🌹امام صادق عليه السلام :
با نادان و دانا، بگو مگو نكن؛ 🚫
چرا كه هرگاه با نادان بگو مگو كنى، آزارت مى دهد ❌
و هرگاه با دانا بگو مگو كنى، دانشش را از تو دريغ مى دارد ☝️🏻
📚بحارالأنوار ج 2 ص130
🌸
🍃🌸 @masjed_gram
1_43446513.mp3
8.21M
❤️ #مولودی حضرت زینب (س)
•| گـل بریزیــد بــہ پـــاے
عـمــہے ســاداٺ |•
🎤 #حاج_محمود_کریمی
•💛• @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
🔰علی بعد از اینکه نظر مسئولانش را برای اعزام جلب کرد، به عنوان #بهیار به جبهه سوریه اعزام شد. بعدها شنیدم که آنجا بیشتر کارهای #رزمی انجام میداد تا پرستاری و بهیاری .
🔰عکسهایی هم که از ایشان منتشر شد نشان میداد یک نیروی #تمامعیار رزمی است. نمیدانم چند وقت از اولین دیدارمان گذشته بود که شنیدم علی الهادی #شهید شده است .
🔰گویا داخل آمبولانس نظامی و در حین عملیات #امداد بوده که تکفیریها #آمبولانسش را میزنند و ۱۶/۶/۲۰۱۶ مصادف با ۲۷ خردادماه ۱۳۹۵ در #خانطومان به شهادت میرسد .
🔰وقتی پیکرش به #لبنان برگشت، من بیروت بودم. خود سید حسن نصرالله در تشییع باشکوهی که برای علی الهادی برگزار شده بود #سخنرانی کرد .
🔰همه جا پخش شده بود که پیکر #جوانترین شهید مدافع حرم حزبالله برگشته و مردم با افکار و عقاید مختلف برای تشییع آمده بودند. ما، چون کار #فرهنگی میکردیم رفتیم برای عکاسی .
🔰گفتند پیکر شهید فلان اتاق است. من دلم نیامد داخل بروم. یکی از بچهها رفت و عکسی انداخت. دوربین را نگاه کردم . چهرهاش طوری بود که انگار #آرام به خواب رفته است. حیف آن #چشمهای_شیدایی که بسته بود. علی شهید شده بود .
#شهید_علی_الهادی
🕊|🌹 @masjed_gram
❤️من #حجاب را دوست دارم❤️
حجاب یعنی❗️
من #حیا دارم ...
هر لباسی نمی پوشم ...
جلوی #نامحرم مراقب رفتارم هستم ...
حجاب یعنی❗️
خواهر عزیزم همسرت اومد بیرون نگران نباش
زندگی تو برای من اهمیت داره، من با حجابم،
من #مراقب رفتارم هستم نگران همسرت نباش!
حجاب یعنی❗️
من به بالا رفتن آمار #طلاق کمک نمیکنم ؛
من به دلسرد شدن یک مرد از خانمش کمک نمیکنم!
حجاب یعنی❗️
برادر با خیال راحت تو خیابون قدم بزن
با خیال راحت کار کن
با خیال راحت درس بخون
من به هیچ وجه #آرامش روانی تو رو بهم نمیریزم ...
حجاب یعنی❗️
همسر عزیزم من فقط و فقط متعلق به تو هستم نه #هیچکس دیگری!
یعنی من به تو و این زندگی وفادار هستم
یعنی #زیبایی من فقط برای یک نفر!
حجاب یعنی❗️
ای #شهید من پاسدار خونت هستم ..
حجاب یعنی مادر جان ،یازهرا، من #وارث چادر خاکی تو هستم ...
حجاب یعنی❗️
ای چشمان ناپاک من میدان را برای #هرزگی شما باز نمیگذارم ...
حجاب یعنی❗️
لبخند رضایت #امام_زمان ...😍
#حجابتاجبندگۍ 👑
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
🔻حضرت زینب(س) و نمازِ شب🔻
✍ قرآن کریم به پیامبر دستور میده که شبها رو به تهجّد و شب زنده داری مشغول باشه.
✔ چون #نماز_شب برای پیامبر اکرم(ص) واجب بوده
🕋 وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَی أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا
📖سوره اسراء، آیه۷۹
💢 ای پیامبر! پاسی از شب را از خواب برخیز، و قرآن و نماز بخوان و به تهجّد و شب زندهداری مشغول شو!
💢 این یک وظیفه اضافی برای توست .
💢 امید است پروردگارت تو را به مقام محمود، و مقامی در خور ستایش برانگیزد!
✅️ در این آیه، خدا به پیامبر میفرماید #نماز_شب بخوان، تا به «مقامِ محمود» برسی .
⁉️ امّا این «مقامِ محمود» چیه؟!🤔
👈 بعضی از علما میگن «مقامِ محمود»، مقامِ شفاعت عظمی و بالاترین مقامهاست، که قیامت همه حسرت این مقام رو میخورند .❤️
👌 امّا شرط رسیدن به این مقام، #نماز_شب است .
☝️ پس کسی که اهل #نماز_شب باشه، قیامت مقام بالایی داره😊
✨✨✨✨✨
حالا با این مقدّمه کوتاه، این روایت رو در فضیلت حضرت زینب بخونید :👇
⚡️ روز عاشورا، امام حسين علیه السلام به خواهرش حضرت زینب سلام الله علیها فرمود :
🌴يا أُختاه لاتَنسينی فی نافِلَةِ اللَّيلِ.🌴
👈 اى خواهرم! مرا در نماز شب فراموش نكن .
📙 وفيات الأئمه، صفحه۴۴۱
✅️ چقدر مقامِ حضرت زینب بالاست، و چقدر نمازِ شبِ زینب کبری با ارزشه، که امام زمانش یعنی امام حسین، بهش میگه: «التماس دعا»
☝️ اون نماز شبی که امام سجاد علیه السلام میفرماید :
🌴 إنَّ عَمَّتب زَينَبَ مَعَ تِلكَ المَصائبَ و المِحَنِ النّازِلَةِ بِها فی طَرِيقِنا إلَى الشّامِ ما تَرَكَتْ (تَهَجُّدَها) لِلَيلَةٍ🌴
👈 عمّهام زينب، با وجود همه مصيبتها و رنجهايى كه در مسير حرکت به سوى شام به او روى آورد، حتّى يك شب هم نماز شبش را ترک نکرد .
📙 وفيات الأئمه، صفحه۴۴۱
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🌸🍃 🍃 #رمان #دختر_شینا ❤️ #قسمت_چهلوپنج •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• ﷽ 💠تو
🌸🍃
🍃
#رمان
#دختر_شینا ❤️
#قسمت_چهلوشش
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
﷽
گفتم: خیر حرف بزن!
خندید و گفت: به خدا خیر است از این خیر تر نمی شود.قران رو برداشت و بوسید. گفت: این دستور دینه، آدم مسلمون زنده باید وصیتش رو بنویسه، همه چیز رو براتون تمام و کمال نوشتم نمی خوام بعد من حق و حقوقتون از بین بره. مال و اموالی ندارم، اما همین مختصر هم نصف مال تو و نصف مال بچه ها، وصیت کردم همینجا خاکم کنید، بعد منم همدان بمونید، برای بچه ها بهتره، اگر بعد من جسد ستار پیدا شد کنار من خاکش کنید.
✨ بغض کردم و گفتم خدا اونروز رو نیاره، الهی من قبل تو بمیرم.😢😭
🌺 خندید و گفت: در ضمن باید تمرین کنی ازین به بعد بمن بگی ستار بعد شهادتم هیچکس منو به اسم صمد نمیشناسه، تمرین کن! خودت اذیت میشیا!!!
📿 اسم شناسنامه ای صمد ستار بود و ستار برادرش صمد. صمد می گفت: اگه کسی تو جبهه یا محل کار صدام کنه صمد فکر میکنم یا اشتباه گرفته یا با برادرم کار داره. میخندید و می گفت این بابای ماهم چه کارهایی می کند.☺️🌺
فردا صبح پدر صمد آمد که با او برود منطقه دنبال جنازه ستار، صمد کلی اصرار کرد که جلویش را بگیرد ولی راضی نشد آخر هم قرار شد باهم بروند و صمد دو سه روزه برگردد، بهش گفتم نرو گفت: بابا ناراحته، بهش حق بده، داغ دیده، می برمش تا لب اروند جایی که ستار شهید شده رو ببینه زود بر میگردیم.🌹⚫️🌹
⌛️صبح که می خواست بره تعریف کرد که👇👇👇
شب عملیات به ستار گفته بودم بره گروهان سوم. اولین قایق آماده بود که بریم اون طرف رود نفرات رو شمردم دیدم یه نفر اضافه هست، ستار بود. التماس کرد که اونم بیاد آخر قبول کردم😢😔
اون شب با چه مصیبتی از اروند گذشتیم. زیر اون آتیش سنگین وسط اون تاریکی و ظلمات زدیم به سیم خاردارای دشمن. باورت نمیشه با همون تعداد کم خط دشمن رو شکستیم و منتظر نیرو های غواص شدیم، ولی نیرو غواص نتونست خط رو بشکنه و جلو بیاد😣😔😓
ما دست تنها موندیم اوضاع طوری شده بود که با همون اسلحه هامون با فاصله خیلی نزدیک رو به رو عراقی ها وایسادیم و با اونا جنگیدیم. ستار پاش تیر خورد پاش رو بستم. اونقدر با اسلحه ها شلیک کرده بودیم که داغ شده بود و دستامون سوخته بود!!!
🔴عراقی ها گروه گروه نیرو میفرستادن جلو و ما با همون تعداد کم مجبور بودیم جلوشون وایسیم. اینبار بازوی ستار مجروح شد.بدجوری زخمی شده بود، بازوش رو بستم و صورتش رو بوسیدم و گفتم طاقت بیار خیلی از بچه ها مجروح شدن.😓😭
⚫️❌⚫️
وضعیت خیلی بدی بود نیرو ها یا شهید میشدن یا اسیر یا مجروح!!!
اینبار صدای ستار رو شنیدم دیدم غرق خونه! نارنجکی جلو پاش افتاده و تمام بدنش سوراخ شده😱😞
کولش کردم و بردمش تو سنگری که اون نزدیکی بود، یکی از بچه ها به اسم درویشی هم مجروح بود، اونم بردم همون سنگر، موقعی که میخواستم ستار رو کول کنم و برگردونم درویشی گفت حاجی، منو تنها میذاری؟ تو رو بخدا من رو هم ببر! ستار رو گذاشتم زمین و رفتم سراغ خیر الله درویشی، داشتم اون رو کول می کردم که ستار گفت بی معرفت من برادرتم. نمی دونستم چکار کنم!! آخرش گفتم فقط یکیتون رو میتونم ببرم!
💠 خودتون بگید کدومتون؟؟؟ اینبارم هر دو اصرار کردن، رفتم ستار رو بوسیدم، گفتم منو ببخش گفته بودم نیا، خداحافظ برادر.
🌺 با اون حالش گفت مراقب دختر هام باش.
گفتم چیزی نمیخوای؟ گفت تشنمه! میخواستم آب بهش بدم تو قمقمه آب نبود.
عراقی ها رسیدن جلو سنگر ما رو به رگبار بستن، همون وقت بود که تیر خوردم و کتفم مجروح شد. توی سنگر سوراخی بود خودم رو از اونجا بیرون انداختم و زدم به آب.
✨ بچه ها میگن درویشی اسیر شده و عراقی ها ستار رو به رگبار بستن و با لب تشنه به شهادت رسوندن.😭😢😔
گفت: بعد شهادتم اینا رو مو به مو برای پدر و مادرم تعریف کن، ازشون حلالیت بخواه، اگر برای نجات پسرشون کوتاهی کردم.
صمد خداحافظی کرد و رفت!!!
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
هر شب در ڪانال☺️👇🏻
📚http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e📚
#خاطرات_شهدا
خیلی وابستش بودم بهش می
گفتم : زمان بیشتری رو توی خونه
بمون.
اما اگه نمی تونست کار و
وقتش رو طوری تنظیم کنه که
کنارم باشه من وقتم رو تنظیم می
کردم که کنارش باشم و
همراهش می شدم.☺️❤️
چند بار پیش اومد که مصطفی
قرار بود به گشت شبانه بسیج بره
و من با اصرار همراهش شدم.
اعتراض می کرد می گفت : نمی
تونم تو رو با بچه کوچیک توی
ماشین تنها بزارم 😒
اما من بهش می گفتم : در ماشین
رو قفل می کنم و منتظرش می
مونم تا کارهاش تموم بشه.
برام مهم نبود که مثلا ساعت 12
شبه و توی ماشین منتظرشم همین
که کنار مصطفی بودم خیییلی
خوب بود.❤️👌
#شهید_مدافع_حرم_مصطفی_صدر_زاده
#راوی_همسر_شهید
🕊|🌹 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🔹پوسترهای جدید پرسش و پاسخ ↩️پوستر شماره 8 👤 #استاد_احسان_عبادی #پرسش_و_پاسخ_مهدوی تصویر باز ش
🔹پوسترهای جدید پرسش و پاسخ
↩️پوستر شماره 9
👤 #استاد_احسان_عبادی
#پرسش_و_پاسخ_مهدوی
تصویر باز شود .🌸☝️
@masjed_gram
─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ریحانه
#کلیپ 🎥
👤چشم چران👀
📝روایتی از پشت پرده #نگاه_ناپاک و #چشم_چرانی🔥🏹
📥 #پیشنهاد_دانلود
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
💐 سبک زندگی قرآنی 💐
🍂 مومن باش 🍂
🌐💠⚜⚜💠🌐
🌺⇦چتر بازها چه لذتی میبرند از سقوط، هر چه ارتفاع بیشتر سقوط برای آنها لذت بخش تر است. چرا؟ چون پشت آنها به چترگرم است
🌸⇦ایمان چیزی شبیه چتر نجات است، کسی که ایمان دارد دیگر از سقوط و افتادن و تهدید هیچ هراس ندارد. این است که قران کریم توصیه به ایمان دارد و می فرماید:
🕋 یا أیُها الُّذینَ آمَنُوا آمنُوا
📣 ای کسانی که ادعای ایمان دارید حقیقتا ایمان بیاورید #مومن_باشید
💠بخشی از آیه 136 سوره نساء💠
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🌸🍃 🍃 #رمان #دختر_شینا ❤️ #قسمت_چهلوشش •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• ﷽ گفتم: خ
🌸🍃
🍃
#رمان
#دختر_شینا ❤️
#قسمت_چهلوهفت
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
﷽
💠 صمد که رفته بود دو سه روزه برگرده الان بیست روز بود که نه خودش اومده بود نه پدرش!!!
✨یه روز خدیجه بهم گفت: مامان تو که رفته بودی نون بگیری عمو شمس الله اومد و یکی از عکسای بابا رو برد، ناراحت شدم که چرا اومده و من نبودم عکس برداشته رفته!!!😢🙄😒
📿 صدای در اومد، بچه ها با شادی می گفتن، بابا اومد، در رو باز شد که دیدم برادرم و پدر شوهرم هستن😳🙄
پدرشوهرم پیر تر شده بود، خاک آلوده بود، با اوقات تلخی جواب سوالم که گفتم صمد کجاست رو داد و گفت ما تنها اومدیم صمد موند منطقه!!!
- چطور در رو باز کردید؟
پدرشوهرم دست پاچه شد👇
-...کلید...! در خودش باز بود!!
نمی خواستم جلوش وایسم پس اصراری نکردم ولی در باز نبود!
دلم شور میزد رفتم خونه همسایه زنگ بزنم به صمد ولی رفتار خانم دارابی هم یجوری بود گفت هر چی شماره میگیره انگار خط ها خرابه، ناراحت شدم و برگشتم خونه!!!😢😔
💟داشتم از دلشوره میمردم دوباره رفتم خونه خانم دارابی، بهم گفت با شوهرش حرف زده و اونم گفته که حال صمد خوبه ولی وقتی خواستم که دوباره زنگ بزنه تا با صمد حرف بزنم زنگ میزد و میگفت مشغوله🙄😒خانم دارابی مثل همیشه نبود، انگار اتفاقی افتاده بود و اونم خبر داشت.
✳️وقتی رسیدم خونه دیدم پدرشوهرم و داداشم قران رو برداشتن و دارن وصیت نامه صمد رو میخونن🙄😳
- خوابمون نمیبرد اومدیم یکم قران بخونیم!
لجم گرفته بود از پنهان کاری هاشون!
لب گزیدم و گفتم: چی از من پنهون میکنید؟ صمد شهید شده؟ قرآن رو ازش گرفتم و گذاشتم رو قلبم و گفتم صمد شهید شده میدونم!!😭😭
⚫️🎋🎋🎋🎋⚫️
⬛️برادرم زد زیر گریه! منم زدم زیر گریه و وصیت نامه رو برداشتم و گفتم صمد جان بچه هات هنوز کوچیکن😓 این چه وقت رفتن بود😢بی معرفت، بدون خداحافظی؟ یعنی من ارزش خداحافظی هم نداشتم؟؟؟😭😭😭
دستم رو روی قران گذاشتم👇
-خدایا😭تو رو قسم به این قرانت، همه چی دروغ باشه، صمدم دوباره برگرده😭ای خداااا صمدم رو برگردون😭
پدرشوهرم سرش رو روی دیوار گذاشت، گریه می کرد و شونه هاش میلرزید، خدیجه و معصومه هم انگار فهمیده بودن، طفلی ها پابه پا من گریه می کردن.سمیه رو پاهام نشسته بود و اشکام رو پاک می کرد، مهدی خیره خیره نگام می کرد، زهرا بغض کرده بود.😭⚫️😭⚫️😭
پدر شوهرم لابه لا هق هقش صمد و ستار رو صدا می زد و مهدی رو بغل کرد و شعرای سوزناک ترکی میخوند.😭😭😭
یه دفعه ساکت شد و گفت: صمد تو وصیت نامش نوشته به همسرم بگید #زینب_وار زندگی کنه. نوشته بعد من مهدی مرد خونه است.😔😢
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
هر شب در ڪانال☺️👇🏻
📚http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e📚