#خاطرات_شهدا
تفسیر المیزان تازه ترجمه شده بود
یکی از انتشاراتی های تهران📇، شروع کرده بود به چاپ که با استقبال زیادی رو به رو شد 👌
محمد باقر یکی از این استقبال کننده گان بود که از همان جلد اولش رو خرید📚
یادمه یک روز صبح زود مرخصی گرفت
تعجب کردم گفتم : خیره ان شاءالله کجا این وقت صبح‼️
لبخندی زد و گفت : جلد پنجم ترجمه المیزان چاپ شده دارم می رم بگیرمش📕
گفتم چرا از مرخصیت استفاده می کنی؟ خب بعداز ظهر می رفتی😒
گفت : تا بعد از ظهر ممکنه تموم بشه
وقتی برگشت فهمیدم چند ساعت توی صف ایستاده تا کتاب گیرش بیاد👌
گاهی توی زمینه مسائل دینی، سوالی براش پیش می اومد که هرچی تحقیق می کرد🔍 به جایی نمی رسید
چند تا روحانی توی قم سراغ داشت که حسابی ملا بودند و با سواد☺️👌
با وجود کار و خستگی زیاد، یک نصف روز مرخصی می گرفت و می رفت قم🚌
هم زیارت می کرد هم جواب سوالش رو می گرفت و بر می گشت 🚶
#شهید_محمد_باقر_رادمردی
#راوی_همکار_شهید
🕊|🌹 @masjed_gram