eitaa logo
رضوان(محتوا مدارس)
1.2هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
510 ویدیو
278 فایل
ارتباط با ما @AmirHatami
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹طلبکارها روزگارش را سیاه کرده بودند. با این که خجالت می‏کشید اما چاره ‏ای نبود جز این که از امام رضا علیه السلام کمک بگیرد. نمی‏خواست طلب پول کند اما اگر امام نزد طلبکارانش وساطت می‏کردند، آنها حتما مهلت بیشتری به او می ‏دادند. 🔹شرم و حیا دو دلش کرده بود اما به خوبی می ‏دانست یک لحظه دیدار امام، تمام بار غم را از دوشش بر می‏دارد. پس به شوق دیدار به راه افتاد. در محضر امام هشتم، هم محو نگاه گرم و کلام دلنشین ایشان بود و هم شرم داشت از سوال! حاجتش را بازگو نکرد و تصمیم گرفت برخیزد. ناگاه امام علیه السلام اشاره کردند که زیر سجّاده ‏ای که در اتاق بود را نگاه کند. کیسه ‏ای پول بود و یک نامه: ما تو را از یاد نبرده‏ایم، با این پول قرضت را بپرداز! باقی نیز خرج خانواده‏ات … 📚 بحار الانوار، ج ۴۹ 📌چه قدر آن نامه برایم آشناست! خوب که می‏گردم انگار در میان صفحه ‏های دلم، دست‏خط ظریف و خوش نقش مولایم علیه السلام را می‏یابم که فرمود: «انّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم وَ لا ناسینَ لِذِکرِکُم …» ما در رسیدگی به امور شما کوتاهی نمی‏کنیم و یاد شما را فراموش نمی‏کنیم. 📚بخشی از توقیع امام زمان به شیخ مفید امام زمان مارا فراموش نکرده است، در مشکلات دوره و زمانه توجه داشته باشیم که او به کارهای ما رسیدگی می‌کند و مارا فراموش نکرده است غصه نخوریم... نگران نباشیم... نترسیم... (به نقل از کانال آقای حسین دارابی) @Amin_madares 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
امروز جشن داشتیم کلی بچه ها ک بخاطر جو مدارس غیبت کرده بودن اون نصفشونم ک اومده بودن گاها بعضیاشون غر میزدن ک ما امامی قبول نداریم ک اصلا بخوایم بیایم جشنش فضای بدی بود ولی من و مربی پرورشی کلی روی جشن حساب باز کرده بودیم ک مولودی بخونیم با همکاری بچه ها موعود در ادیانو بررسی کنیم... ولی اوضاع زیادی خیط بود و پذیرش بچه ها برا جشن صفر صفر بطوریکه فقط سوت میزدن و شعرای اون ور ابی میخوندن و نمیگذاشتن ک ما برنامه اجرا کنیم... یهو دبیر دینی اومد درگوشم گفت من چندسال پرورشی کار کردم ب نظرم برا کنترلشون از مسابقه شروع کن ماهم بعد قران ی راست رفتیم سراغ مسابقه 3تا مسابقه بچه ها اروم شدن و محو مسابقه دبیر دینی هم اومد کمک و گفت بریم برا صندلی داغ معلما بچه ها هورا کشیدن و دیگه کسی غر نمیزد یکی از سوالای صندلی داغ معلما این بود ک سوتی ک سرکلاس درس دادین؛ بگین دبیرا هر کدوم یه چی گفتن نوبت ب من ک رسید میتونستم مثل بقیه یه چی بگم فقط محض خنده ولی از فرصت توجه و ساکت شدن بچه ها استفاده کردمو گفتم منو ک میشناسید سرکلاساتون از دین حرف میزنم سوتی ک دادم این بودش ک یه بار بچه های کلاس گفتن خانوم اجازه!ماها چون اعتقاد ب معاد نداریم نماز نمیخونیم و احکام را قبول نمیکنیم پس خودتو برا ارشاد ما اینقده خسته نکن همه شون گفتن: خانوم کلاس ما نبوده؟؟؟ حرفمو ادامه دادمو گفتم: میدونید چی جواب دادم؟ بهشون گفتم از شما چه پنهون منم یه درددل شبیه شماها دارم ولی همش میترسم ک حقیقت باورخودمو ب کسی بگم ولی چون شما با من روراستید منم یه حس صمیمت با شماها دارم راستش شماها ب معاد اعتقادندارید من اصلا ب خدا اعتقاد ندارم _نه بابا!!! _خب مگه چیه؟منم ادمم و مثل شماها دوست دارم ازاد انتخاب کنم؛ نه اینکه یکی دیگه بهم بگه چیو قبول کن؛چیو نه _خانوم بخدا ایول داری اصلا لایک داری _من ب خدایی ک جسم منو آفریده و برای مایحتاج جسمم اب و غذا و خواب.... افریده ولی نسبت ب روحم بی تفاوته؛ بهش کافرم کافر و ذره ای نه میپرستمش و نه قبولش دارم ولی دستم رو شد و یکی از تیز و زرنگای کلاس ک فهمید میخوام چی بگم زودی جو کلاسو بهم ریخت و گفتش _ زکی؛ قرار نشد زرنگ بازی دربیاریا؛ قرار نشد گرگ باشی توی گله ی گوسفنداها بقیه ک دوزاریشون تازه افتاده بود کلاسو شلوغ کردن ک شمام مثل بقیه اخوندایید فقط بلدید با زبون ریختن سر مردمو شیره بمالید مردم ساده مردم بیسواد مردم... _اره؛ بهتون حق میدم و برا ازادی عقیده تون ارزش قائلم و برا همین برا حرفام جواب تایید از شما نمیخوام ولی حرفم اخرم اینه ک فقط و فقط ب وجدان خودت جواب بده و فقط و فقط جوابو از فطرت و عقل خودت بگیر و نگذار بغل دستیت ازادی فکر کردن و انتخاب تو را بگیره ب خودت بگو اون موقعی ک روح من در اثر ظلم یه نفر دیگه مچاله میشه و شخصیتم خرد میشه و من قدرت انتقام نه تنها حالا بلکه هیچگاه نخواهم یافت ان خدایی ک برای جسم من امکانات افریده پس چرا برای روحم تسکینی نیافریده برای ظلمی ک قدرتی در برابرش ندارم چرا فکری نکرده... اصلا چرا ظالم را قوی و مستضعف را ضعیف افرید... _خب خانوم خاصیت جهان ماده همینه ک یکی ظالم و یکی ضعیف باشه _ولی ایا خاصیت خدای من هم همینه؟ خدا گفته ک فقط با یاد من ارام میگیری و ب عینه در خودم میبینم ک با یادش ارام میگیرم و باز گفته معاد ک شد حق مظلوم را از حلقوم ظالم بیرون خواهم کشید و همین ب من امید زندگی میدهد حتی زودتر از قیامت این وعده ی پیروزی حق را در من زنده نگه داشته و اون در امدن موعوده اصلا وقتی ک نزدیک ب شش میلیارد ادم ب موعود عقیده دارند اصلا وقتی در طول زمان؛ در زندگی ادمها؛ موعود همیشه نقش داشته مگه میشه ک اینهمه ادم باهم در همه ادوار اشتباه کنند؟؟ ب نظر من چون موعود یک نیازه هرکجا ک انسانی باشه موعودی هم هست و نیازهای فطری دروغ نیستند _خانوم اجازه همون همه ادما در همه زمانها بخاطر وجود گفته های پیامبرانی هست ک ماها قبولشون نداریم... از ادم تا خاتمشونو... _ شماها کلا انسانو قبول ندارید یا انسانی ک پیامبره _ انسانی ک میگه پیامبره _ اونوقت اون بودایی ها؛ اون هندیها هم پیامبری نداشتن ولی ب موعود عقیده دارن؛ اونا چی؟ ایا فکر نمیکنید چون موعود یه نیازه؛ چه پیامبر چه غیر پیامبر بهش اشاره میکنه؟ بچه ها اون بوداییه اصلا خدای یکتا را قبول نداره...بت پرسته ولی موعود را قبول داره...یعنی همونطور ک نیازش ب پرستش را با بت برطرف میکنه...امیدش را هم با موعود زنده نگه میداره...پس معلومه این حرفا از عمق وجود انسان سرچشمه میگیره نه از نوک زبون اخوندا... نمیدونم حرفایی ک زدم چقدر تاثیر داشت ولی خداراشکر همینکه تونستم حداقل ب اندازه یه خاطره از موعود بگم، برام ارزشمند بود چون واقعا حیفم میومد ک توی جشن مولا همه چی اجرا بشه ب غیر حرفی از اقا... @Amin_madares 🌷🍃🌷🍃🌷
🔆تعبیری زیبا در کلام مرحوم حاج آقا دولابی  حاج محمد اسماعیل دولابی در تعبیری زیبا از وظایف منتظران در دوران غیبت می‌گوید:                 پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم. خودش هم رفت پشت پرده  از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند؛ 🔻یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید. 🔻یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند. 🔻یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم. 🔻اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد. هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که آقاش همین ‌جاست. توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم. آن بچه‌ شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این خوشحال است، ناراحت نمی‌شود. وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد. *** 🌾ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد. زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش. شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش. نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن. خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید... @Amin_madares 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
وقتی در اوج اغتشاشات میون مدارس می‌رفتیم یکی از مهم‌ترین چالش‌ها در مدرسه‌ها، نبود بدنه حزب‌الهی و انقلابی در بین کادر مدرسه خصوصاً معلم‌ها بود. بعضاً شبهه‌های بسیار ساده‌ای بچه‌ها داشتند که چون کسی نبود براشون بگه، مسئله حادتر شده بود. روی بدتر ماجرا هم این بود که توی برخی کلاس‌ها، بدترین حرف‌ها نسبت به نظام و انقلاب از زبون برخی از معلم‌هاشون شنیده میشد و رسماً برخی از معلمین و کادر مدرسه خودشون آتش بیار معرکه شده بودند! این یه مشکل جدی هست که سالیان ساله باهاش درگیریم. بچه‌های حزب‌الهی کمتر دغدغه ورود به عرصه معلمی و آموزش و پرورش (آ.پ) دارند و از قضا اونایی هم که قصد ورود دارند، با سد آزمون‌های استخدامی روبرو هستند. به هر حال کسانی که دغدغه کار آموزشی، فرهنگی و اثرگذاری اجتماعی دارند و مدام سوال می‌پرسند که ما چی کار کنیم، باید عرض کنم که آ.پ و ورود به اون یکی از مهم‌ترین و اثرگذارترین جاهای ممکنه در جریان انقلاب هست. بخش بزرگی از مسیر تمدن‌سازی از دروازه آ.پ رد میشه و این وسط یکی از بزرگ‌ترین معضلات خودِ آموزش و پرورش وجود نیروهای انقلابی، متعهد و متخصص هست. حالا جالب بود، داشتیم بررسی می‌کردیم دیدیم امسال تغییرات جالبی در منابع و روند جذب ایجاد شده و از قضا صدای مافیای کنکور استخدامی رو هم در آورده! چون منابع تغییر کرده، به نوعی نون‌شون آجر شده. (مثلاً شاید براتون جالب باشه بدونید کتاب آقای راجی هم جزو منابع امسال هست ... و البته چند کتاب مهم دیگه در جریان انقلاب) به هر حال اگر دغدغه کار داریم، باید از این فرصت استفاده کنیم و هر کس به اندازه سهم خودش کمک کنه. ضمن اینکه یک فرصت مناسب استخدامی هم اینجا وجود داره. 👈 فقط نکته خیلی مهم اینه که آخرین مهلت ثبت‌نام تا جمعه شب ۱۹ اسفند هست (یک بار تمدید شده و به این زمان رسیده) و هر کس خودش یا اطرافیانش دغدغه کار و کمک به جریان انقلاب دارند، خوبه که از این فرصت استفاده کنند. 🌐لینک مستقیم ثبت‌نام 👇👇 https://register4.sanjesh.org/NOETRGSelectApCandidate140112 ❗️فقط تا جمعه ۱۹ اسفند، ساعت ۲۳.۵۹ فرصت ثبت‌نام هست
سلام به همه😀 لطفا نظرات خودتون درباره کیفیت برگزاری دوره های مختلف توانمند سازی به @Aminmadares ارسال بفرمایید چه نکات خوب🙂 چه نکات بد☹ چه نطرات کاربردی🤔 این کار به کیفیت دوره ها کمک بزرگی میکنه 🌹🌹🌹🌹🌹
🔥🔥🔥 یادتون باشه نظر شما برای تیم محتوا خیلی مهمه اولویت های آموزشی بر اساس اونا مشخص میشه🚀 تصمیمات بر اساس نظرات شما عزیزان گرفته میشه🧐 پس کم کار نزارید🙏
سلام همین چهار ماه پیش بود که یکی از والدین در مورد حجاب دخترش با من صحبت کردند ودوست داشتندکه چادر بپوشند.چندجلسه ای با دانش اموز صحبت کردم ونتیجه نهایی رو گذاشتم برعهده خودش.به مادرش گفتم بهش فرصت انتخاب بده اگر به اجبار شما چادر بپوشد پوشیدنش خیلی دوام ندارد.ولی وقتی خودش انتخاب کنه همیشه براش دوست داشتنی هست.بعد ازگذشت چندماه امروز همان دانش اموز اومدند وگفتند خانم من دوهفته ای هست که هرجایی که میرم چادر میزنم پرسبدم چجور شد به این نتیجه رسیدید گفت یهویی یه حسی بهم دست داد که پوشیدن چادر خوبه.با لبخند بهش گفتم یکی از بهترین خبرهایی که شنیدم همین بود آرزو میکنم که این انتخابت همیشگی بمونه. @Amin_madares 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
31.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لایو جلسه موسیقی و BTS قسمت ششم @Amin_madares 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لایو جلسه موسیقی و BTS قسمت چهارم @Amin_madares 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
سلام وخداقوت یکی از دانش آموزان که مادرش طلاق گرفته وپدرش هم معلولیت ذهنی داره وتو بستر بیماری افتاده وتحت سر پرستی پدر بزرگش هست چندوقتی بود که با من ارتباط داشتودیروز اومد پیشم وگفت که از اذیت های مادر بزرگش وعمه اش،شب تا صبح گریه میکردم وبه خدا وامام زمان بد میگفتم که مگه شما منو نمیبینید مگر خبر از حال من ندارید چرا این طوریه... صبح رفتم سرگوشی وهمین طوری حوصلم سر رفته بود داخل یکی از گروه ها رفتم دیدم یه عکس گذاشته شده که امام زمان این را به تو میگوید (من برات خیلی دعا وگریه میکنم) گفتم دیدی آقا حواسش به تک تک ما ها هست صبر کن شاید امتحانی باشه برای خود تو واطرافیانت انشاالله درست میشه تو بد رفتاری با مادر بزرگت نکن خدا وامام زمان دارند میبینند
همش دارم میدووووام دنبال کارهای عقب افتاده ی امسال و بدو بدو مثل چرخ عصاری تند تند میگردم دور تا دور خونه تا سال که تحویل شد؛ من باشم با یه خونه ی شسته و رفته؛ همش درگیرم که برا فلان مهمون چی و چطور بپزم که تا سال بعدی مزه ش زیر دندونش جا خوش کنه؛ به اون بچه فامیل چی عیدی بدهم که ذوق از توی چشماش بپاشه بیرون.... هرسال حتی اگر حضرت عزرائیل هم پشت در خونه باشه؛ ازش وقت میگیرمو بااااید و حتما خونه تکونیمو تموم میکنم وگرنه یه چیزی رو اعصابمه؛ یه چیزی از بقیه که تر و تمیز و تو چشم اند؛ کم دارم... اگه چشم و هم چشمی هم نباشه اصلا انگاری وجدانم منو میکشونه سمت کارهای عقب افتاده و به زور هم که شده از جسمم خونه تکونی را میکنه ولی... صد افسوس که این وجدانه که به خوش خود که نه؛ حتی به زور هم نمیتونه منو به سمت خونه تکونی دل و ایمان امسالم که بماند؛ به اندازه ی تموم سالهای تکلیفم بکشونه؛ هیچوقت ذوق مرگ این نبودم که برا حضرت زهرا چی ببرم که دلشون را شاد کنم هیچوقت به اندازه ی فقط یکشبانه روز هم که شده؛ مدام به این فکر نکردم که چه طوری واقعیتِ فتبارک احسن الخالقین معبودمو پیش چشم فرشتگانش به نمایش بگذارم... واقعا نمیدونم کی و کجا میتونم خونه تکونیشون کنم. همش فکر میکنم برا کارهایی که قراره اخرت منو بسازه یه دنیاااااا وقت دارم؛ ولی برا خونه تکونی عید؛ فقط و فقط همین الان وقت دارم شاید خودمو قانع میکنم به چندتا جواب الکی که مثلا حالا کی میفهمه من چندین ساله خونه تکونی اخرتمو نکردم کی میبینه اونجا چقدر شلوغ پلوغ و درهم برهمه اصلا خدا با این ستارالعیوب بودنش؛ که نامرتب بودن و چیزهای به درد نخور منو که نمیبینه؛ گاهی بعد از عهد بوقی هم که وجدانم میاد چشماشو روی خلقیات و معنویات درب و داغونم زوم کنه؛ زودی یه گارد با چاشنی خودمو به اون راه زدن؛ میگیرمو میگم حالا بذار برا کارهایی که وقت ندارم و زودی دیر میشه؛ وقت بگذارم؛ وجدان جان باشه امر شما هم به روی چشم ولی اگه اصل و راستشو پیگیر بشم میرسم به اینکه؛ نمیخوام بدونم درواقع برا آخرتم هست که وقتی ندارم و اولویت خونه تکونی سال به سال که نه؛ لحظه به لحظه ام باید خودم باشم نه خونه ام @Amin_madares 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷