•
#خاطرات_شهیدان
بوی عطــــــــــــــــر عجیبی داشت...😍
نام عطر را که میپرسیدیم جواب سر
بالا مـــیداد ، شــــــهید که شـــــد تــــــوی
وصیت نامه اش نوشته بود:🥀
"به خدا قسم هیچ گاه عطری به خود
نزدم ، هر وقت خواستم معطر بشم
از تــــــــه دل میگفتم:
"السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین علیه السلام"
مسجد امام محمد باقر علیه السلام👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e
•
#خاطرات_شهیدان
مادر بهش گفت:🙂
ابراهیـــم ، سرما اذیتــــت نمی کنه...؟
گفت:نه مادر ، هوا خیلی سرد نیست
هـوا خیلی سرد بود ، ولی نمیخواست
ما را توی خرج بیندازد...
دلم نمیامد ، هـــمان روز رفـــتم و یک
کلاه برایش خریدم . صبح فردا ، کلاه
را سرش کرد و رفت .👒
ظهر که برگشت کلاه نبود...!
گفتم :کلاهت کو؟
گفـــت :اگر بگـــم ، دعـــوام نمیکـــنی؟
گفتم :نه مادر،مگه چیکارش کردی ؟
گــفت :یکی از بچه های مدرسه مون
با دمپایی میاد ، امروز ســرما خورده
بود ، دیدم کلاه برای او واجب تره...
مسجد امام محمد باقر علیه السلام👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e
•
#خاطرات_شهیدان
باشــــگاه کـــشتی بودیم که یکی از بچه
ها به ابراهیم گفت:
ابرام جان ! تـیپ
و هیکلت خیلی جالب شده . توی راه
که می امدی دوتا دختره پشت سرت
بودند و مرتب از تو حرف میزدند...😚
بعد ادامه داد:
شلوار و پیرهن شیک پوشیدی،ساک
ورزشی هم که دستـــت گرفتی ،کاملا
معلومه ورزشکاری!"
ابـــراهیم خیلی ناراحــــت شد،رفت تو
فکر ، اصــــلا تـــوقع چنــــین چــــیزی را
نداشـــــت...جلــــسه بعد که ابــــراهیم
را دیدم خنده ام گرفت ؛پیراهن بلند
پوشـــیده بود و شلوار گشاد ! به جای
ســــاک ورزشی هم کیسه پلاســــتیکی
دست گرفته بود.🎒
تیپش به هر آدمی میخورد غیرکشتی
گیر.بچه ها میگـــفتند:تو دیگه چه جور
آدمی هســــتی ! مـــا باشــگاه میایم تا
هـــــیکل ورزشــــــکاری پیدا کنیم ، بعد
لـــــباس تنــــگ بپوشـــــیم
اما تو با این
هیکل قشــنگ و روفرم ، اخه این چه
لباس هاییه که می پوشی؟!😝
ابراهیــــم به این حــــرف ها اهــــــمیت
نمـــــــیداد و به بـــچه ها توصیه میکرد:
ورزش اگه برای خدا باشه ،عبادته ؛به
هر نیت دیگه ای باشه فقط ضرره..."
مسجد امام محمد باقر علیه السلام👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e