسی با دیگران متفاوت است و شاید کسی که شاگرد اول شده، از همۀ همکلاسی هایش باهوش تر است. اما دلش نیامد که این حرف ها را به او بگوید. ذهن مادر همیشه مشغول این بود که چگونه به سؤال پسرش جواب بگوید. والدین معمولاً عادت دارند که بچه هایشان را در چنین وضعیت هایی شماتت کنند و مثلاً بگویند «برای این که تو خیلی بازیگوش هستی! برای این که اصلاً تلاش نمی کنی!». اما او می دانست علی رغم این که پسرش چندان باهوش نیست و حتی شاید کمی کندذهن است، با این حال پشتکار زیادی دارد. او نمی خواست مثل والدین دیگر به پسرش جواب بدهد. زیرا می دید که پسرش با چه مشقتی درس می خواند و تلاش می کند. او می خواست جواب بهتر و کامل تری برای سؤال پسرش پیدا کند. تا این که وقتی پسر از مقطع راهنمایی فارغ التحصیل شد، علی رغم این که زحمت کمتری نسبت به گذشته کشیده بود، نتایج بهتری کسب کرد. البته پیشرفت جهشی نکرده بود، اما نسبت به گذشته خوش بین تر شده بود. مادرش برای تشویق، او را به کنار دریا برد. او در آنجا جواب پسرش را داد. وقتی روی شن های ساحل نشسته بودند، به پسرش گفت: به پرنده هایی که در ساحل هستند، نگاه کن. وقتی موج به ساحل می کوبد، گنجشک ها به سرعت پرواز می کنند و به آسمان می روند. مرغان دریایی چالاک نیستند و آغاز پرواز برایشان سخت است. اما در نهایت مرغان دریایی هستند که توان پرواز و گذر از دریاها را دارند. چند سال از آن زمان گذشت. پسر با کارنامه ای خوب وارد بهترین دانشگاه شد. در تعطیلات زمستانی، وقتی به شهر خودش برگشته بود، مدرسۀ سابقش از او دعوت کرد که برای دانش آموزان سخنرانی کند و تجربه هایش را با آنان در میان بگذارد. او خاطرۀ کنار دریا و جواب مادر به سؤالش را تعریف کرد. مادرهای دانش آموزان که در کنار آنها به حرف های او گوش می کردند و همین طور مادر خودش از شنیدن خاطره اش متأثر شدند و به گریه افتادند. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 النجم آیه (39) وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ و اینکه برای انسان بهره‌ای جز سعی و کوشش او نیست
📚داستانک قرآنی ✨ ✨ آورده اند که روزى بخیلى با عیال طعام مى خورد. سائلى بر درآمد. زن خواست که سائل را طعام دهد. از شوهرش مى ترسید. به بهانه اى به در خانه آمد و نیم نانى در زیر جامه گرفت و به سائل داد. شوهر خبر یافت و وى را طلاق داد. روزگارى برآمد. زن شوهر دیگرى اختیار کرد. روزى با این شوهر نیز طعام مى خورد. سائلى دیگر بر در آمد، خواست که وى را طعام دهد. گفت : مبادا این شوهر، خوى شوهر پیشین داشته باشد. از وى دستورى خواهم . دستورى خواست . شوهر گفت : همچنین سفره طعام را بردار و به وى ده . زن طعام برداشت و در سراى باز کرد، شوهر پیشین خود را دید. فریادى از آن زن برآمد. شوهرش از خانه بیرون دوید که تو را چه شده ؟ گفت : این سائلى که مى بینى شوهر من بود و مال بسیار داشت اما بخل زیادى داشت ، به سبب بخل ، مالش از دست رفته و محتاج خلق شده . مرد گفت : بهتر از این بشنو. آن درویشى که به در خانه شما آمد که وى را نیم نانى دادى که بدان سبب این مرد تو را طلاق داد، من بودم . درویش و محتاج خلق بودم . اما سخى و بخشنده بودم حق تعالى به سبب جوانمردى مرا توانگر گردانید و او را به سبب بخل ، وى را درویش و فقیر گردانید. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 الحشر آیه (9) وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ... ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﺨﻞ ﻭ ﺣﺮﺻﺸﺎﻥ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ، ﺍﻳﻨﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭﺍﻧﻨﺪ
📚داستانک قرآنی 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 از قول فرزند امام نقل شده است : ((روز اولى كه شاه رفت ، ما در نوفل لوشاتو بوديم . نزديك به سيصد الى چهارصد خبرنگار اطراف منزل امام جمع شده بودند. تختى گذاشتند و امام روى آن ايستادند.تمام دوربينها كار مى كرد. قرار بود هر چند نفر خبرنگار يك سؤ ال بكنند. دو سه سؤ ال از امام شد كه صداى اذان ظهر شنيده شد. بلافاصله امام محل را ترك كردند و فرمودند: وقت فضيلت نماز ظهر مى گذرد. تمام حاضرين از اين كه امام صحنه را ترك كردند، متعجّب شدند. كسى از امام خواهش كرد چند دقيقه اى صبر كنيد تا حداقل چهار پنج سؤ ال ديگر بشود. امام با عصبانيّت فرمودند: به هيچ وجه نمى شود. و رفتند.)) 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 المعارج آیه (34) وَالَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺮ [ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻭ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﻇﺎﻫﺮﻱ ﻭ ﻣﻌﻨﻮﻱ ]ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﻣﺤﺎﻓﻈﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ .